یک سال بود که دست به قلم نبرده بودم، چراکه مسئلۀ تصلب و انجماد که در آخرین نوشتۀ خود («تصلب سنت، انجماد ردیف: پرسشی از سنت موسیقایی»، فصلنامۀ موسیقی ماهور، شمارۀ 34، زمستان 1385) بدان پرداخته بودم گریبانگیر ذهن و روح خودم نیز شده بود!
تصمیم داشتم دیگر تا مدتی دست بهسوی نگارش هیچ سطری نبرم، چراکه دیگر انگیزهای نداشتم، تا اینکه چند روز پیش دوست عزیزم سیدابوالحسن مختاباد با من تماس گرفت و خبر از این داد که استاد حسین علیزاده در نظرسنجیای بهعنوان چهرۀ برجستۀ موسیقی سال برگزیده شده است و از من خواست که چند سطری دربارۀ استاد به رشتۀ تحریر درآورم. [گفت وگوی بلند همشهری آنلاین با حسین علیزاده]
البته آثار استاد خود گواه برگزیدگی و برجستگی وی در موسیقی ایرانی، نه تنها در سال اخیر بلکه در چند دهۀ اخیر، است و نظرسنجی مذکور نیز صرفاً بهمثابۀ تأکیدی است بر این واقعیت و نیز نشانهای خوشایند حاکی از اینکه شاید هنوز برای سنت موسیقایی روزنۀ امیدی برای رهایی از تصلب متصور باشد.
همواره نام و یاد حسین علیزاده حتی در اوج دلتنگی برایم نویدبخش شور و امید بوده است. نهتنها برای من، بلکه برای سنت موسیقایی نیز نام وی نویدبخش شور و امید است. اگرچه آثار وی خود زبانی بس گویاست، فارغ از هرگونه نیاز به نگارش مطلبی، اما نگارش این سطور شاید بیش از هرچیز بهانهای باشد برای شکستن روزه و در عین حال ادای دینی به او که سرشار است از شور و نشاط و محبت و صفا...
دفتر دانش ما جمله بشوئید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود! [حسین علیزاده؛هنرمند بیاعوجاج]
دیرزمانی است که سنت موسیقایی در وضعیت انجماد و تصلبی سخت گرفتار آمده است. از سویی موسیقیدانان سنتگرا همچنان به تکرار بیتذکر خویش مشغولند و از سوی دیگر بهظاهرنوجویانی در پی نوآوریاند بی آنکه ریشهای مستحکم در سنت موسیقایی داشته باشند. استحکام ریشۀ دستۀ اول در سنت به همان اندازه که ضامن بقای کالبد سنت است نشانۀ احتضار روح سنت نیز هست، چراکه استحکام ریشه در خاک، پر پروازشان را بسته است. دستۀ دوم نیز فارغالبال سرگرم پروازند بی آنکه مقصدی برایشان متصور باشد. در این میانه به جرأت میتوان گفت تنها موسیقیدانی که در عین ریشه داشتن در سنت، پر پرواز دارد و مقصد را نیز به خوبی میشناسد، کسی نیست جز حسین علیزاده.
چند سوءتفاهم در ذهن موسیقیدانان سنتگرا چنان نقش بسته است که آنان را به زیور هنر نیندیشیدن نیز آراسته است. نخست آنکه، تصور غالب چنین است که موسیقی ایرانی اساساً مبتنی بر تکنوازی و بداههپردازی است و بخش اعظم رپرتوار کلاسیک باید وزن آزاد داشته باشد. دیگر آنکه در موسیقی سنتی اساساً تفوق با آواز و بافت تکصدایی است. نیز اینکه تکنیک با حال در معارضه است... و مسائلی از این قبیل. اما پرسشی که میتوان رویاروی استادان سنتگرا قرار داد و از آنان طلب پاسخی درخور کرد، این است که نقطۀ ارجاع آنان به سنت موسیقایی کجاست؟ تصویری خیالی از بغداد در قرن هفتم هجری؟ یا صرفاً تصویری مبهم از لحظهای از تاریخ پویای چندهزارسالۀ فرهنگ و تمدن ایرانی، محدود به برههای از دوران قاجار؟
حتی نگاهی گذرا به چندصد رسالهای که درباب علم و صناعت یا فن موسیقی در زمانی بیش از یک هزاره نگاشته شده است، نشان میدهد که مصنف یا آهنگساز دارای مفهومی مستقل در سنت موسیقایی بوده است. از فارابی گرفته تا عبدالقادر مراغی تا رسالهنگاران دوران صفوی بر این واقعیت صحه میگذارند. نیز مجموعۀ صدها قطعۀ نغمهنگاریشدۀ موجود از تصنیفات پیشینیان حاکی از اهمیت آهنگساز یا مصنف در بخش عظیمی از تاریخ موسیقی ایران است. نگارههای موسیقایی موجود از ادوار مختلف تاریخ هنر ایران و نیز اشارات مکتوب در شماری از منابع نمایانگر اهمیت گروهنوازی و توجه به رنگآمیزی سازهاست.
نگاهی اجمالی به تصانیف قدیم نشانگر اهمیت ادوار ایقاعی یا اصول و دورهای متریکـریتمیک پیچیده و نیز وجود طرحهای متنوع فرمال در ساختار سنت موسیقایی است. تدقیق در رسالات قدیم و نگاهی تحلیلی به سیر تاریخ موسیقی در ایران میتواند بسیاری از چنین تصوراتی ناروا از سنت موسیقایی را تغییر دهد. البته منظور از اهمیت این مقولات کمرنگکردن اهمیت بداههپردازی و تکنوازی و غیره نیست، اما تلاشی است برای شکستن تصلب و پیشنهادی برای تأویل و تفسیر و قرائتی جدید از حقیقت سنت موسیقایی. البته گناه این تصلب متوجه نظام موسیقایی نیست، بلکه این موسیقیداناناند که با قرائت خویش تصلب را بر سنت تحمیل میکنند. حتی در زمینۀ چندصدایی نیز این پرسش قابل طرح است که در زمانی که این پدیده در غرب ظهور یافت، آیا غربیان مُدل و الگویی از فرهنگی دیگر پیش روی خود داشتند یا از درون سنت موسیقایی خویش قوانین چندصدایی را به طریق علمی و عملی استخراج کردند؟
آیا موسیقیدانان ایرانی نمیتوانند قوانین چندصدایی را از درون سنت موسیقایی خویش به علم و عمل استخراج کنند؟ آیا به همان نتیجه خواهند رسید که غربیان رسیده بودند؟ پس تکلیف چندصدایی حاکم بر سنت موسیقایی برخی دیگر از فرهنگها همچون فرهنگ گرجی یا دوصدایی خاص موسیقی تووا چیست؟ و خلاصه اینکه آیا نوآوری و خلاقیت در چنین عرصههایی با جوهر سنت موسیقایی در تعارض است؟ آیا موسیقی سنتی به تعبیری صرفاً کوچۀ باریکی است که باید در آن آرام قدم زد و اگر کسی بخواهد تندتر قدم زند باید مسیر را عوض کند و مثلاً بهجای سنتور، پیانو بنوازد یا بهجای تار، گیتار؟! سخنانی از این دست که بسیاری از استادان سنتگرا عنوان میکنند نشانۀ روشنی از صدق مفهوم تصلب سنت در ذهن موسیقیدانان سنتگراست.
آیا اگر موسیقیدانی که ریشهای مستحکم در سنت دارد بخواهد سنت را به چالش بطلبد و گنجینۀ استخراجنشدۀ آن را از درون بکاود دیگر سنتی نیست؟ بهزعم نگارنده چنین شخصی روح سنت را دریافته است و نه همچون دیگران صرفاً کالبد آن را. دیگر وقت آن فرارسیده است که وجود بحران در سنت موسیقایی را بپذیریم. البته، به اعتقاد نگارنده، بیرون رفتن از این بحران به دلایل متعدد تاریخی صرفاً در همین مقطع از تاریخ موسیقی ایران محتمل است و اگر در این دوران راهی برای برونشدن از بحران نیابیم دیگر باید صرفاً به حفظ کالبد موسیقی سنتی اکتفا کنیم، چراکه در این دوران است که موسیقیدانی همچون حسین علیزاده حضور دارد که از درون سنت برآمده است و توان علمی و عملی آن را دارد که به یاری تکنیک، حال و ذهن خلاق و پویای خویش به استخراج معادن پنهانی موسیقی سنتی که عمیقاً و بهگونهای دستاول با آن آشنایی دارد بپردازد.
نخستین بارقههای خلاقیت بر بستر سنت در نسل استادان معاصر باز میگردد به آثار حسین علیزاده در جشن هنر شیراز و تجربیات وی در مرکز حفظ و اشاعۀ موسیقی ایرانی در حدود سه دهۀ پیش. وی از آن زمان تا کنون خلاقیت را در وجوه مختلف آزموده است و در اکثر موارد نتایج شایانتوجهی اخذ کرده است. از ترکمن گرفته تا راز نو، از آثار تکنوازی تا تجربیات گروهی، از آثار آوازی تا آثار بیکلام و صرفاً سازی، و حتی در اجرای ردیف، حسین علیزاده همواره در جستجویی برای نوکردن سنت از درون بوده است و سبکهای مختلف و متنوعی را تجربه کرده است.
همچنین تجربۀ ابداع مُدی جدید برگرفته از ذات نظام مُدال در سنت موسیقایی، فارغ از انتقاداتی که برخی متوجه آن میکنند، فی نفسه حاکی از آن است که وی راه را به درستی دریافته است. وی در شمار معدود موسیقیدانان برآمده از سنت است که مفهوم مصنف را احیاء کرده است و تجربیات خویش را محدود به بداههپردازی نکرده است، حتی در درون بداههنوازیهای وی نیز شخصیت یک آهنگساز با مهر و امضای خاص خود به خوبی هویداست. حسین علیزاده سطح تکنیک نوازندگی سازهای تار و سهتار را به اعلا درجه رسانده و در عین حال همواره سازش علاوه بر عقلانیت سرشار از حس است و نشانهای از اینکه اوج تکنیک و حال موسیقایی در تعارض با یکدیگر نیستند.
کارنامۀ هنری حسین علیزاده سطح انتظارات از وی را دوچندان کرده است، همواره در آستانۀ ارائۀ آثار جدید وی انتظار خلاقیت و نوآوری بیش از پیش در دل عاشقان موسیقی سنتی موج میزند. اگرچه آثار او همواره مملو از خلاقیت و نوآوری در ابعاد و عناصر مختلف موسیقی سنتی است، اما هنوز تاریخ موسیقی ایرانی منتظر شاهکار وی است. حسین علیزاده اکنون در اوج پختگی است و توان علمی و عملی آن را دارد که تحولی بس ژرف و بنیادین در موسیقی سنتی ایجاد کند و تصلب را به دستان توانای خویش بشکند.
حدود هفتاد سال پیش مهدیقلی هدایت در نوبت سوم از رسالۀ مجمعالادوار که هنوز همچون کنزی مخفی مانده است، تصلب سنت را به چالش طلبیده، چنین میگوید: «اخیراً باز اساتیدی پیدا شدند آنچه در دست داشتند به قالب هفت دستگاه ریختند و جلو تتبع اهل فن حصاری کشیدند». آیا امکان پرده دریدن از این حصار و بسط درونی سنت موسیقایی فرضی نامحتمل است؟
تمامی شواهد تئوریک حاکی از عملی بودن چنین فرضیهای است، اما استادان موسیقی ایرانی باید این فرض را عملاً متحقق سازند. به اعتقاد نگارنده ایجاد تحول بنیادین اساساً مستلزم ایجاد تحول در سرمنشاء اصلی است، اگرچه مسئلۀ نوآوری بر بستر سنت ابعاد و وجوه بسیاری دارد که صرفاً محدود به نظام مُدال نیست، بلکه در نظام وزنشناختی، فُرمال و نیز سازآرایی و چندصدایی و غیره نیز میتوان همین فرمول را بهکار گرفت و با استخراج گنجینۀ پنهان موسیقی سنتی قرائتی جدید مطابق با نیاز زمانه از آن ارائه کرد.
تجربیات و آثار گرانسنگ حسین علیزاده حاکی از گام برداشتن وی در مسیر خلاقیت بر بستر سنت موسیقایی است، اما هنوز موسیقی سنتی در انتظار تحولاتی بنیادین است که دستان توانای این استاد برجستۀ موسیقی سنتی را یارای ایجاد این تحولات در ابعادی وسیعتر از پیش هست... «و ما همچنان دوره میکنیم شب را و روز را، هنوز را»...
* استاد یار گروه موسیقی دانشگاه تهران