بوی دریا و نم اقیانوس توی بینی میزند؛ اینجا هوا گرم و گرفته است. هرطرف که رو میکنی، ماهی جدیدی میبینی. ماهیهای رنگارنگ، دسته دسته از جلوی چشمانت میگذرند. برای لحظهای، فراموش میکنی که اینجا کنج 100 متری حیاط خانهای یک طبقه در گوهردشت کرج است. نم اقیانوس، رنگ آبی دریا و ماهیهای رنگارنگ، میبردت به شهری دوردست؛ سرزمینی رؤیایی در اعماق دریا. خانه ارمغان دامغانپور بر ساحل این سرزمین آبی واقع شده؛ خانهای کوچک و زیبا، همرنگ ماسه و مرجان.
او از معدود زنانی است که به این حرفه روی آورده. خودش میگوید تا به حال در این کار 3-2 زن دیگر هم دیده است اما وسعت کار هیچکدامشان مثل او نیست. دلش میخواهد مثل بقیه فضای مستقلی برای پرورش ماهیهایش داشته باشد تا بتواند ماهیهای بیشتری پرورش دهد؛ دوست دارد همه دانستههایش را آموزش دهد؛ دوست دارد اتحادیه داشته باشد و بتواند از حقوق خودش و کسانی که مثل او کار میکنند، دفاع کند اما همه اینها بستگی دارد به یک چیز؛ ثبات بازار . تا وقتی ماهیهای آکواریومی، بازار درست و درمانی نداشتهباشند، ارمغان باید با همین حیاط کوچک خانه و ماهیهای محدود سر کند.
مثل بیشتر دانشجوها
ارمغان و ماهیهایش راه طولانی و پرپیچ و خمی را تا زندگی آرام و بیدغدغه حالا طی کردهاند. او اصلا فکر هم نمیکرد که زمانی برای خودش ماهی پرورش دهد؛ آن هم ماهیهایی که پرورششان کار هر کسی نیست؛ ماهیهای ظریف و شکننده آکواریومی؛ «نه اینکه خیلی با ماهی و دریا فاصله فکری داشتم، نه؛ رشتهام شیلات بود. مثل بیشتر بچههای این مملکت، در رشتهای که علاقه چندانی به آن نداشتم، پذیرفته شدم؛ شیلات دانشگاه سراسری گرگان.
دانشگاه سراسری گرگان، آن موقع بهترین دانشگاه شیلات بود؛ هم استادها قوی بودند، هم امکانات خوبی داشت. با این حال، بیشتر بچهها بدون انگیزه و صرفا به خاطر اینکه دانشگاه بروند، وارد این رشته شده بودند. شرایط کار برای دخترها هم که اصلا مناسب نبود؛ آنها مجبور بودند یا در مناطق شمالی و جنوبی کشور کار کنند و دور از خانوادههایشان باشند که این کار برایشان در شرایط فعلی جامعه امکانپذیر نبود یا مجبور بودند در استخرهای سردابی مشغول به کار شوند که امنیت دخترها در چنین محیطهایی به خطر میافتاد.
به همین دلیل، از همان روز نخست، تعداد کمی از بچهها تصمیم گرفتند در رشته خودشان کار کنند که بیشترشان هم پسر بودند. من و بقیه دخترها هم به فکر این بودیم که مهارتی بیاموزیم و بعد از فارغالتحصیلی، با استفاده از آن مهارت، مشغول به کار شویم.
این شد که به محض فارغالتحصیلی، در کلاسهای حسابداری ثبتنام کردم و بعد از مدتی، تبدیل شدم به یک حسابدار تمامعیار و در یک شرکت به عنوان حسابدار استخدام شدم و آخرین ارتباطم با رشته اصلی خودم قطع شد تا اینکه اتفاقی افتاد!»
درست مثل ورقزدن یک کتاب
اتفاقها همیشه بیآنکه بفهمیم، مسیر زندگی ما را تغییر میدهند. همهچیز از یک پیشامد ساده شروع میشود؛ یک اتفاق کوچک مثل ورقزدن یک کتاب.
«قرار بود نمایشگاهی برگزار و کتابهایی درمورد آبزیان، انواع آنها، زندگی آنها و... در آن ارائه شود. برگزارکننده نمایشگاه دنبال کسی میگشت که هم زبان بداند، هم از آبزیان سردربیاورد تا یک کتاب کوچک را برای او ترجمه کند. من را به او معرفی کردند؛ آن موقع دستی در ترجمه داشتم و چندتا مقاله هم ترجمه کرده بودم. فرصتم برای کار محدود بود؛ باید کتاب را تا نمایشگاه میرساندم. کتاب که به دستم رسید، متوجه نکته ظریفی شدم؛ کتاب درمورد ماهیهای تزئینی بود و تکثیر آنها.
با آنکه دانشجوی شیلات بودم، هیچچیز از آنها نمیدانستم، درحقیقت در دانشگاه به ما چیزی درمورد ماهیهای تزئینی نگفته بودند؛ من حتی اسم ماهیها را نمیدانستم. تعجب کردم، چون دیدم بخش اعظمی از شیلات، همین ماهیهای تزئینی است؛ ماهیهایی که با کسب تجربه و مهارتهای لازم، میتوان آنها را درصورت لزوم در محیط خانه پرورش داد. این ماهیها در حقیقت به آکواریوم و یک محیط سرپوشیده با دمای مناسب نیاز داشتند.
کمکم داشتم به آنها علاقهمند میشدم. متاسفانه چون اطلاعاتی راجع به آنها نداشتم، نمیتوانستم حتی معادل فارسی اسم آنها را پیدا کنم. این شد که راه افتادم دنبال شناسایی این ماهیها؛ خیابان به خیابان دنبال مغازههای ماهیفروشی میگشتم. وارد مغازهها که میشدم، عکس ماهیها را نشان میدادم و اسمشان را میپرسیدم. چون 14 روز بیشتر وقت نداشتم، شبانهروز مشغول کار بودم.
برای ترجمه این کتاب، اطلاعات زیادی درمورد ماهیهای تزئینی پیدا کردم و فهمیدم هیچ آدم متخصص تحصیلکردهای نیست که به کار پرورش این نوع ماهی مشغول باشد. بیشتر اطلاعات در اختیار آدمهای به اصطلاح ماهی بازی بود که آن را طی تجربیات زیاد و با سختی بهدست آورده بودند؛ برای همین هم آن را به راحتی در اختیار من نمیگذاشتند. خلاصه اینکه کتاب را ظرف مدت 14 روز تحویل دادم اما فکری مثل خوره به جانم افتاد؛ اینکه شاید بتوانم ماهی تزئینی پرورش بدهم!»
پاسیو؛ زیرزمین حیاط
ارمغان به رشته تحصیلی خودش بازگشت. البته این بازگشت کامل نبود. جرأت نکرد کار دائم و حقوق ثابتش را رها کند و برود پی کاری که نه مهارتش را دارد و نه تجربهاش را. کتابهای دانشگاهیاش را که سالها بود گوشه انباری خاک میخوردند، بیرون کشید و نگاهی به آنها انداخت. بعد شروع کرد به محاسبه؛ باید کسی را مییافت که اصول اولیه کار را به او بیاموزد؛ «خیلی به دنبال معلم گشتم اما متاسفانه کسی را پیدا نکردم.
بیشتر میترسیدند دست در پرورش ماهی زیاد شود. میگفتند اینجور ماهیها بازار ندارد و شما که نه جای درست و حسابی دارید و نه مهارت، موفق نمیشوید. از همه اینها گذشته، هرچه باشد شما زن هستید؛ هرچقدر هم که تحصیلاتتان شیلات باشد، از چموخم بازار که خبر ندارید و نمیتوانید حریف این مردان قدر دنیادیده شوید.
اما من از هیچچیز نترسیدم. گفتم نهایتا به عنوان یک کار تفننی ماهی زینتی پرورش میدهم. وقتی هیچکس حاضر نشد چم و خم کار را به من یاد بدهد، تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم و کار را یاد بگیرم. اگر آنها توانسته بودند خودآموخته ماهی تزئینی پرورش بدهند، من هم میتوانستم».
به این صورت ارمغان دست به کار شد؛ 9 تا آکواریوم خرید و آنها را در پاسیوی خانه قرار داد. دمای آنها را طبق آنچه خوانده بود، تنظیم کرد و شروع کرد به کار؛ «تصمیم گرفتم گونه خاصی از ماهیها را بگیرم و روی پرورش و تکثیر آنها کار کنم. ابتدا روش کارم آزمون و خطا بود؛ چیزهای مختلف را آزمایش میکردم. اگر جواب میداد که هیچ؛ اگر نمیداد، آنوقت به راهحلهای دیگر فکر میکردم. اولین گونهای که پرورش دادم، گونه لایبرنسدارها بود.
همهچیز در پرورش این ماهیها به صورت آزمون و خطا بود؛ مثلا اینکه این ماهیها باید در چه ارتفاعی آب داشته باشند یا اینکه جنس نر آنها از بچه ماهیها (لاروها) مراقبت میکند یا جنس مادهشان، چه موقع باید مولدها (ماهیهای مادر) را از لاروها جدا کرد، اولین غذایی که به بچه ماهیها میدهیم چه باید باشد چون آنها بسیار ریز و به اندازه نوک سوزن هستند و ...، در جریان این آزمایشها، خیلی از ماهیها را از دست دادم اما یک فایده بزرگ برایم داشت؛ فهمیدم پرورش ماهیهای تزئینی اصولی کلی دارد که با آموختن آنها، میتوان از عهده کار برآمد».
بعد از مدتی، ارمغان سر از زندگی گونه لایبرنسدارها درآورد و تصمیم گرفت چند گونه جدید را مطالعه کند؛ تا اینجای کار، 125 هزار تومان هزینه کرده بودم که همهاش از جیب خودم بود. تصمیم گرفتم کارم را گسترش دهم؛ زیرزمین خانه را برای ادامه کار انتخاب کردم، تعداد آکواریومها را چندبرابر کردم و گونههای جدیدی برای مطالعه آوردم؛ آن وقت بود که تازه فشار کار را احساس کردم. کارم تهران بود و صبح زود از کرج راه میافتادم. پیش از آن به زیرزمین میرفتم و غذای ماهیها را میدادم، آب و اکسیژنشان را چک میکردم، دمای زیرزمین را کنترل میکردم، بعد سر کار میرفتم. کار حسابداری هم که حساب و کتاب نداشت؛ گاهی اوقات تا 9 و 10 شب سر کار بودم، بعد خسته و کوفته به خانه میآمدم و تازه میرفتم سراغ ماهیها.
این شد که یک روز نشستم کلاهم را قاضی کردم، گفتم یک کار را اگر خوب انجام بدهم، بهتر است تا 2 کار ناقص. فکر کردم و دیدم ترککردن ماهیهایم برایم از ترککردن دفتر و میز کارم سختتر است؛ این شد که قید حسابداری را زدم و چسبیدم به ماهیها. کارم را بازهم گسترش دادم. از بنگاههای زودبازده وام گرفتم و مشغول به کار شدم. حیاط خانه را سرپوشیده کردم، تعداد آکواریومها را چندبرابر کردم، 13 گونه ماهی مختلف آوردم و مشغول پرورش ماهی شدم».
همزیستی مسالمتآمیز ارمغان و ماهیها!
اینجا ماهیخانه ارمغان است؛ محلی که روزهایش را در آن سپری میکند. ارمغان معتقد است اگر بتوانی هوای ماهیخانه را تاب بیاوری، کار پرورش ماهی، کار شیرین و دوستداشتنیای است.
گورامی زرد، از خانواده لایبرنتدارهاست. این نوع ماهی به علت داشتن یک زائده به نام لایبرنت در مقابل کمبود اکسیژن در آب مقاوم است و میتواند از هوای بیرون تنفس کند. این ماهیها غذای دستی و آماده میخورند و همه چیزخوارند. برای تخمریزی با دهانشان حبابهایی در آب درست میکنند و تخمهاشان را در این حبابها میگذارند و تا زمانی که تخمها تبدیل به لارو شوند، با بزاق دهان از آنها نگهداری کرده و ضدعفونیشان میکنند. قیمت هر کدام از این ماهیها 1000تومان است.
فلاور هورن هم مثل گرین ترور همهچیز میخورد و قیمت آن
5 هزار تومان است.
افرا هم از خانواده سیچیلاتیهاست و خصوصیاتی مثل گرین ترور دارد.
گوپی، از خانواده زندهزاهاست. این خانواده، طریقه تولیدمثل جالبی دارند. تخم این ماهی در بدن مادر تبدیل به لارو (نوزاد ماهی) میشود و بعد از اینکه لارو شد، از بدن مادر خارج میشود و از همان موقع هم قادر به شنا کردن است. این ماهیها را باید با ماهیهای همقد و قوارهشان که گوشتخوار هم نباشند در یک آکواریوم نگه داشت. قیمت هر کدام از این ماهیها دانهای 800تومان و در برخی مواقع 1000تومان است.
گرین ترور، از خانواده سیچلاتیهاست؛ جفتش را خودش از گله انتخاب میکند. خصوصیت جالب این ماهی، این است که برای خودش قلمرو انتخاب کرده و به شدت از قلمروی خودش دفاع میکند. تخمریزی این ماهی هم جالب است؛ این ماهی ابتدا با دهان، محل تخمریزی را تمیز میکند، سپس ماهی ماده تخمریزی میکند و به نوبت، ماهی نر و ماده از تخمها محافظت میکنند. این ماهی همهچیز میخورد و قیمت هر کدام از آن 5 هزار تومان است.
سورُم، از خانواده سیچلایدهاست؛ گوشتخوار است و جفتش را خودش در گله انتخاب میکند. این ماهیها تخمهاشان را بر سطح صاف میریزند، به همین دلیل، کف آکواریوم را باید با سنگ صاف مرمر پوشاند. این ماهی را باید با ماهیهای همنوع خودش در آکواریوم نگه داشت. بهتر است غذای این ماهیها کم باشد چون غذای زیاد، باعث آلودگی آکواریوم میشود. قیمت این ماهیها به نسبت اندازهشان از 1000 تا 7هزار تومان است.
آنجل از خانواده سیچلایدهاست؛ همه چیز میخورد، با این حال به راحتی به غذای آماده عادت میکند. تخمریزی اینگونه ماهیها هم بر سطح صاف است. برای تخمریزی این ماهیها باید سنگ مرمر باریک و صافی را با یک زاویه ملایم به آکواریوم تکیه دهیم. آنجلها را باید با ماهیهای ملایمی مثل
پوزه خرگوشی که شنای آرامی دارند، در یک کواریوم انداخت تا آرامششان بههم نخورد. این ماهیها به نسبت اندازهشان بین 300 تا 8 - 7هزار تومان قیمت دارند.
بازار رقابت مردانه
«اولینباری که برای فروش ماهیهایم به بازار رفتم، دل توی دلم نبود. ماهیها را در کسیههای نایلونی بستهبندی کرده بودم؛ دوسوم هوا، باقی آب. روی بستهبندیشان مطالعه کرده بودم؛ اینکه چه ماهی به چه فضایی احتیاج دارد و چقدر اکسیژن میخواهد. آن روز، خانوادهام همراهیام میکردند. نمونههایم را به عمدهفروشان نشان میدادم.
ابتدا تا میتوانستند توی سر مال میزدند، بعد نگاهی از سر تعجب به من میانداختند و میگفتند: خودت اینها را پرورش میدهی؟ وقتی جواب مثبت میشنیدند، بیشتر تعجب میکردند؛ زنی را که پرورش ماهی بدهد و بعد به بازار بیاید و آنها را بفروشد، ندیده بودند! بیشتر فکر میکردند دوام نمیآورم. معتقد بودند بازار و بازاریبودن کاری مردانه است. آنها میگفتند زنجماعت، نمیتواند با تولیدکنندگان و واردکنندگان قدر دربیفتد؛ اما من توانستم! بعد از مدتی، رمز موفقیت در بازار را فهمیدم.
نکات ریزی باریکتر از مو هست که باید آنها را دید؛ مثلا باید ماهیها را در اندازه مساوی پرورش داد یا روی گونه خاصی مانور داد؛ باید دید خواست بازار چیست و کدام ماهی پرطرفدارتر است، باید حواست به بیماریها و عواملی که باعث خوابیدن بازار آکواریومها میشود، باشد و... حالا بعد از گذشت 6 سال من هم مشتریان مخصوص خودم را دارم؛ کسانی که ماندگاری ماهیهای مرا دیدهاند و فقط از من خرید میکنند».
دفتر ماهیفروشی
بازار ماهی نوسانات خودش را دارد. فروش ماهی برای عمدهفروشها هم صرف نمیکند؛ سود همیشه در تکفروشی است، برای همین هم ارمغان برای خودش یک مغازه ماهیفروشی باز کرده است؛ «فکر کردم شرایطی درست کنم که اگر روزی بازار ماهی به هم ریخت، زیاد ضرر نکنم. همسایهها از دیدن مغازه ماهیفروشی من خیلی تعجب کردند اما دیدنیتر از آن، چهره مشتریهاست. آنها که عادت دارند در مغازههای آکواریومی با پسر های جوان برخورد کنند، حالا از دیدن یک دختر جوان ماهیفروش تعجب میکنند و نمیتوانند کنجکاویشان را پنهان کنند؛ آنها با علاقه به داخل مغازه میآیند و بیشتر از اینکه درمورد ماهی بپرسند، درمورد خودم و تخصصم سؤال میکنند».
ماهی پزشک نداریم!
پرورش ماهی آکواریومی هم مشکلات خاص خودش را دارد:
- اول از همه اینکه هیچ دامپزشکی نیست که بتواند بیماری ماهیهای ما را شناسایی و آنها را درمان کند. شاید باورش سخت باشد اما خیلی از همین دامپزشکها، اسم ماهیها را از ما میپرسند.
- هیچ سازمان ناظری روی پرورش ماهیهای آکواریومی نظارت ندارد. قیمتگذاری روی ماهیها آزاد است. دست واردکننده بسیار باز است به طوری که بیشتر ماهیهایی که در داخل تولید میشود، از خارج هم وارد میشود و به این ترتیب، پرورشدهندگان ماهی
ضرر میکنند.
- روی واردکنندگان هم نظارتی نیست؛ آنها انواع و اقسام ماهیهای بیمار را خریداری میکنند و به این صورت، ماهیهای تزئینی را هم که بسیار حساساند، آلوده میکنند.