سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۳
۰ نفر

همشهری دو - زهرا درمان: خیلی لذت می‌برم وقتی نهال جواب سؤال دیگران را به‌تنهایی و بدون کمک من می‌دهد.

قهرمان خانه ما

وقتي توي يك مغازه در جواب فروشنده كه به او رگال‌هاي لباس را نشان مي‌دهد مي‌گويد: «من خودم لباس دارم.» يا وقتي براي بچه‌‌اي كه دور دهانش پر از شكلات است شعر مي‌خواند؛ «اينقدر نخور شيريني، من نگرانم برات»، از اينكه به مرحله‌اي رسيده كه خودش فكر مي‌كند، انتخاب مي‌كند و جواب درست و مناسب مي‌دهد شگفت‌زده مي‌شوم چون هميشه از اينكه بچه‌ام اعتماد به نفس كافي نداشته باشد نگران بودم. وقتي خجالت مي‌كشد، پشت سر من قايم مي‌شود و يا از پس كاري برنمي‌آيد، اين نگراني در من تشديد مي‌شود كه نكند اعتماد به نفس ندارد. مدام از خودم مي‌پرسم آيا بيش از حد به او سخت گرفتم؟ امروز چندبار از رفتارش انتقاد كردم؟ نكند اسباب‌بازي‌ها مناسب سنش نيست، مثلا تكه‌هاي پازلش زياد است، يا اصرارم به ساختن زرافه با لگو باعث شده خودش را ببازد؟ بعد با وسواس تعداد انتقادها و امر و نهي‌هايم را مي‌شمارم تا ببينم توازن برقرار هست يا نه. اوايل اين وسواس را هم داشتم كه شايد نهال تظاهر مي‌كند و اعتماد به نفسش فقط تقليد از رفتار ماست ولي خوشبختانه از توي چند تا كتاب و مقاله متوجه شدم كه در اين سن بچه‌ها نمي‌توانند در مورد اطمينان و عدم‌اطمينانشان تظاهر كنند و دقيقا همان چيزي را كه احساس مي‌كنند نمايش مي‌دهند.

در زندگي‌هاي امروزي كه خانواده‌ها جمعيت‌‌هاي قديم‌ را ندارند و رفت‌وآمدها هم زياد نيست، تمام جملاتي كه پدر و مادر به زبان مي‌آورند مهم و حياتي است. از آنجا كه رفتارهاي اشتباه بيشتر به چشم مي‌آيند، معمولا نسبت انتقادها به تشويق‌ها بالاتر است. انتقادها بار سنگيني بر دوش بچه‌هاست كه اگر مدام تكرارشان كنيم هيچ‌وقت نمي‌توانند از آن خلاص شوند. در سني كه نهال مي‌خواهد در همه كارهاي خانه به من كمك كند بايد حواسم را جمع كنم كه ناتواني‌اش را به رويش نياورم. ديگر مثل يك سال قبل وقتي سعي دارد بطري آب را از توي يخچال بردارد جيغ و داد راه نمي‌اندازم كه «نه سنگينه، تو نمي‌توني، تو مي‌ندازيش.» چون حالا ديگر معني همه اين جمله‌ها را مي‌فهمد. در عوض با سرعت نور خودم را به يخچال مي‌رسانم، درحالي‌كه از ترس افتادن شيشه نفسم بند آمده لبخند مي‌زنم، بطري را تا ميز، اسكورت مي‌كنم و احسنت و آفرين‌گويان از اينكه به من كمك كرده تشكر مي‌كنم.

يكي ديگر از مسائلي كه به نهال اعتماد به نفس مي‌دهد كشف اشتباهات من است. مثلا وقتي به غذا ناخنك مي‌زنم و او مي‌بيند سريع دست‌هايش را به كمر مي‌زند و مي‌گويد «با دست؟» در اين مواقع اگر سريع به اشتباهم اعتراف ‌كنم و بگويم «آخ آخ ديدي مامان اشتباه كرد؟» خيلي احساس پيروزي مي‌كند و تا ساعت‌ها نصيحتم مي‌كند كه نبايد با دست غذا بخورم. نصيحت‌ها را هميشه با نگراني گوش مي‌دهم چون از بين آنها مي‌فهمم خودم وقتي عصباني بوده‌ام چه حرف‌هايي زده‌ام. خوشبختانه هنوز كنترل از دستم خارج نشده، فقط بايد دست به كمرزدنم را ترك كنم.

کد خبر 309613

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha