شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۱
۰ نفر

مهیار زاهد: ‌تاکنون چهره مردی ژاپنی را وقتی که از نهایت وجود زار می‌زند و اشک صورتش را خیس کرده است، دیده‌اید؟ تا به حال دیده‌اید که مردم سرزمین هند وقتی که از شدت غم از خود ‌بی‌خود می‌شوند چگونه عزا‌داری می‌کنند و خطوط بسیار صورت‌های خسته و رنج ‌کشیده‌شان چگونه با هر هق هق تکان می‌خورد؟

بین الحرمین

تا به حال جايي رفته‌ايد كه انواع و اقسام مليت‌ها و قوميت‌ها از عرب، فارس و هندي گرفته تا مردم آسياي ميانه و سياهپوستان آفريقايي در آن گردهم جمع شده و با هم يك‌‌دل و يك‌صدا عزاداري كنند؟ اين صحنه‌ها را در انتهاي پياده روي اربعين و يك كيلومتر آخر در مسير كربلا ‌بارها و بارها مي‌‌بينيد. يك نقطه طلايي در اين مسير وجود دارد و آن هم جايي است كه زوار خسته كه اغلب لنگ لنگان راه مي‌روند ناگهان در انتهاي مسير گنبد و گلدسته حرمين را مي‌بينند و جاني دوباره براي حركت به سوي بارگاه امام حسين(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) مي‌گيرند. زائراني كه پس از كيلومترها پياده روي ديگر در افكار خود گم شده‌اند، لحظه‌اي به‌خود مي‌آيند و دوباره از خود بي‌خود مي‌شوند. اين نقطه از مسير كربلا تا نجف جاي عجيبي است. جايي كه بدل به نقطه و لحظه ديدار شده است. مردم اينجا اشكشان جاري شده، پاهايشان سست مي‌شود و ناگهان زار مي‌زنند.

حسين(ع) كيست كه زائرانش پس از سال‌ها اينچنين از هر سوي جهان آمده‌اند و بر سر و روي خود مي‌زنند و با تمام وجود اشك مي‌ريزند؟ اين حسين(ع) چه كرده است كه سال‌ها و قرن‌ها داغ‌ دل‌ هواخواهانش سرد نشده است؟ حسين(ع) را بايد از زائرانش بشناسيم! از مردمي كه از شدت راه ‌رفتن‌هاي پياپي اغلب مي‌لنگند اما به شارع ابوالفضل كه مي‌رسند و ناگهان حرم حضرت عباس(ع) كه از دور پديدار مي‌شود اشك امانشان نمي‌دهد و از ته جان ناله سر مي‌دهند. از ويلچرنشيناني كه با دست‌هاي تاول زده ۸۰ كيلومتر را پيموده‌اند تا از نزديك سلامي به مولايشان كنند.

محبت امام حسين(ع) و حضرت عباس(ع) را بايد از عشق عاشقانش دريافت؛ از همان‌ نيرويي كه پيرمرد ۷۰ساله را وامي‌دارد تا كيلومترها پياده بيايد و همزمان پرچم بسيار بزرگ و سنگيني را كه مدام لنگر مي‌اندازد در تمام طول مسير به دوش بكشد و با دست ديگرش بند آن را محكم بكشد تا مبادا پرچمي كه به عشق حضرتش برافراشته لحظه‌اي از اهتزاز بازماند!‌ انگار ديگر كربلا براي هميشه سرزمين غريبي شده است؛ غريب اما قريب! اين خاك ديگر آرام نخواهد گرفت چراكه امام آرامش‌هاي جهان را در آغوش گرفته‌ است؛ مولاي مظلومان كه مظلومانه به شهادت رسيده است. اربعين كه مي‌رسد انگار كربلا مي‌شود آخر دنيا! جايي كه همه به سويش روان و جاري‌اند همچون رودي خروشان. اربعين كه مي‌رسد ديگر جمعيت زائران در حال و هواي خودشان نيستند.

