همان گونه که خواننده از پرسش و پاسخ آغازین این گفت و شنود درخواهد یافت، امیر دریابان شمخانی در مقام سخن گفتن از آقای جمی ترجیح داد به شیوهای متفاوت از روال نشریه به بیان گفتنیهای خویش از وی بپردازد.
شمخانی شخصیتی مهربان و در عین حال جدی دارد و از تکرار آنچه که در گذشته ابراز داشته، رویگردان است، از همین روی از بیان مجدد آنچه که قبلاً در دیدار با مسئولان برگزاری کنگره نکوداشت حجت الاسلام جمی اظهار داشته بود، پرهیز کرد و در دیدار با ما تحلیلی جدید و البته جالب را مطرح ساخت.
- از چگونگی آشناییتان با حجتالاسلام والمسلمین جمی نکاتی را ذکر کنید.
من ترجیح میدهم شخصیت زمان جنگ آقای جمی را در یک جمله بیان کنم. آقای جمی یعنی آتش تهیه مقاومت و پایداری در جنوبیترین نقطه ایران. آقای جمی در حقیقت در این جمله، در زمان جنگ و بالاخص در زمان محاصره آبادان، قابل خلاصه شدن است.
آتش تهیه در عملیات رزمی در 2 زمان به کار گرفته میشود. یک زمان به هنگام آفند است، یعنی نیروی مهاجم اگر بخواهد اصل غافلگیری را رعایت نکند، آتش تهیه را به کار میبرد. یک زمان هم وقتی است که عملیاتی لو برود، طرفی که آفند و عملیات روی او صورت میگیرد، آتش تهیهای را برای تجمع نیرویی که قصد تهاجم به او را دارد، به کار میگیرد، ولی آقای جمی آتش تهیه از نوع سوم بود.
او آتش تهیه پایداری و مقاومت در صحنه آبادان یا جنوبیترین نقطه جبهه ایران بود که در میان فرماندهان ستاد عملیات و مسجد قدس و مناطق عمومی آبادان، دائماً تردد داشت و هر هفته هم موضع پر قدرت خویش را اعلام میکرد.
یکی از ابزار کارآمد این آتش تهیه، نماز جمعه بود و پایداری وی در تداوم برگزاری آن که هم آبادانیها را حول محور ایشان استوار و پابرجا نگه میداشت و هم ایرانیها را نسبت به این موضوع که هنوز آبادان در اختیار ماست، دلگرم میکرد و شاید بعد از نماز جمعه تهران، بیشترین مخاطب را در میان نماز جمعههای ایران داشت.
حضرت امام به برگزاری نماز جمعه در آبادان حساسیت زیادی داشتند و هنگامی که آقای جمی مدتی به دلایلی از آبادان خارج شده بود، از ایشان پرسیده بودند، « چرا نماز جمعه را برگزار نمیکنید؟» البته امام جمعه موقت آنجا، آقای طرفی که یک روحانی عرب و انسان بسیار خوبی بود، نماز را برگزار میکرد.
موقعی که نماز جمعه برگزار میشد، مردم عراق میفهمیدند که هنوز آبادانیها هستند، لذا هم آبادان، هم ایران و هم دشمن، شنونده این نماز جمعهها بودند و در حقیقت این نماز جمعهها، میزان الحراره مقاومت و پایداری بودند.
آقای جمی با توجه به اینکه در آن زمان سنشان بالاتر از سن یک رزمنده بود، میتوانست مثل خیلیها در آبادان حضور مستمر نداشته باشد، ولی نه سنش و نه کسالت جسمیاش مانع از حضورش نشد، مضافاً بر اینکه برادرها و پسرهایش هم در آبادان بودند و این حضور در جهت تأمین یک عقبه روانی محکم برای رزمندگان، نقش بسیار مثبتی را ایفا کرد.
