قیام عاشورا یک حرکت احساسی، هیجانی یا طمعورزانه به جهت کسب و تصدی حکومت و ریاست نبوده بلکه زلزلهای مخرب بود که بر جامعه حریص و طامع آن ایام فرود آمد و سبب ویرانی کاخ حکام سلطه دیننما و بیداری خواب دگماتیسم جماعت دینورز بیدین شد.
منشور عظیم عاشورا که تنویر هستیبخش در هر جامعه دینی است، تیر خلاصی بر ادله سکولاریته مسلکان است.
از شطرهای این منظور هستیبخش، ماندگاری در سطح یک استراتژی و راهبرد کلان است و چنانچه نیل به تراژدی صرف نماید از تشعشع بازمیایستد و جامعه اسلامی از طریق ساری هدایت به صراطی راکد درمیافتد بنابراین بر همگان است که به عاشورا به غمنامه انگاری صرف، نظر نکنند.نوشتار حاضر نقبی است به این مساله.
مهمترین آسیب بر پیکره عاشورا، این مصباح هدایت ابدی و کشتی نجات علوی برداشت پروژهای، مقطعی و کرانمند از آن است، که رفته رفته سبب پوچ و خالی از محتوا شدن آن میشود و سرانجام آن را به سمت تخریب سوق میدهد و آن را تهی از معنا و مفاهیم و آموزههای شگرف دینی مینماید و سرانجام این دکترین عظیم حسینی(ع) را منجمد، مخدوش، بیاعتبار، منفعل و مسکوت مینماید.
عاشورا را نباید در یک برهه خاص ازتاریخ محبوس داشت، بلکه همه زمانها و مکانها را باید در محضر عاشورا دید. (کل یوم عاشورا کل ارض کربلا). زمانمند و مکانمند کردن عاشورا، تقیید و تقطیع این کانون عظیم تاریخ اسلام و تشیع است. ضمن اینکه اتخاذ دکترین پروژهای برای عاشورا ایجاد حصر و حدیقف برای آن است.
متأسفانه یکی از مسائلی که امروز گریبانگیر جامعه دینی ما شده چشمانداز کلیشهای و برداشت پروژهای از عاشورا و اصحاب خالق حماسه عاشورا است. سالی یک بار محرمی میآید. عزاداری میشود، واعظین، خطبا و مداحان، وعظها، مداحی و نوحهسرایی مینمایند و بعدگویی همهچیز تا سال بعد رها و وانهاده میشود.
نیز باید به هر نحو ممکن به هر طریق در مجالس سوگ عزیزان و متوفیان، با گریزی از کربلا اشک ماتم بر گونههای مردم جاری شود اما از تبیین راهبرد کلی امام(ع) مجال و مقالی عارض مجالس نمیشود.
اصل مسأله همینجا خود را نمایان و شایان میسازد و این سؤال را در ذهن مخاطب با فراست ایجاد میکند که آیا حسین(ع) به گریه و ماتم سرایی ما محتاج است؟ آیا امام حسین(ع) هست و نیست خود را به کربلا برد و همه را بی کم و کاست تقدیم کرد تا بعدها مردم بر او سریر ماتم بریزند؟
اگر هدف این بود باید گفت، در طول تاریخ نسل کشیهای کثیری به وفور انجام شده که تراژدی آن از حیث کمیت و کیفیت کمتر از فاجعه عاشورا نبوده است و نامردمیهایی که در فجایع اسفناک تاریخی بر مردم رفته است چیزی کم از واقعه عاشورا نداشته است؛
اما در حین مطالعه کتب تاریخی با وجود تألم و تأسف همه از آن میگذرند و شاید در دل خویش از خالق زمانه سپاسگزار باشند که در آن زمان پای به عرصه گیتی ننهادهاند و قربانی یا شاهد آن فجایع نبودهاند و اکنون فقط خواننده فجایعاند؛
اما غالب اندیشمندان آزاده جهان در حین مطالعه تاریخ عاشورا آرزومند حضور در آن صحنهاند تا شاید به دفاع از حریم انسانیت و دینمداری مفتخر میشدند.
بههمینخاطر استنباط منتزع در ذهن این باید باشد که هدف امام(ع) ایجاد راهبرد کلی مؤثر و سیطرهمند بر تمام تاریخ بشر است که هژمونی خون بر شمشیر در آن مطرح نیست زیرا بسیاری خونها بر زمین ریخته شده و پیروزی هم نصیب صاحبان یا تالیان آنها نشده است، بلکه امام(ع) برای دفاع از تحریف یک دین الهی که کاملترین تئولوژی تاریخ انسان است و از منظر آن میتوان به هستیشناسی جدیدی از جهان رسید، تمام هستی خویش، خانواده و یاران باوفای خود را به مسلخ آورد، لذا راز این ماندگاری در این است که امام(ع) دغدغه دین الهی را داشت و هر که خود را متمسک به چنین دغدغهای بنماید تا ابد ماندگار است، اگر چه شکست ظاهری یافته باشد.
مطلب دیگری که باید ذهن را از وسوسه و کنکاش آن خلاص کرد این است که ابزار امام(ع) در حرکت و قیام ایجاد انتحار نبود، بلکه امام(ع) سعی کردند از هر لحظه و امکانی نهایت استفاده را بنمایند تا شرایط حادث شده ایشان را منفعل نکند و به حقیقت امام(ع) تا آخرین لحظه نقش فعال داشتند و دشمن را به انفعال وامیداشتند، اما باید توجه داشت که امام(ع) از ابتدای حرکت داعیه جنگ با کسی را نداشتند و به دعوت جماعت امت اسلام عزم کوفه را فرموده بودند و پس از شکستن بیعت توسط مردم کوفه امام(ع) از حر تقاضای برگشت کردند که حر مانع شد بنابراین اهتمام حضرت بر آن واقع شد که در جنگ نابرابر تحمیل شده، ذلت و انفعال را نپذیرد و از همه ظرفیتها جهت ایجاد حماسه مقدس خویش بهره ببرد، به نحوی که نماد و نمود این پیروزی تا به حال متجلی است.
اینگونه است که اتهام انتحار در این حماسه بزرگ محلی از اعراب ندارد و اتهامی است که مدعیان خود را به کجفهمی از ادراک دقیق و درست عاشورا متهم میکند و باید گفت؛ درواقع طرف مقابل امام(ع) با دست یازیدن به چنین فجایعی به انتحار خود دست زده است و این حقیقتی محض بر سینه پردرد تاریخ است.
فلسفه کلی قیام امام از آغاز تا منتج به نتیجه شدن که از زمان ایراد خطبه زینب کبری(س) شروع شد، اصلاح امور امت اسلام بود تا از دستبرد تحریف، شرک بارگی و بدعتهای نوین آن روز و سایر روزگاران مصون بماند.
اگر امام این قیام خونین را زعامت نمیفرمودند شاکله و ساختار حکومت در نظام اسلامی به دلیل فساد عقیده مردم و حکومتداران تا ابد دچار انحراف، قلب و مسخ میشد و از اسلام تنها چیزی که بر جای میماند مشتی مظاهر بیروح بود و بس.