اصول بهداشت روانی:
- احترام به شخصیت خود و دیگران
- شناختن محدودیتها در خود و دیگران
- اعتقاد به اینکه هر رفتاری معلول علتی است
- رفتار تابع تمامیت وجودی هر فرد است
- توجه به احتیاجات و نیازها که خود عامل محرک برای رفتارهای خاصی هستند.
- انسان تحت تاثیر و توجه محیط است.
بهداشت روانی و سازگاری
هدف اساسی بهداشت روانی پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانی است و به سخن دیگر سیستم بهداست روانی درصدد سلامت جامعه میباشد، همچنین حفظ و ارتقای سطح سلامت از آرزوهای دیرینه بشری است و سازمان بهداشت جهانی (WHO) نیز بدین منظور تاسیس شده تا دیدگاه جهانی بهداشت را گسترش دهد. شاید بتوان گفت که یکی از بهترین موقعیتهایی که میتوان از سازگاری سخن گفت زمانی است که از سلامت روانی و بهداشت روانی گفتوگو میشود. سلامت روانی رابطه بسیار نزدیکی با سازگاری دارد و اساساً هر جا که بتوان از سازگاری مطلوب و آرمانی سخن گفت، باید سراغ سلامت روان را هم گرفت.
تعاریف سازگاری
در لغتنامه دهخدا، سازگاری؛ موافقت در کار، حسن سلوک و در مقابل ناسازگاری؛ بدسلوکی، بدرفتاری و سازگاری نکردن معنی شده است. مک دونالدمیگوید: وقتی میگوییم فردی سازگار است که پاسخهایی که او را به تعامل با محیطش قادر میکند آموخته باشد و به طریقی قابل قبول اعضای جامعه خود رفتار کند تا نیازهایی در او ارضا شود. یک فرد در یک موقعیت اجتماعی خاص میتواند خود را به طریق زیادی با آن موقعیت تطبیق و سازگاری دهد.
روانشناسان همچنین سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار دادهاند و خصوصیاتی از شخصیت را بهنجار میدانند که موجب سازگاری فرد با محیط خود میگردد، یعنی با دیگران در صلح و صفا زندگی کند و جایگاهی در جامعه برای خود به دست آورد، ولی بسیاری از روانشناسان دیگر معتقدند که اگر اصلاحسازگاری در معنای همنوایی با اعمال و اندیشههای دیگران اعمال شود، دیگر نمیتوان توصیفی از شخصیت سالم به عمل آورد، آنها بیشتر بر ویژگیهای مثبتی مانند فردیت، آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تاکید دارند. همچنین از سازگاری تعریفی دیگر ارائه شده که سازگاری عبارت است از ثبات عاطفی و جسارت در روابط اجتماعی و نیز علاقه به تحصیل که در فرد میباشد و به صورت عاطفی، اجتماعی و آموزشی دیده میشود. در هر حال سازگاری یعنی تطبیق یا وفق دادن شخص نسبت به محیط، مثلاً وقتی میگوییم یک فرد نسبت به محیط سازگار است، یعنی در گروهی که به آن متعلق است سازگار میباشد. راجرز در تعریف سازگاری میگوید: منظور از سازگاری انطباق متوالی با تغییرات و ایجاد ارتباط میان خود و محیط است به نحوی که حداکثر خویشتنسازی را همراه با رفاه اجتماعی ضمن رعایت حقایق خارجی امکانپذیر میسازد. به این ترتیب سازگاری یعنی شناخت این حقیقت که فرد باید هدفهای خود را با توجه به چارچوبهای اجتماعی- فرهنگی تعقیب کند.
نظریات سازگاری
به نظر کارن هورنای، رفتار بهنجار یا ناسازگار ریشه در مناسبات والدین و فرزندان دارد. اگر فرد، گرمی و عشق را تجربه کند، احساس امنیت میکند و به شیوهای بهنجار رشد میکند. در واقع اگر فردی واقعاً مورد عشق واقع شود میتواند مشکلات گوناگونی را در آینده تحمل کند. همچنین احساس ناامنی باعث میشود تا فرد متوسل به شیوههایی شود که ناآرامی درونی خود را تضعیف و به حداقل کاهش دهد. وی سه جهت متفاوت که افراد میتوانند در سازش با محیط اتخاذ کنند را مشخص کرد:
الف) رفتن به طرف مردم: قبول درمانده بودن خویش و سعی در جلب محبت دیگران.
ب) حرکت بر ضد مردم: جنگ با محیط خود که مورد تنفر اوست.
ج) دور شدن از مردم: منزوی ماندن (نه تعلق، نه جنگیدن)
این سه تیپ از اشخاص ممکن است نمونه این سه گرایش اساسی باشند: مراعاتکننده دیگران، پرخاشگر، جدا مانده
راجرز معتقداست که اشخاص سازگار میتوانند خودشان راهنمای دگرگونی و کمال خویش باشند و زندگیشان را بدون تاثیر رویدادهای گذشته هدایت کنند. دراین نظریه خصیصه چشمپوشی و آساننگری بر خود نمایان است و همچنین در فراخواندن راجرز به خود بودن و در اکنون بودن، گیرایی خاصی نهفته است. نظر دیگری که راجرز ابراز داشته است، وجود گرایش فطری به سوی رشد و کمال و سلامت روان فرد است، یعنی انگیزش ذاتی در افراد برای سلامت روان وجود دارد که ما را به بینش میراند.
خصوصیات انسان سازگار
سازگاری امری نسبی است و انسانها به درجات مختلف به سازگاری دست مییابند، اگر میتوانستیم بر پایه ضوابط معتبر علمی درجات سازگاری افراد جامعه را اندازهگیری و سپس در یک منحنی توزیع پیاده کنیم، به احتمال قوی منحنی نرمال به دست میآوریم، به این ترتیب که در یک طرف منحنی اقلیت کوچکی بسیار ناسازگار و در طرف دیگر منحنی اقلیتی بسیار سازگار وجود خواهد داشت و در میان این دو گروه اکثریت کم و بیش سازگار قرار میگیرند، بنابراین میتوان گفت که حد و مرز مشخص به طور مطلق ناسازگاری را از سازگاری جدا نمیکند. اکنون بسیاری از روانشناسان گمان میکنند که اگر اصطلاح سازگاری در معنای همنوایی با اعمال و اندیشههای دیگران تلقی شود، در این صورت چنان باری از تلویحات منفی دربرخواهد داشت که دیگران نمیتوانند توصیفی از شخصیت سالم به دست بیاورند. روانشناسانی چون راجرز و مازلو بیشتر بر ویژگیهای مثبت نظیر آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تاکید دارند. هر یک از این نظریهپردازان نگرش منحصر به فرد خود را برای سازگاری و رشد روانی عرضه میکنند و استعداهای بالقوه آدمی را برای بهتر شدن یا بیشتر شدن از آنچه هست از نظری متفاوت میبینند. شاید کلیترین ویژگی فرد سازگار آن است که نسبت به خود واقعبین است، به این معنا که درباره انگیزههایش خود را فریب نمیدهد و هدفهای قابل دسترسی برای خود طرح میکند، لذا از تعارضات غیرلازم پرهیز میکند و با مشکلات شخصی خود به طور عینی برخورد میکند. شخص سازگار کسی است که میتواند انگیزهها و هدفهایش را تغییر دهد بدون آنکه آنها را با مکانیزمهای دفاعی تغییر شکل دهد. فرد خوب سازگار یافته کسی است که صفات و ویژگیهای گوناگون او با هم در ارتباطند. در عین حال که سازگاری کامل وجود ندارد، ولی سازگاری مطلوب احتمالاً هنگامی رخ میدهد که بین آنچه فرد راجع به خود میاندیشد با آنچه دیگران درباره او میاندیشند توافق منطقی وجود داشته باشد.
مک دونالد در مورد سازگاری و همچنین ناسازگاری معتقد است: فردی سازگار است که پاسخهایی که او را به تعامل با محیطش قادر میکنند آموخته باشد تا در نتیجه در حالی که به طرق قابل قبول اعضای جامعه خود رفتار میکند، احتیاجاتی که در او هست نیز ارضا شوند. از طرفی لااقل دو معنی را میتوان با ناسازگاری مرتبط ساخت؛ یک معنا اساساً مفهومی اجتماعی است، فردی سازگار نیست که نتواند به طور مناسبی در محیط معلومی تعامل کند. معنای دیگر زمانی است که او نتواند ارضای احتیاج کند، حتی اگر رفتارش برای جامعه مناسب باشد. اشکال دائم در ارضای احتیاج یا عدم توانایی در یادگیری طرق مورد قبول اجتماعی برای ارضای آنها غالباً منجر به ایجاد الگوهای رفتاری ناسازگاری میشوند به طوری که فرد نمیتواند به طریق مناسبی در هر موقعیتی خود را سازگار کند.
خصوصیات افراد سازگار
- به میزان کافی میتواند فعالیت کند و برای کاری که به عهده گرفته است شایستگی لازم را دارد و لزومی نمیبیند که شغل خود را مرتب تغییر دهد.
- از اضطراب و تعارضی که او را از فعالیت سودبخشی باز دارد، دوری میجوید.
- بتواند با مشکلات مواجه شود، درباره آنها بیندیشد و تصمیم بگیرد و عمل کند
- از زندگی خانوادگی لذت ببرد و به بچهدار شدن و تربیت فرزندان علاقهمند باشد
- بتواند نیازها و افکار و عواطف دیگران را بشناسد و پاسخها یا واکنشهای متناسب از خود نشان بدهد
- بیماریهای جسمی نتواند شایستگی و فعالیتهای او را کاهش دهد
- بتواند با استفاده از امکانات وجودی خود و امکانات محیطش تا حد ممکن با مردم همکاری اقتصادی و اجتماعی داشته باشد.
- دانستن این نکته که عوامل خارجی را نمیتوان متناسب با احتیاجات خود تغییر داد و پذیرفت و از آنهایی که نمیتوان تغییرشان داد، بدون رنجش عبور کرد.
- گسترش دادن صلاحیت و شایستگی خود برای تغییر اوضاع و کسب مهارتهای لازم در روابط اجتماعی
- تصدیق و قبول کردن عواطف خود
- مشغولشدن شخص به کار سازندهای که شخصاً آن را ارزشمند میداند.
- پرورش شوخطبعی به خصوص درباره خود
- شرکت کردن در فعالیتها و مسئولیتهای اجتماعی
- انسان سازگار خود واقعی را منشأ اعمال، افکار و رفتار میداند.
- انسان سازگار یا سالم مسئولیت همه اعمال، افکار و رفتار خود را میپذیرد و عاقلانه به آن نتایج میاندیشد.
- خودداری از به کارگیری دائم و طولانیمدت مکانیزمهای دفاعی: استفاده همیشگی از مکانیزمهای دفاعی شخص را به تدریج از واقعیت دور میکند، در حالی که شخص سازگار مقدار معینی از اضطراب را میپذیرد و طبعاً وقتی وجود اضطراب را بپذیریم بسیار کم احتیاج به استفاده از روشهای دفاعی خواهیم داشت.
- برای شناخت انگیزههای خود تلاش میکند.
- روشهای کاهش تعارض و ناکامی را میداند و به کار میگیرد.
- شخص سازگار باید بپذیرد بعضی از ناکامیها را تحمل کند، زیرا در حقیقت تحمل ناکامی مانند پذیرش اضطراب نشانه سازگاری مطلوب در شخص است و شخص سالم یاد میگیرد که ناکامی را به عنوان یک واقعیت عادی زندگی بپذیرد.
- سرگرم شدن به کارهای مفید یکی دیگر از نشانههای فرد سازگار و سالم است.