انتقال اخبار جبهه در زمان جنگ، شکلهای متفاوتی داشت. یکی سیستم کلاسیک و سنتی بود و دیگری سیستم غیر سنتی و غیر کلاسیک که جمع این 2 سیستم میتوانست مسئولین را در تهران به سمت یک تصمیمگیری درست هدایت کند، لذا گزارشهای روزانه نوبهای از اوضاع خودی و دشمن، همواره برای نیروهای مسلح ارسال میشدند، ولی این گزارشها به دلیل ساختار اداری کشورمان، برای تصمیمگیری درست و در عین حال سریع، کافی نبودند.
آقای جمی، هم با ارتباطاتی که با آقای موسوی، امام جماعت مسجد جامع خرمشهر داشت و هم با توجه به ارتباط با مردم، با نیروهای مسلح و هم سکونت دائمیدر آبادان و حضور کامل یعنی شنیدن صدای غرش توپها و شلیک موشکها و مشاهده آتشسوزی پالایشگاه آبادان و با استفاده از 2 رشته تماس تلفنی، یکی مستقیم به دفتر امام در تهران و یکی هم به دفتر امام در قم و به آقای شرعی، وضعیت جبههها را به درستی، اما با بیان غیر کلاسیک منتقل میکرد و این برای تحریک حساسیتها کافی بود و یا حداقل تواتر خبر نسبت به اوضاع آبادان و خرمشهر را در پی داشت و میدانید که یکی از اصول تصمیمگیری روحانیت، تواتر خبر است و حضور ایشان در این زمینه هم بسیار مؤثر بود، لذا آقای جمی در انتقال صحیح اخبار و اخبار صحیح، نقش مکمل داشت.
نقش دیگر ایشان حفظ و تقویت روحیه مردم بود. او پیوسته به مردم امید میداد و احتمال ظفر و پیروزی را به آنان تزریق میکرد. از سوی دیگر، او عامل انسجام بین نیروهایی بود که در آبادان حضور داشتند.
ما در طول جنگ در اوج اختلافات سیاسی بودیم، اما واقعیت این است که این اختلافات در آبادان یا در خطوط مقدم، کمتر به چشم میخورد. در آبادان یکی از علل عدم بروز اختلافات، نوع نگاه آقای جمی به مسائل و نقش وحدت بخش ایشان و موعظهها و سخنرانیهایش بود. این3 مجموعه را که کنار هم قرار دهیم، میشود گفت که آقای جمی آتش تهیه مقاومت و پایداری در جنوبیترین نقطه جنگ بود.
در طول ایام دفاع مقدس و محاصره، نبرد ذوالفقاری، عملیاتهای تهاجمی که جمهوری اسلامی ایران در کربلای 5 و مخصوصاً در والفجر 8 که در منطقه عمومی آبادان انجام داد، ضرورت اطلاعرسانی به ایشان و نقش فعالشان را در تبیین شرایط به گونه ای که بحث غافلگیری در عملیات محفوظ بماند، ایجاب میکرد و قطعاً آقای جمی در این موضوع نیز نقش برجسته ای را ایفا کرد و به همین دلایل است که دوستان ایشان و بچههای جنگ آبادان تصمیم گرفته اند با توجه به نقشی که آقای جمیبه عهده داشت، از ایشان تجلیل به عمل آورند و این، کاری اصولی است.
در اینجا یاد این مورد افتادم که در شیعه، هنگامی که نماز میـّت میخوانیم، میگوییم، «اللهم انا لانعلم منه الا خیراً،خدایا ما جز خوبی از او نمیدانیم.»، به همین دلیل است که من معتقدم در جمهوری اسلامی، ایران، هیچ مرده خوب و هیچ زنده بدی نداریم.
اولین بار است که میخواهیم این معادله را عوض کنیم و« لا نعلم الا خیراً » را در حیات فردی بگوییم و این زیباست. در ثبت یک رویداد، این گونه نیست که تلاشهای افراد به فراموشی سپرده شوند. البته آبادانیها، هم قبل از انقلاب و هم قبل از جنگ، آقای جمی را کاملاً میشناختند.
