نوک پرنده را نوازش میکند و میگوید: «منقار این پرنده مثل انبردست است، میتواند انگشت یک انسان را قطع کند». پرنده انگار روی راحتترین درخت دنیا نشسته باشد؛ بال و دستش را کش میدهد، بعد قدمزنان، عرض شانه دکتر مسعود هاشمی را طی میکند. دکتر هاشمی عاشق کاسکو است و اعتقاد دارد او زیباترین و قدرتمندترین نوع طوطی در تقلید صداست. کاسکو به راحتی میتواند یکی از اعضای خانواده انسانها شود و حتی جای فرزند نداشتهشان را بگیرد. دکتر هاشمی البته برای عشق به این موجود استثنایی، بهای زیادی هم پرداخته است؛ 6سال عمر، هزینه سرسامآور خرید و تحقیقات روی این پرنده و نیمهکار گذاشتن سایر هدفها و برنامههای زندگیاش.
طبقه سوم خانه دکتر هاشمی، یک آفریقای به تمام معناست؛ کاسکوها در سنین مختلف در قفسهای بزرگ و کوچک نگهداری میشوند. دکتر هاشمی 6 سال شب و روزش را در این طبقه و در میان جیغ و داد و حرفهای کاسکوها گذرانده است و حاصلش شده 9 جلد کتاب درمورد کاسکوها و اطلاعاتی که به گفته خودش در هیچ کتابی پیدا نمیشود. اینطور که دکتر هاشمی میگوید، پیش از تحقیقات او درمورد کاسکو، هیچ تحقیقات علمیای درمورد این پرنده در مملکت ما انجام نشده. او درحالحاضر تنها کسی است که اطلاعات نسبتا کاملی درمورد کاسکو دارد و میتواند پاسخگوی سؤالات مردم در زمینه نگهداری و تربیت این حیوان باشد.
معاینه با وقت قبلی
مرد نگران است، یک قفس بزرگ دستش است که رویش ملحفه آبیرنگ کشیده. وسط مصاحبه ما سر رسیده و گیج شده است. دکتر از او میپرسد که وقت قبلی دارد یا نه. مرد میگوید: «بله، دیروز تماس گرفتهام. راهم دور است، از کرج میآیم.حال کاسکویم خوب نیست، نگرانش هستم. هرچقدر بگویید منتظر میشوم».
البته دکتر هاشمی دامپزشک نیست؛ دکترای دامپروری دارد. با این حال چند سال تحقیقات روی کاسکوها و زندگیکردن با آنها، او را در مورد کاسکو از هر دکتر دیگری توانمندتر کرده است.
دکتر هاشمی از مرد میخواهد که ملحفه روی کاسکو را بردارد، بعد مشخصات بیماری کاسکو را از او میپرسد و نتیجهگیری میکند کاسکوی شما ذاتالریه گرفته است. مرد با نگرانی به دکتر خیره میشود و میپرسد که آیا بیماری کاسکویش درمانی دارد یا نه؟ دکتر مشاوره با او را به بعد از رفتن ما موکول میکند و میگوید: «رابطه عاطفیای که انسان با این پرنده برقرار میکند، بیاندازه صمیمی است.
کاسکو درحقیقت متعلق به همه افراد خانواده است؛ کوچک و بزرگ نگران او میشوند. وقتی یک کاسکو را پیش من میآورند، معمولا تمام اعضای خانواده به دنبال کاسکو به مطب میآیند، همگی دور میز مینشینند و با نگرانی جویای حال پرندهشان میشوند. این آقا که تنها آمده، از معدود آدمهایی است که تنها به مطب میآید». مرد با خجالت و اندکی شیطنت سرش را بالا میآورد و میگوید: «خانم بچهها داخل ماشین هستند، دلشان نیامد خانه بمانند، نگران حالش بودند. گفتم بالا نیایند که جلوی دست و پایتان را نگیرند!».
امان از این پرنده سخنگو!
دکتر هاشمی سالها هم در زمینه دام و طیور کار کرده است. تا قبل از سال 1380، مسعود هاشمی هم مثل بقیه آدمهای دنیا زندگی معمولی خودش را داشت؛ هرازگاهی فکرهای عجیب و غریب و طرحهای بزرگ در زمینه رشته تحصیلیاش به ذهنش میرسید؛ یک مؤسسه انتشاراتی داشت و از همین راهها روزگار میگذراند تا اینکه سال 80، پایانی برای زندگی روزمره هاشمی بود.
دست تقدیر قرار بود او را در مسیری بیندازد که تا پیش از آن تصورش را هم نمیکرد. «ماجرا اینگونه آغاز شد که روزی یکی از پرندهفروشها - که مرا به خاطر فعالیتهایم در زمینه دام و طیور میشناخت - به سراغم آمد و کتابی به من داد و گفت این کتاب را ترجمه کن، سرمایهگذاریاش از من. کتاب در زمینه کاسکو بود. اول هیچ اهمیتی ندادم و با خودم گفتم کارها و فعالیتهای من خیلی مهمتر از آن است که بخواهم وقتم را با ترجمه کتابی در زمینه کاسکو تلف کنم. به خاطر اصرارهای زیاد پرندهفروش، بالاخره به ترجمه و انتشار کتاب راضی شدم.
بعد از اینکه کتاب ترجمه و منتشر شد، اتفاق جالبی افتاد؛ استقبال از کتاب عجیب و غریب بود. مردم این حیوان را دوست داشتند، از شهرستانها تماس میگرفتند و از من میخواستند به سؤالاتشان راجع به کاسکو جواب بدهم. البته من آن موقع خودم اطلاعات زیادی راجع به کاسکو نداشتم؛ یکی مثل خودشان بودم و به واسطه ترجمه کتاب اطلاعاتی پیدا کرده بودم اما نه در آن حد که پاسخگوی سؤالاتشان باشم. کمکم قضیه داشت جالب میشد. تصمیم گرفتم یک کاسکو بخرم. سراغ پرندهفروش رفتم و یک کاسکو خواستم.
او هم یک کاسکو به من داد؛ از آن کاسکوهای معمولی که هم پیر بود، هم حرف نمیزد. آن موقع هیچچیزی از کاسکو نمیدانستم. به پرندهفروش گفتم مردم چه چیز این پرنده را دوست دارند؟ اینکه حرف نمیزند. پرندهفروش گفت بیا خانه من، یک کاسکو دارم، آن را ببر. رفتم خانه پرندهفروش و کاسکو را گرفتم. به محض اینکه سوار ماشین شدم، کاسکو شروع کرد به حرفزدن، اذان میگفت و نماز میخواند! دهانم از تعجب باز مانده بود، میدانید نکته جالب در حرفزدن کاسکو این است که کاسکو با صدای طوطی حرف نمیزند؛ با صدای عادی انسان حرف میزند. کاسکو بهطور کامل، لحن و صدای معلمش را میگیرد و میآموزد.
همین باعث میشود که انسان از شنیدن حرفهایش تعجب کند. کاسکو پرنده سخنگویی است که میتواند تا 800 کلمه سخن بگوید و جملات را بهطور کامل بیان کند. همانجا بود که عاشق این پرنده شدم و تصمیم گرفتم راجع به او بیشتر بدانم». هاشمی بعد از زیروروکردن کتابفروشیها و جستوجو برای کسب اطلاعاتی درمورد کاسکو، با کمال تعجب فهمید به جز کتاب او، هیچ کتاب دیگری در زمینه کاسکو در ایران وجود ندارد؛ «آنجا بود که اهمیت قضیه را فهمیدم، کاسکو حیوان پرطرفداری است. بهترین سرگرمیای است که آدمیزاد میتواند بعد از یک روز سخت و خستهکننده کاری داشته باشد. وابستگی انسان به این پرنده بیاندازه است اما متاسفانه به علت ناآگاهی مردم و اطلاعات نادرستی که به آنها داده میشود، این حیوانات تلف میشوند یا بعد از مدتی از سخنگفتن باز میمانند».
6 سال زندگی با کاسکوها
دکتر هاشمی تحقیقاتاش را آغاز کرد، به پرندهفروشی رفت و 10تا کاسکو خرید؛ هرکدام 300هزار تومان. آنها را به طبقه سوم خانهاش برد و شروع کرد به مطالعه روی آنها؛ «تحقیقات من تحقیقات کاربردی است. برایم امکانپذیر نیست که با بودجه شخصی و تعداد کاسکوهایی که من میتوانم بگیرم، تحقیقات آماری دقیق داشته باشم. مثلا به فرض برای کارکردن روی تغذیه کاسکوها، باید گروههای مختلف کاسکو در سنین مختلف وجود داشته باشند و آیتمهای بسیار زیادی باید درنظر گرفته شوند تا بتوانیم به طور جامع و کامل ادعا کنیم که این تحقیقات، تحقیقات آکادمیک است.
ولی من بیش از این، امکانات نداشتم و نمیتوانم هم داشته باشم چون هزینه این تحقیقات سرسامآور است؛ مثلا 3 میلیون تومان هزینه میبرد تا 10 تا کاسکو بگیرم، ماهها روی این کاسکوها کار کنم و بازهم هزینه کنم تا به نتیجه برسم و بتوانم 6 - 5 صفحه راجع به آنها بنویسم. بعد از این مرحله،کاسکوها را میبردم به پرندهفروشها پس میدادم و آنها کاسکوها را بسیار کمتر از قیمتی که به من فروخته بودند، پس میگرفتند».
و بالاخره نتیجه
حاصل 6 سال مطالعه دکتر هاشمی روی کاسکو، انتشار 3 کتاب کاسکو (1 و 2 و 3) بوده است و البته 6 جلد کتاب دیگر که آماده چاپ هستند؛ «وقتی کتابها درآمدند، به علت یک سوءتفاهم، مدتها از سوی پرندهفروشها تحریم شدند و باعث شد تعداد زیادی از آنها به فروش نروند. آنها گمان میکردند حرفهایی که در این کتابها زده شده، ضد منافع آنهاست و به هم گفته بودند که مبادا این کتابها را بفروشید.
2 سالی طول کشید تا بفهمند نه تنها این نوشتهها باعث از رونقافتادن کارشان نمیشود بلکه مردم حالا که اطلاعات بیشتری راجع به کاسکو بهدست آوردهاند، تمایل بیشتری به خرید کاسکو دارند. همین باعث شد که پرندهفروشان کمکم دوستی من را پذیرفتند و اقدام به عرضه کتابهای من کردند. آنها بالاخره فهمیدند که من همانطور که برای مردم و بهخاطر مردم این کار را شروع کردهام، آنها را هم جدا از مردم نمیدانم و نمیخواهم منافع کسی را به خطر بیندازم».