و یا حتی تعداد معدود فیلمهایی که از رمانهایش اقتباس شده را دیده باشید؛ بیش از هر چیز سیاهی و نفرت و خشمکور قهرمانان ماجراهای او را دریافتهاید. او حتی به عنوان یک ینگه دنیایی صحراهای خشک یا نقاط متروکه را برای قرار دادن قهرمانهای داستانهایش بیشتر میپسندد و همه اینها در روند شکلگیر قصهاش، همان المنتهای تباهی و سیاهی را بیشتر قوت میبخشد.
پیرمردها وطن ندارند شاید به تعبیری نزدیکترین داستان مک کارتی به همین شیوه ادبیاتی او و احتمالا مهلکترین آنهاست. رمانی که در سال 2003 منتشر کرد و با استقبال روبهرو شد. برادران کوئن رمان او را به فیلمنامهای تبدیل کردند که برخلاف رویه سابقشان، بدجوری به خود کتاب شباهت دارد. البته صحبت از مقوله وفاداری نیست؛ چرا که پیش از این «کوئنها» درباره این واژه و مهمتر درباره ژانر اقتباس –به عنوان یکی از ارکان ژانرها و یکی از پراستفادهترین آنها- تعریف و برداشت و نظریه خودشان را با ساخت فیلمهایشان اعلام کرده بودند.
آنها کتاب را به فیلمی 2ساعته تبدیل کردندو عظیمترین کارشان این بود که مانند همیشه، آن رگههای طنز و عناصر نازنین خندهدار را در زیر ساخت پیرمردها وطن ندارند کاشتند! حالا آن لوکیشن صحرای تگزاس با فیلمی که تلنبار از جسد و قاتل و فراری و یک عدد کلانتر است چگونه رگههای طنز دارد؛ آن به تیزهوشیهای کوئنها و ظرافتهای آنها برمیگردد که برای کسانی که فیلم یا حداقل 2یا 3 کلیپ اینترنتی هم اگر از فیلم دیده باشند؛ ملموستر جلوهگر میکند.
صحرای خشک و جاده سه طرفه!
پیرمردها وطن ندارند، 3 کاراکتر اصلی و واقعی دارد، که هر کدام ابتدا به ساکن همانی هستند که در بدو امر و در اولین پلان که ظاهر میشوند، برداشت میکنیم. اما هرچه بیشتر به دل صحرای خشک و بیآب و علف تگزاش وارد میشویم در میبابیم که نه؛ این فیلم سوزان قرار است محفلی باشد برای چالش خلق الله با زندگی طولانی که مدتها پیش داشتند و تغییری که بدان خواهد رسید و این تحول و تغییر بنیادین از یک آدم تا حدی منزوی و منفعل یک هفت تیرکش قهار و البته نباز! میسازد ؛ از یک آدم کش راستکی و پرسابقه، دیوانهای به تمام معنی که به ماشین جنگی برای کشتار بدل شده، میسازد و از مرد قانون (که دست بر قضا اینجا دیگر از تیپکالهای رایج و ثبت شده کلانترها با سبیل چخماقی و شکم عظیم و سنی حدود 50تا 55 سال خبری نیست). کلانتر میسازد که ممکن است رویه اخلاقی و وجدان سابق را کنار بگذارد و در واقع برود که هم نقش کلانتر را بازی کند، هم قاضی را و هم مامور اجرای حکم را...
اگر قرار باشد در زمان واحد هر سهتای این مردان در صحرای تگزاس باشند، طبیعی است که این جاده باید سهطرف داشته باشد چرا که هیچکدام مایل به دیدن هم نیستند که اصلا با هم کاری هم ندارند و به ویژه کلانتر که برای قاتلهای بیگانه اصلا پروندهای ندارد. اما خب، قرار است داستان این سه را از جادههای متعلق به خود خارج کند و هر سه را روی یک جاده قرار دهد؛ جایی که تعقیب و گریز شروع میشود و انکار و اصرار آغاز میگردد.
کهنه سرباز، قاتل و کلانتر!
کاراکتر مهم پیرمردهاوطن ندارند، کهنه سربازی است که بعد از جنگ ویتنام به آن دسته منفعل پیوسته و سالهاست که سردرگریبان خود داشته و حتی با آدمیان هم کاری ندارد و به شغل شریف «شکار» مشغول است. شکارچی منفعل ماجرا با نام «لوی لین ماس»( با بازی جاش برولین، او را با گریندهاوس رابرت رود ریگرز بیاورید در نقش دکتر ویلیام بلوک)، مثل برنامه چندین ساله فصلی که دارد برای شکار در غرب تگزاس مشغول کند و کاو است که دست بر قضا به ناحیهای میرسد که پیش از این هرگز محل تردد ماشینها و آدمها نبوده اما، ماس روبهروی خود چندین دستگاه وانت و ماشین متوقف شده پر از آدمهای تیر خورده و زخمی و کشته شده میبیند.
و جالب اینجاست که در یک بسته بزرگ، بیش از 2میلیون دلار پول نقد پیدا میکند. سالها تردد او در غرب تگزاس و اطلاع او از شهر ریوگرانده، آنا به او یادآوری میکند که این پول مربوط به معامله قاچاق موادمخدر و آن هم معامله هروئین خالص است. پس که واقعا روزگار را به شرافت و مناعت طبع و انزوا گذرانید، با علم به اینکه میداند این پول از کجا آمده؛ به یکباره تصمیم میگیرد؛ خود را مالک پول باد آورده بداند. پولی که پس از نزاع خونین و مرگبار قاچاقچیان با یکدیگر و پس از کشته شدنشان همگیشان بیصاحب در دل کویر مانده بوده تا کهنه سرباز سابق و شکارچی منزوی فعلی پیدایش کند.
از سوی دیگر یک قاتل و مزدور و در بهترین عبارت یک شکارچی انسان که بدجوری همه فن حریف هم هست. به نام «آنتون» ( با بازی خاویر باردم) که از همه چیز مطلع شده، میرود که این شکارچی حیوانات یعنی ماس را شکار کند و هم به پول برسد و هم درسی به بقیه خلایق ساکن در غرب تگزاس و ریوگرانده بدهد که هر پولی را نمیتوان از روی زمین برداشت و صاحب شد، به ویژه اگر پول متعلق به یک شکارچی بد نام انسان باشد.
یک کلانتر بسیار پرتجربه و بسیار قانونمند نیز وارد ماجرا میشود که هم ماس را به دلیل کشتار مربوط به قاچاقچیان دستگیر کند علیرغم اینکه «ماس» این کاره نبوده و هم اینکه دخل آقای آنتون را در بیاورد؛ که گزارش رسیده همه قتلهای این دور و بر کار او بوده و او بدون اینکه ردپایی بگذارد، هیچ پروندهای هم برایش سابق بر این تشکیل نشده. در ادامه ماجرا،«ماس» که به زعم کلانتر قاتل است خبر ندارد که شکارچی انسان یعنی آنتون دنبال اوست.
البته ماس در حین گریزش، دست به اسلحه هم میبرد و چند نفری را دراز میکند که به آن دفاع از خود نام مینهد! آنتون نیز در مسیر یافتن «ماس» حداقل برای امتحان سلاحش تعدادی قربانی میگیرد و این وسط کلانتر داستان با نام «اد تام بل» (با بازی تامی لیجونز) مدام آدم مرده روی دستش میماند و حرصاش روی دستگیری 2نفر دیگر بیشتر میگردد.
مؤلفههای پیرمردها...
پیچیدگیهای داستان به همراه تعلیق دائمی به اضافه نادیده گرفتن قواعد ژانر به سبک برادران کوئن، ممکن است تماشاگر بیصبر و نا آشنا با سینمای کوئنها را از دیدن فیلم پیرمردها وطن ندارند فراری بدهد. برای همین است کلا اتان وجوئل کوئن برای این فیلم کیسه ندوخته بودند.
چنانکه فیلم در پایان هفته هفتم در حالی که هنوز در حدود 1250 سینما اکران فیلم را ادامه میدهند، حدود 37 میلیون دلار فروخته، اما به مانند اکثر کارهای قبلی کوئنها منتقدان فیلم را پسندیدند و پیرمردها وطن ندارند جزو معدود فیلمهای سال 2007 است که 5ستاره کامل دریافت کرده است اما عمده اشاره منتقدان و حتی تماشاگران خاص سینمای کوئنها درباره مولفههای این 2 در ساخت پیرمردها وطن ندارند همانا تکیه بر عناصر داستان به نحو مطلوب و مختص کوئنها به همراه استفاده از آزار و خشونت در حد افراط است در حالی که رگهای طنز و کمیک را میتوانیم به صورت عیان در جای جای داستان مشاهده کنیم.
یک داستان سیاه و خوفانگیز با لوکیشنهای غم بار در غرب تگزاس با کاراکترهای شکارچی، شکارچی انسان، کلانتر،قاچاقچیان موادمخدر و... در حالی که رگههای طنز به گونه تصویری و حتی کلامی در پلانهای زیادی قابل مشاهده است؛ احتمالا بیانگر این دیدگاه است که پیروی نکردن از قواعد ژانر و کنار هم قرار دادن عناصری که حتی به لحاظ فرم و محتوی به هم نمیخورند؛ چگونه فیلمی به سبک و سیاق کوئنها میتواند به وجود بیاید. فیلمی مدرن و البته مهم و خواستنی که شاید به تعبیری، زنده بودن سینما را اعلام میکند.