ایشان نقش بسیار فعالی در نهضت امام داشت و شرح حال و زندگی ایشان از ابتدای چگونگی ورود به عالم روحانیت و چگونگی ورود به نهضت، کاملاًبرای مردم مشخص است؛ به خصوص در آبادان که از نظر خطوط سیاسی، یکی از پر مسئلهترین شهرهای خوزستان بود، یعنی چپ مارکسیسم، قومگرایی، افراط و التقاط، به دلیل کارگری بودن محیط، کاملاً فعال بودند. یکی از عوامل تثبیت این وضعیت به نفع نیروهای خط انقلاب و خط امام، به طور قطع آقای جمی بود.
نکته دیگری که در کنار تجلیل از زندگان میخواهم عرض کنم این است که اخیراً باب شده در انتهای اطلاعیههایی که برای فوت چاپ میشوند، بدون استثنا مینویسند، « وی از یاران امام بود» سخن اینجاست که اگر حضرت امام، این همه یار و یاور داشتند که در خرداد 42 کار را به نتیجه میرساندند یا انقلاب، قبل از بهمن 57 محقق میشد، ولی در مورد آقای جمی، ایشان بیتردید و بی برو برگرد از یاران امام بود و این را میتوان به ضرس قاطع گفت.
آقای جمی با توجه به فیزیک بدنش طوری است که من وقتی اولین بار که ایشان را دیدم یاد فرفره افتادم. ایشان در همه موضوعات بسیار سریع العکس العملی بود.
آقای جمیاز کمک به یک مستمند گرفته تا انتقال یک خانواده به بیرون از محاصره آبادان، از درخواست نیرو تا انتقال سریع وضعیتهای مختلف عملیاتی در صحنه خرمشهر و آبادان، به شکل فیالفور و آنی عمل میکرد. فکر میکنم آقای جمی به دلیل استمرار خدمت در آبادان، آثار پایداری از خود باقی گذاشته است که تابع حیات فیزیکی وی نیست و بعد از حیات جسمانی او هم پایدار خواهند ماند.
تقویت این واقعیت و جلوگیری از متمرکز شدن همه توجهات ما به عبارت «یادش بهخیر آقای جمی» و انتقال ارزشهایی که ایشان نماد آن است، از نسلهای همعصر وی به نسلهای جدید، تلاشی است که کنگره تجلیل از ایشان میتواند نقطه آغازین آن و در حکم جرقهای برای برافروختن شعلههائی گرمیبخش باشد؛ ولی قطعاً، این نقطه آغاز، اگر توأم با برنامه، استمرار و جلوگیری همزمان از غلو و از سانسور و اجتناب از بزرگنمایی کاذب یا کوچک نمائی مصلحتی باشد، حتماً نتایج قابل اعتماد و اتکایی از تلاشهای آقای جمی برای انتقال به نسل جدید منطقه جنوب به همراه خواهد داشت.
امثال آقای جمی دستمایههای قوی فرهنگی ما هستند و بزرگ شماری و تجلیل آنان، سکوی آغاز تحرک فرهنگی و اجتماعی ماست. صحنه زندگی آقای جمی و سیر وقایع تاریخی مرتبط با حیات سیاسی و فرهنگی وی، در ذهن من از او مثلثی را میسازد که یک ضلع آن اهرم است و دشتستانی که دلیران تنگستانی و رئیس علی دلواری را به خاطر میآورد.
ضلع دیگر این مثلث، ارتباط آقای جمیاست با عشایر عرب و واقعه جهاد دشت آزادگان در مقابله با انگلیسیها که خود یک حماسه بسیار بزرگ و متأسفانه مکتوم است و ضلع سوم، حضور وی در جبهههای جنگ و 8 سال دفاع مقدس است.