در بين جمعيت، زائران افغان‌ خيلي بي‌تابي مي‌كنند! راه زيادي و به سختي آمده‌اند. امسال قانون پاسپورت جديد باعث شده تا خيلي‌هايشان از سفر باز بمانند. اما همان‌ تعداد هم كه پايشان به كربلا رسيده است كفايت مي‌كنند براي خريد آبروي مردم آبرودار افغان؛ به چند كيلومتري حرم كه مي‌‌رسند ديگر روي زمين راه نمي‌روند انگار! چنان عزا دارند كه هر ناظري حسودي‌اش مي‌شود به اين همه صافي و آزادگي. هرچه باشد اينها در بين زائران خود سختي و آوارگي و غريبي بيشتر كشيده‌اند و درد غريبي را بيشتر مي‌فهمند.

صفر يكي از همين زائران افغان است. با ناراحتي از خانواده‌اش مي‌گويد كه نتوانسته‌اند به او بپيوندند چراكه قانون پاسپورت جديد امسال كار دستشان داده است. مي‌گويد: «خودم هم شانس آوردم كه حالا اينجام. شانس كه نه. آقا منت سرمان گذاشته و طلبيده» بغض‌اش مي‌تركد و اشك‌هايش جاري مي‌شوند. از مدافعان حرم است. از بچه‌هاي تيپ فاطميون. كيست كه نداند تك‌تك رزمندگان فاطميون با دل و جان‌شان در برابر داعش و تكفيري‌ها مي‌جنگند؟

  • بهترين كار دنيا

پدر محمد مقدادي از فرماندهان شهيد سپاه بدر بوده است. ابوميثم كربلايي را هنوز هم بسياري در كربلا به ياد دارند و به احترام از او ياد مي‌كنند. در نيمه دهه 70 شمسي براي شناسايي در كردستان عراق بوده است كه به دام مأموران حزب بعث مي‌افتد. يك سالي در زندان ابوغريب شكنجه شده و توسط حكومت صدام اعدام مي‌شود. محمد آن زمان ۷سال بيشتر نداشت. اما حالا جوان 30ساله‌اي است كه با شور و شوق به عشق اربعين و امام حسين‌(ع) در تكاپوست. به چندين موكب كمك مي‌كند و بيشتر اقوامش در انتهاي مسير پياده‌روي موكب دارند. با او همراه مي‌شويم تا حين صحبت بتواند به يكي از موكب‌هايشان نان برساند. 30-20 كيسه پر از نان را بار چرخ دستي اجاره‌اي كرده و راهي مي‌شويم. روي نان‌ها را با پتو پوشانده‌اند تا مبادا در مسير زائران ديگر با ديدن نان‌ها دلشان بخواهد و اينها شرمنده زائران آقا شوند. مي‌گويد: «از 3هفته پيش آمده‌ام تا كارهاي موكب‌ها را انجام بدهم. اينجا عموهايم هستند و نياز به كمك دارند.» در طول مسير به هر زائر سرگرداني كه مي‌رسد جلو رفته و كمكش مي‌كند.

«اين بندگان خدا زائران آقا هستند دوست ندارم كه با اين همه خستگي مضطرب و نگران هم باشند.» محمد هم ايراني است هم عراقي. فارسي و عربي زبان مادري‌اش هستند و از اين‌رو توانايي زيادي براي كمك دارد. گوشي‌اش مدام زنگ مي‌خورد از ايران و ديگر شهرهاي عراق و حتي از كشورهاي ديگر بسياري با او تماس مي‌گيرند تا براي اسكان، حمام يا هر چيز ديگري كمكشان كند.در اين سه هفته به سختي شبي دو، سه ساعت خوابيده و دائم درگير همين كارها بوده. خودش مي‌خندد و مي‌گويد: «اين بهترين كار دنياست.»

همينطور كه با چرخ دستي از لاي جمعيت مي‌گذريم ناگهان صاحب يك چرخ دستي ديگر با جديت جلو آمده و پتوي روي نان‌ها را كنار مي‌زند! كيسه‌هاي نان كه پديدار مي‌شوند بي‌خيال مي‌رود. محمد مي‌خندد و به شوخي بلند مي‌گويد: « ابوآ، ابوآ». ابوآ اسم بمب‌هاي دست ساز داعشي‌هاست كه براي عمليات‌هاي تروريستي و انتحاري از آن استفاده مي‌كنند. جالب است كه حتي كساني مثل صاحبان چرخ دستي‌ها هم در اين ايام حواس‌شان شش‌دانگ جمع است كه مبادا كسي نفوذي باشد و بخواهد كوچك‌ترين آسيبي به زائران برساند.

  • نوحه‌اي در وصف ثارالله

نوجوان‌هاي عراقي روش خاصي را براي خواندن نوحه‌ها و شعرهاي عربي در وصف ثارالله و عاشورا دارند. اغلب يكي بلند مي‌خواند ‌و ديگران همزمان با تكرار جمعي ترجيع ‌بند، به هوا پريده و يك‌پاي‌شان را محكم بر زمين مي‌كوبند! بسياري گمان مي‌كنند كه اين هوسه است درحالي‌كه هوسه براي جشن و خوشحالي است و اين يزله است براي عزا. هوسه همراه با تفنگ و سلاح است و اين همراه با دل داغدار و غمگين. به اين روش نوحه‌خواني اعراب يزله مي‌گويند. معمولا صداي بلندي كه پاي بر زمين كوبيدن جمع ۵۰، ۶۰ نفره ايجاد مي‌كند همه را به گرد آنها جمع مي‌كند. دسته‌اي هم بسته بودن خيابان‌هاي اطراف حرم را غنيمت دانسته و زير پل حضرت ابوالفضل (ع) يزله مي‌كنند. زير پل به لطف انعكاس و بازتاب اصوات، صدايشان چندبرابر شده و همه را جمع مي‌كند.

مرد ميانسالي همراه با 5 جوان خسته از راه، كنار خيابان روي جدول نشسته‌اند. مرد كه تقريبا نيمي از موهايش سفيد شده به برخي از نوجوان‌ها و جوان‌هاي عراقي اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «اين ديگه چه مدل موييه؟ چرا اينها سر و شكلشون رو همچين مي‌كنند؟» و شروع مي‌كند به گلايه از اين مدهاي عجيب و موهاي ژل زده و... بعد از كمي مكث صدايش به گوش مي‌رسد كه به جوان‌ها مي‌گويد: «پارسال يكي اينجا به من گفت حاجي هربار اربعين مياي اينجا آرزو مي‌كني كه سال ديگه همين موقع اينجا باشي. اما هيچ‌وقت با خودت فكر نمي‌كني كه طي اين مدت يك سال چي كار مي‌كني؟ چقدر فرصت داشتي كه بهتر باشي و نشدي؟ منظورم رو مي‌فهمين؟ يعني اينكه خلاصه اينجا كه مياي فقط اين نيست كه پياده بري زيارت بايد مواظب باشي كه ۵ زار پيدا كني نه اينكه 2 زار هم گم كني!»  چشمانش را از جوان‌هاي به قول خودش ژيگول مي‌دزد كه مبادا چيزي گم كند!

  • قلب كربلا

پنجشنبه در ايران اربعين بود و ديروز جمعه در عراق. در‌ اين دو روز ازدحام غيرقابل توصيف پياده روي اربعين در كربلاي معلي ‌ به اوج رسيده بود. از يك كيلومتري بين‌الحرمين همه به هم فشرده شده و قدم به قدم همراه با جمعيت گام بر مي‌داشتند. هر حركت فردي برخلاف جريان جمعيت به سختي ممكن بود و حتي مي‌توانست خطرناك باشد. زائرين ايراني بيشتر نگران‌ بودند چرا كه خيلي هايشان ياد حادثه غم‌انگيز منا در مراسم حج مي‌افتادند. اما اينجا دست‌كم همدلي ميان زوار خيلي بيشتر است و به‌نظر مي‌رسد همين رمز اصلي عمق عزاداري‌هاست. در صحراي كربلا همه حواسشان به هم هست. وسط بين‌الحرمين در فاصله كوتاه و تلخي كه ميان مزار 2سالار شهداي شيعيان وجود دارد، جمعيت چنان در هم فشرده شده كه جاي خالي‌اي نيست اما سكوت غريبي در جريان است.

همه در حال خودشان هستند و نگاهشان به يكي از دو خورشيد بين‌الحرمين دوخته شده است. اينجا كمتر كسي حرف مي‌زند يا حواسش جاي ديگري است. اينجا انتهاي اين مسير دور و دراز است. اينجا لحظه آرامش است. نقطه‌اي روي كره زمين كه مثل هيچ جايي نيست. اينجا به‌معناي واقعي قلب كربلاست.

کد خبر 388008

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha