این به آن معناست که شناخت ما از جهان از طریق زبان صورت میگیرد و زبان بازتاب جهان خارج نیست؛ بلکه خود جهان بازتاب زبان است. این دیدگاه که در حکم انقلابی در شناخت شناسی تعبیر میشود، به حوزههای بسیاری قابل تسری است.
از جمله در دنیای علم، گزارههای زبانی بسیاری وجود دارند که حاکی از بازیهای متفاوت زبانیاند؛ اما آیا این گزارهها ابدی و تغییر ناپذیرند؟ پاسخ ویتگنشتاین «خیر» است. به این دلیل که ما در هر عصری و دورهای نحوی از بازی زبان را برای توصیف و شناخت جهان به اجرا میگذاریم. مطلب حاضر با مثالی از جهان فیزیک به این دیدگاه میپردازد.
نفوذ فرهنگ مغرب زمین در زمان معاصر آنچنان گسترده و عمیق است که هرگونه چالش ذهنی و رویارویی با آن عموما به رجزخوانی و مهمل بافی تلقی میشود. این فرهنگ ریشه در دستاوردهای علوم دقیقه دارد ولی با همه حقانیتش بازدارنده دانشمندانی نمیشود که سودایی جز تعالی علم در سرنمیپرورند.
یکی از بزرگترین چالشهایی که علمای فیزیک با آن رودررو هستند موضوع ثابتهای متنوعی است که در ساختمان فیزیک تعبیه شده و به کار گرفته میشوند. ثابت کیهانی نیوتونی مثالی از این چالشهاست. این ثابتی است که نیوتون در تعریف نیروی ثقل معرفی کرده و در اساسیترین مفاهیم فیزیک ریشه دوانده است. اکنون با گذشت زمان و دقیقتر شدن ابزار سنجش، گروههای متنوعی که در سراسر دنیا به آزمایش و محاسبه این ثابت کیهانی مشغول هستند، به اعداد و ارقام متفاوتی رسیدهاند که با یکدیگر منطبق نیستند.
مجله «نیوساینتیست» در شماره هفدهم ژانویه 1998گزارشی پیرامون این ثابت کیهانی تحت عنوان «افسانه جی بزرگ» دارد که خواندنی است. در این گزارش از «گب لوتر» به عنوان دانشمند کهنهکاری که عمده فعالیتش پیرامون اندازهگیری ثابت کیهانی بوده نقل میشود که به شوخی میگوید: نیروی جاذبه نیرویی است که بیش از هر چیز دانشمندان خل وضع را به خودش جذب میکند. گذشته از این شوخی، وی در شرح این عدد جادویی میگوید ثابت کیهانی ثابتی است که جوابگوی چرخش زمین پیرامون خورشید و فشردن هیدروژن در ستارگان و خلاصه همه کنشهای فیزیکی در عرصه گرانش است. علیرغم اینکه دانشمندان برخی اعداد بنیانی را تا 8رقم شناختهاند، ولی درمورد این ثابت کیهانی غالبا پس از سه رقم دچار اختلاف نظر هستند.
«Gabe» میگوید که ثابت کیهانی در یک چشمانداز علمی، در عصر دقتنظر، تبدیل به خاری در چشم شده و مایه شرمساری است. با پیروی نظریه ثقل آینشتین، فیزیکدانها به خوبی آگاهند که بافت فضا تا چه اندازه متاثر از نیروی ثقل است. آوردهاند که «پل هیل» در دهه 1930 که در آزمایشگاه «اداره ملی استانداردها» (به اختصار NBS) به محاسبه ثابت کیهانی مشغول بود، جای پای خودش را روی زمین به رنگ زرد کرده بود تا هربار که به آزمایش میپردازد در همان موضع پیشینش قرار بگیرد تا مبادا جابهجایی او، فضا و به این ترتیب ثابت کیهانی را متاثر کند.
«گب لوتر» را در لوسآلاموس به نام مستعار «G بزرگ» میشناسند(ثابت کیهانی نیوتون را با حرف G نشان میدهند) زیرا برای مدت مدیدی اندازهای که وی ارائه داده بود در مقیاس جهانی به عنوان ثابت کیهانی شناخته شده بود. در سال 1994 سازمان استاندارد آلمان اندازهای برای ثابت کیهانی ارائه داد که به مقیاس زیادی بالاتر از اندازه لوتر بود. از سوی دیگر آزمایشگاه استانداردهای اندازهگیری از نیوزلند اندازه دیگری برای ثابت کیهانی ارائه داد که به مراتب کوچکتر از عدد لوتر بود. گرچه همان زمان دانشگاه ووپرتال از آلمان اندازهای ارائه داد که کمی بیشتر از گزارش نیوزلند بود ولی این ناهمخوانیها به قدر کافی برای فیزیکدانها مایه نگرانی بود.
در این گزارش روایت شده که در یک آخر هفته وقتی لوتر برای اندازهگیری به آزمایشگاهش در «NBS» سر میزند و زمانی که دست به کار اندازهگیری ثابت کیهانی میشود، درمییابد عدد ثابت کیهانی دچار تغییر عمدهای شده است. وی پس از کندوکاو در پیرامون آن میفهمد که اخیرا یک همکار در دو طبقه بالاتر اسبابکشی کرده و یک تن کتاب به همراه آورده است. هواداران فیزیک قدیمی مدعی هستند که میتوان این ناهمخوانی در نتایج را به شیوههای مختلف آزمایش و درصد خطای حاصل از آن شیوهها ربط داد؛ ولی چنین توضیحی ذهن عالمی را که در جستوجوی نظریه جامعی برای فیزیک هستی است، ارضا نخواهد کرد.
این را هم باید گفت که حتی اگر در جستوجوی نظریهای جامع نباشیم، دست کم توصیف این ناهمخوانی باید در شرح اختلافها جامع باشد و به روشنی علت آنها را توضیح دهد. در فقدان چنین توصیفی است که ذهن دانشمندان تحریک شده تا بنیان نظریه ثقل را به کندوکاو بگیرند. غرض از این روایت این است که به لرزش پایهها و بنیانهای بنای باشکوه علم اشارهای کرده باشم. عوام همواره میل به گذشته دارند. این گرایش عامیانه چنین میآموزد که هرچه متعلق به گذشته باشد خوب و دلپسند است (حالا میخواهد دین باشد یا علم) و هرچه در گذشته سراغ نشود باید در آن تردید کرد و نسبت به آن مقاومت کرد، در حالی که پرستش گذشته اساسا گرایشی نادرست است و برازنده انسان نیست.
از منظر فلسفه علم، ثابتهای فیزیکی بسیار مسئلهسازند. برای اینکه مشکل را از دید دیگری برایتان تصویر کنم به مثال زیر متوسل میشویم: فرض کنید که مرد فاضلی که فارسی نمیداند برای نخستین بار با متنی فارسی روبهرو میشود و اراده میکند که فارسی بیاموزد. علاوه بر این فرض میگیریم که این مرد فاضل هیچ امکان دیگری سوای این متن بسیار کوتاه در دسترس ندارد حالا چنانچه در این گفتوگوی کوتاه داشته باشیم:
شخص الف: ای بابا! چقدر هوا گرم است!
شخص ب: ای بابا! کولر هم که خراب است!
روشن است شخص ناظر، به دلیل تنگ بودن مضمون و امکانات محدودش، مایل به این میشود که در زبان فارسی ثابتی چون «ای بابا» قایل شود، و چنین فرض کند که هر جمله فارسی باید با این ثابت زبانی آغاز شود، ولی کسی که با سرشت زبان طبیعی آشنا است به خوبی درک میکند که زبانهای طبیعی فاقد چنین ثابتهایی هستند زیرا چنین ثابتهایی باعث بهرهوری نیستند و حتی از کارآمدی زبان میکاهند و اصلا حضورشان گویای کج سلیقگی صاحبان آن زبان است.
ممکن است کسی به استدلال و مثال بالا معترض شود که فیزیک را به قیاس زبان گرفتهایم ولی کافی است به این نکته اشاره کنم که هر فرآیند قانونمندی را میشود به تعبیری، یک بازی لغوی گرفت و گمان نمیکنم کسی منکر قانونمندی در نظام طبیعت بیجان شود. پس فیزیک هم از این قائده مستثنی نیست و میتوان فرآیند قانونمند ثقل را به تعبیر بازی لغوی ثقل میان اجسام گرفت. یعنی یک نوع بازی که دستور و گرامر خاص خودش را دارد. این بازی لغوی و این زبان در سطح اجسام جریان دارد و از زبان طبیعی بشر متفاوت است. اگرچه شاعر گفته «واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد»، ولی حقیقت این است که واژه باد و باران فاصله زیادی با وجود حقیقی آنها دارد، یا به قول ویتگنشتاین، الکترون بازتابی از گرامر زبان ماست و میان حقیقت الکترون و آنچه ما در زبان طبیعی (و برداشتهای فیزیکی) الکترون مینامیم فاصله عمیقی هست.
این نکته چندان مایوس کننده نیست چون میبینیم که زبان آدمی میل به درک زبان اجسام دارد و از فاصله میان این دو زبان طی هزارههای تاریخ کاسته است. تصادفا قایل بودن به دو زبان اجسام و زبان طبیعی میتواند دو نظریه کاملا متفاوتی را که ویتگنشتاین در عرصه زندگیاش مطرح کرد متحد کند. دو نظریهای که طی اولی وی مدعی شد زبان، انعکاس جهان خارج است در حالی که در دومین دوره فکریاش چرخش کاملی کرد و مدعی شد که جهان خارج، بازتاب زبان است.
کافی است در اولی ما زبان را به تعبیر زبان اجسام بگیریم و در تعبیر دوم، زبان طبیعی بشر را ملحوظ کنیم. زبان دوم همواره در درک اولی میکوشد. اصلا همه عطش علم را میتوان در این کوشش خلاصه کرد؛ ولی هرچقدر هم که این کوشش اصیل باشد، هنوز ما فاصله بزرگی با خود جهان خارج داریم. این که ما در فیزیک ثابتهای گوناگون تعبیه کردهایم، خود گواه این است که ما زبان اجسام را درست نفهمیدهایم.