همشهری آنلاین – مهدی تهرانی: مارتین اسکورسیزی در این اثر تحسین شده‌اش به بازتاب دگرگونی‌ها و استحاله‌های فردی و اجتماعی پرداخته‌است.

دارو دسته نیویورکی؛ ۲۰۰۲ ساخته مارتین اسکورسیزی

نیویورک؛ سال 1846. شهرهای کوچک و بزرگ آمریکا مثل همین‌شهر کم‌کم  رو به رشد و توسعه می‌روند. هنوز آنچنان از فراگیری تمدن و قانون خبری نیست. البته هر محله‌ای قانون خاصی دارد و تعریفی ویژه از از تمدن در پیاده‌روهای آن عملا به اجرا گذاشته می‌شود. همه در هر شغل و حرفه‌ای؛ تمایل دارند موقعیت خود را تثبیت‌شده به رخ بکشند و اگر بتوانند خود را متمدن و طرفدار قانون نیز جا بزنند.

در این جمع 72 ملت و در محله پنجم نیویورک (فایو پوینت) "کشیش والون"(ليام نيسن) داعیه رهبری دارد. در همین محله بیل قصاب( دنيل دي -لوئيس)  نیز پیروانی دارد که تمامی‌شان تمدن را در خیابان‌ها و پیاده‌روها دریافته اصلا خانه‌زاد آنجا هستند. و می‌دانند چاقو لبه تیزی دارد و رگهای گردن نیز بریدنی هستند.

درگیری گروه کشیش والون با بیل قصاب؛ فاجعه‌ای عمیق به بار می‌آورد. او به قتل می رسد و فرزندش آمستردام(لئوناردو دي كاپريو) رهسپار دارلتادیب می‌شود.حدود 17 سال می‌گذرد. در1863 آمستردام جوان به نیویورک باز می‌گردد. آن‌هم فقط برای گرفتن انتقام از بیل قصاب. این در حالی‌است که موقعیت سیاسی و حرفه‌ای بیل که حالا آقای كانيگ ناميده مي‌شود؛ به معناي واقعي كلمه تثبيت شده‌است. آمستردام در اين شرايط صبر مي‌كند و شكيبايي پيشه مي‌سازد . و در ظاهر امر خود را طرفدار بيل جا مي‌زند تا كم كم  ياراني گرد خود جمع نمايد. مدتي بعد دست آمستردام رو مي شود و گريزي از جنگ و دعواي دوباره نيست. هر دو گروه به مانند 2دهه پيش به هم مي‌تازند و حاصل كار بازهم فاجعه آميز است...

مارتين اسكورسيزي در اين اثر تحسين شده‌اش به بازتاب دگرگوني‌ها و استحاله‌هاي فردي و اجتماعي پرداخته‌است. در دارودسته نيويوركي او به ميزان تاثير‌پذيري فرد از اجنماع و همچنين تاثير‌گذاري فرد بر جامعه پرداخته و اين روند را با روايت داستاني عميق و داراي  چارچوبي منطقي پيش‌برده  و نحوه اين تاثير پذيري و تاثيرگذاري را به شيوايي بازگو مي‌كند.

دارودسته نیویورکی؛ گروه کشیش والون

قصه او در نگاه اول ؛ قهرماني به نام آمستردام والون ( لئوناردو دي كاپريو) دارد؛ اما در نگاه كلي‌تر قهرمانان او همگي عام هستند. هركس به سهم خود مي‌تواند در دارودسته‌ي نيويوركي يك قهرمان باشد. از اين رو تمامي كاراكتر‌هاي فيلم در روند شكل‌گيري فيلم و در عمق آن سهم دارند. ساكنان آن موقع نيويورك( دهه 60 قرن نوزدهم) در حدود 165 سال پيش افرادي هستند كه از گوشه و كنار دنيا رهسپار آن ديار شده‌اند. از اين رو هر كدام معناي خاصي از تمدن و قانونمداري و يا قانونگريزي ارائه مي‌دهند.

در ابتداي فيلم آنچه روايت مي‌شود حاكي از وجود همه چيز‌است غير از تمدن و قانون. انگاره‌هاي رفتارشناختي و معناشناختي نيز در كاراكترها به شيوايي قابل برداشت‌است. در حاليكه در سكانس افتتاحيه تماشاگر اطرافيان كشيش والون را مرداني مي‌پندارد كه حداقل اهل حسادت نيستند مدتي بعد مشخص مي‌شود كه همانها شديدا با تزوير آشنايي دارند و با خيانت نيز بيگانه نيستند. به گونه‌اي كه از هر 10 نفر حداقل 9 نفر جزو دارودسته‌ي بيل قصاب مي‌شوند و بعضي‌هايشان در محفل خصوصي او نيز راه مي‌يابند.

  • رفتارشناختي حسادت‌ها و خيانت‌ها

تا پيش از بازگشت آمستردام به نيويورك؛ فيلم اسكورسيزي 2 سكانس عمده دارد. اولين سكانس با چرخش و همراهي دوربين سيال؛ اطرافيان كشيش والون را به گونه مجموعه تصاوير يك آلبوم اجتماعي به تماشاگر معرفي مي‌نمايد و سپس سكانس نفسگير درگيري است كه شاهدش هستيم.