برآیند این 3 نقطه، پتانسیل فرهنگی پرباری را فراهم میآورد. پرداختن به آقای جمیدر واقع یادآور این سه رویداد بزرگ و در مقابل، پرداختن به هریک از این رویدادها، یادآور ایشان است، لذا ضرورت دارد که دستاندر کاران این نکوداشت، آقای جمی را فقط در جنگ و در جنگ هم فقط در موضوع محاصره آبادان نبینند.
قبل از جنگ در صحنه آبادان ناامنیهای بیشماری وجود داشت و مقابله با گروهکهای محارب که بستر ساز تجاوز عراق به ایران بودند، امر خطیری بود. قبل از پیروزی انقلاب ، یک حرکت فرهنگی قدرتمند ضرورت داشت تا مانع از رسوخ و نفوذ فرهنگی غربی شود که همراه با پمپاژ نفت به غرب، به درون آبادان پمپاژ میشد؛ فرهنگی که مانع از گسترش و تعمیق فرهنگ وارداتی غرب شود و آقای جمیدر این عرصه نیز حضوری موثّر و مستمر داشت. در اثر نهضت امام، فرهنگ سطحی وارداتی به سرعت پاکسازی شد.
حوادث سه گانهای که در ارتباط با حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آقای جمیبرشمردم؛ هر یک میتوانند موجد یک کار عظیم فرهنگی باشند تا مردم جنوب و آبادان، سیر این حوادث را به شکل مواریثی پابرجا، پرافتخار و ماندگار ببینند.
این رویدادها، مخازن فرهنگی و اجتماعی عظیمی هستند که میتوان از آنها بهره گرفت و آنها را به بستر اجتماعی جنوب و آبادان تزریق کرد.آقای جمی اینک در سنین کهنسالی به سر میبرد.
وی هم از لحاظ سنی و هم از نظر مصائبی که در طول حیات سیاسی و اجتماعی خود تحمل کرده، چهرهای است که من پرهیز میکنم از اینکه او را چهره ماندگار نامگذاری کنم، چون چهره ماندگار همواره پیام صددرصد مثبت به جامعه ندارد، اما چهره پر افتخار چهرهای است که پیام غیر مثبت ندارد و پیام او به جامعه، مطلقاً مثبت است.
- از خاطرات شخصی خود درباره ایشان بگویید.
ببینید! من اساساً آدم خاطرهگویی نیستم و خاطرهگویی را نوعی ابزار فرار از عبرت میدانم، یعنی اصولاً خاطرهگویی و خاطره نویسی نباید وسیلهای برای گریز از عبرتآموزی از حوادث باشد. در خاطراتی که نقل میشوند، حوادثی توضیح داده میشوند. این حوادث، بیروح هستند.
مدیر ندارند، رئیس ندارند، بستر اعتقادی ندارند، بستر تاریخی ندارند، افرادش فاقد نقش هستند. این در حقیقت بیآدرس سازی یک حادثه است. من به همین دلیل زبانم، زبان خاطره گویی نیست و لذا هرکس که برای این کار به من مراجعه کرد، به او گفتم که من روی hardware خاطراتم، دکمه delete را زدهام و از هیچ کس خاطرهای ندارم.
سه گانه یک حیات سیاسی و فرهنگی
صحنه زندگی آقای جمی و سیر وقایع تاریخی مرتبط با حیات سیاسی و فرهنگی وی، در ذهن من از او مثلثی را میسازد که یک ضلع آن دشتستانی است که دلیران تنگستانی و رئیس علی دلواری را به خاطر میآورد.
ضلع دیگر این مثلث، ارتباط آقای جمیاست با عشایر عرب و واقعه جهاد دشت آزادگان در مقابله با انگلیسیها که خود یک حماسه بسیار بزرگ و متأسفانه مکتوم است و ضلع سوم، حضور وی در جبهههای جنگ و 8 سال دفاع مقدس است.