دارو دسته نیویورکی؛ گروه بیل قصاب

علت اصلي درگيري اين دو گروه؛ تنها به حسادت و قدرت طلبي بيل خيابانگرد نسبت به كشيش والون بر مي‌گردد. اين حسادت كه منجر به تماميت‌خواهي؛ قلدر مآبي به نام بيل قصاب شده‌است؛ راهي را باقي نمي‌گذارد تا كشيش محله فايو پوينت انجيل را به كناري بگذارد و تيزي چاقو را بر روي گردن افراد بيل قرار دهد و اين آزمون البته نتيجه‌اي غكس دارد.

يك محصول ديگر اين آزمون بداقبال رشد خيانت‌هااست. در سكانس افتتاحيه دوربين چندين بار به صورت سيال روي چهره افرادي متمركز مي‌شود. اينها همان افرادي هستند كه در روزهاي آتي سينه چاكان و فدائيان بيل قصاب خواهند شد.

آمستردام پس از بازگشت به نيويورك هنگامي كه صحنه‌اي از در گيري ساليان پيش را مرور مي‌كند ؛ هرگز برايش باوركردني نيست كه آن آدمهاي متعصب و مذهبي كه گرد پدرش كشيش والون جمع شده بودند حالا عملا گذشته را كنار گذاشته و جذب ملحد محله شده‌اند.

روايت حسادت‌ها و  و منجر شدن آن به خيانت‌هاي آشكار ؛ يكي از اصلي‌ترين حرفها و سخن اسكورسيزي از آمريگاي 165 سال پيش است. و نمادهاي انساني كه او براي اين بازگويي پرداخت‌كرده بسيار پرمعنا هستند.

دارودسته نیویورکی آمستردام والون و بیل کانینگ

براي مثال جك خوشحال (Happy Jack) حالا به كسوت پليس درآمده. او كه سر نعش كشيش والون شيون و زاري مي‌كرد اكنون در لباس پليس نوكر قانوني بيل قصاب است. كه آن طور كه وي بخواهد امور محله را پيگيري كند. والتر همان مرد سرتراشيده ساده دل و محبوب كه بعد از كشته شدن كشيش والون مي خواست خودش را بكشد؛ حالا كلاه سيلندر برسر گذاشته و محافظ شخصي بيل قصاب گرديده است.

از روايت اين قصه در نيمه اول آن به وي‍‍ژه با ياد آوري همان 2 سكانس عمده؛ آنچه برداشت مي‌شود اين است كه انسان منتظر فرصت مي‌ماند. دارو دسته كشيش والون تا زمان كشته شدن او فرصت حسادت و تزوير و خيانت پيدا نكرده بودند اما با مهيا شدن شرايط و وقتي آدمي مانند بيل قصاب همه كاره جغرافياي محل سكونتشان شد زمينه را براي آشكار كردن ذات پليدشان آماده ديدند. تا آنجا كه خيانتكارها حتي منكر گذشته خود شدند. به تعبيري فرهنگي كه از پياده روها بدست بيايد سريع هم محو مي‌شود. به تعبيري جاي پاها در پياده‌روها زود از بين مي‌رود.

  • جامعه شناختي حقارت‌ها

نيويورك سال 1846؛ يكي از زمان‌هايي است كه اين شهر سيل مهاجران را در خود جاي مي‌دهد. ايرلندي‌هاي فقير و بي‌چيز و سيسيلي‌هاي از خود راضي و گداصفت بيشتر از ديگر مهاجران به چشم مي‌آيند. از اينرو هركدام از مهاجران وابسته به اين طبقه؛ تصميم دارند به سرعت هويت خود را كنار بگذارند و با حقارتي مثال زدني به دارو دسته‌هاي نيويوركي بپيوندند.

البته اين مهاجران؛ از مرام و مسلك اين گروه‌ها اطلاعي ندارند. در محله پنجم نيويورك تعدادي گرد كشيش والون جمع مي‌شوند و جمع بيشتري بيل قصاب را ترجيح مي‌دهند. در بطن ماجرا هيچ كدام از اين تازه واردها نه به والون اعتقادي دارند و نه به بيل. آنها حقارت‌هاي تمام نشدني خود را مي‌خواهند با فرورفتن در كسوت تازه فراموش كنند كه البته اين امر هرگز برايشان روي نمي‌دهد. از آنها در هر دو گروه به عنوان پادو استفاده مي شود. پاگرفتن حزب دموكرات در فايو پونت نيز بامزه و مضحك است. وقتي حزب دمكرات از ميان اين مهاجران بي‌سرپا عضو مي‌پذيرد آنها از چاله حقارت به چاه ويل حقارت مي‌افتند.

دارودسته نیویورکی آمستردام والون و بیل کانینگ

چرا كه وقتي زير بيرق اين حزب قرار مي‌گيرند، نيويوركي محسوب مي‌شوند. اما اين حزب نيز هيچ كاري جز دادن هويت پوشالي به آنان انجام نمي‌دهد. آنها مجبورند هميشه پياده‌روها و خيابان‌هاي فايو پوينت را گز كنند و تمدن خياباني آن را بپذيرند و اين روند جز در سايه ملحق شدن به يك دارودسته ميسر نيست.

  • معنا شناختي استحاله ها و انتقام ها

اگرچه در فيلم اسكورسيزي؛ وجدان‌ها در پياده رو نقد مي‌شوند؛ اما آب توبه هم براي آنها كه سرشت نيك دارند مهيااست. البته تغييرات بنيادين روحي براي كسي آنچنان انفاق نمي‌افتد كه منجر به ارائه رفتاري خاص و يا پرهيزگارانه گردد. آنهايي هم كه چنين سرنوشتي پيدا مي‌كنند؛ انگشت شمارند.

به هر روي با پذيرفته شدن آمستردام در داخل گروه بيل و ارتقاي او و نزديكي هرچه بيشتر وي با شخص بيل؛ ديگ حسادت‌ها به جوش مي‌آيد و سهم هركس نيز در شعله ورتر‌كردن آتش زير اين ديگ محفوظ است. كار به جايي مي رسد كه حتي نزديكترين دوست آمستردام به او خيانت مي كند.

جاني كه دوست دوران كودكي‌اش آمستردام را؛ از همان ديداراول به ياد آورد و مي‌داند كه او تنها براي اين به نيويورك بازگشته كه بيل را بكشد؛ ابتدا به ساكن حتي شايد آرزومند موفقيت آمستردام نيز هست؛ اما وقتي در مي‌يابد كه جايگاه خودش به دليل حضور آمستردام بشدت متزلزل شده؛ در پياده‌روهاي فايو پوينت؛ وجدانش را چال مي‌كندو به بيل مي‌گويد كه آمستردام چه نقشه‌اي براي او در سر دارد. بيل كه به شدت به آمستردام دل بسته ؛ اين سخنان را بر نمي‌تابد و حتي جاني را مضروب مي‌كند اما بعدا نسبت به حرف هاي وي مجاب مي‌گردد.

در سكانس جشن محله فايو پوينت؛ ديگر بيل به خوبي مي‌داند هم آمستردام و هم جني ( كامرون دياز در نقش Jenny Everdean) نقشه‌هايي در سر دارند.از اين رو هم جني را در صحنه پرتاب چاقو آزار مي‌دهد و هم دست آمستردام را رو مي نمايد.

چاقويي كه آمستردام به سمت بيل پرتاب مي‌كند به هدف نمي‌نشيند و برعكس اين چاقوي بيل است كه سينه‌ي آمستردام را مي‌شكافد.جاني نيز ناظر همه‌چيز است. جني آمستردام را به دخمه‌اي مي برد و مخفيانه از او تيمارداري مي‌كند. در اين ميان است كه جاني پريشان و معذب مي‌گردد.

او همان كسي است كه چند روز پيش وجدانش را در پياده روي فايو پوينت روبروي دفتر مركزي حزب دموكرات چال كرده بود. جاني به سمت آمستردام برمي‌گردد ولي هرگز بخشيده نمي‌شود. او كه از همه جا رانده شده دوباره به سمت بيل بر مي‌گردد. اما به زعم بيل؛ خائن مي تواند هميشه خيانت كند از اينرو با چاقوي دست ساز جديدش او را تكه پاره كرده و در ميدان محله كه اسم با مسمايي نيز دارد (ميدان بهشت) جسد نيمه جانش را آويزان مي‌كند.  

به جبران اين كار آمستردام جك پليس را مي‌كشد و در همان ميدان بهشت به صليب مي آويزد. ديگر زمان رويارويي دو گروه فرا رسيده. اما ديگر سال 1846 نيست. نيروهاي دولتي از راه مي‌رسند و همه را قلع و قمع مي‌كنند. در اين ميان چاقوي تيز آمستردام پهلو و سينه‌ي پراز قساوت بيل را سوراخ مي‌كند و خود زخمي و رنجور محل را ترك مي‌كند...

ديگر نه از انتقام خبري هست نه از خيانت و نه از استحاله‌هايي مثل آنچه چارلي نصيب برد. آنچه مانده؛ خرابي فايو پوينت و آوارا شدنش بر ساكنانش بود. آواري كه مصالح آن در حقيقت سنگ و آجر نبودند. بلكه حقارت‌ها و حسادت‌هايي بودند كه هرگز از ذات پاك نشدند.    

Gangs of New York

كارگردان: مارتين اسكورسيزي؛ فيلمنامه: جي كاكس،استيو زيليان،كنث لانگرگان؛داستان: جي كاكس؛موسيقي: هوارد شور،مدير فيلمبرداري: مايكل بالهاوس، تدوين:تلما شانميكر، بودجه فيلم: 97 ميليون دلار، فروش فيلم: 200 ميليون دلار، زمان فيلم:160 دقيقه، محصول 2002 آمريكا و ايتاليادارو دسته نیویورکی؛ ۲۰۰۲ ساخته مارتین اسکورسیزی

کد خبر 272396

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha