او از دهه 50 که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت، کنسرتهای خود را ابتدا بهصورت تک نوازی و پس از آن با همکاری هنرمندان دیگری، از جمله «شهرام ناظری» اجرا کرد.
او بیشتر فعالیتهای موسیقایی خود را از اجرای کنسرت گرفته تا انتشار آلبوم در خارج از کشور انجام داده است، اما در حال حاضر برای تدریس و برگزاری مستر کلاسهایی، در ایران اقامت دارد. اجرای کنسرت، یکی از برنامههای اوست که بهزودی به مرحله اجرا در میآید.
- سالهای گذشته یک دوگانگی در برخورد با موسیقی سنتی وجود داشت؛ چطور شد که شما جذب دیدگاههای مرکز حفظ و اشاعه و افرادی همچون دکتر صفوت شدید تا جریان مقابل آن؟
باید بگویم این مسئله به سالهایی قبل از تاسیس مرکز حفظ و اشاعه موسیقی مربوط میشود. زمانی در هنرستان که با «حسین علیزاده» دوست و همکلاسی بودم و شاگرد استاد شهنازی بودیم به جنس و شیوه موسیقی آقای شهنازی که با سلیقه بقیه افراد فرق داشت علاقهمند شدیم. معلمهای دیگر میگفتند، اینها دیگر چیست شما میزنید، بروید رادیو گوش کنید و مثل آنها و به شیوههای جدید کار کنید. از همان موقع یک نوع تقابل در نگاه به موسیقی ایرانی وجود داشت.
یادم هست در یکی از امتحاناتم که آقای صالحی خلیفه استاد شهنازی هم حضور داشتند (خلیفه دستیار استاد اصلی بود که ما درسها را پیش آنها مرور میکردیم) دعوا و بحث بین اساتید سر همین موضوع شد. البته در آن زمانها ما فرق اینها و دلیل دعواها را متوجه نمیشدیم. اصلا کسی آقا حسینقلی را نمیشناخت و یک اسمی از درویش خان شنیده بودیم، آن هم به خاطر «رنگ اصفهان» او که در کتاب دوم هنرستان نوشته شده بود.
- فکر نمیکنید اگر به فرانسه نمیرفتید، ممکن بود اصلا در طیف مرکز حفظ و اشاعه قرار نگیرید؛ چون فرانسه یکی از کشورهایی است که از دیدگاههای بازگشت به فرهنگهای اصیل و سنتها حمایت میکند یا حداقل شعار آن را میدهد؟
اولا اینکه من بعد از مرکز حفظ و اشاعه به فرانسه رفتم و این دو ربط مستقیم به یکدیگر ندارند. دیگر اینکه وقتی من به فرانسه رفتم، در موسیقی ایرانی آنقدر ریشه گرفته و به مرحلهای رسیده بودم که رفتن به کشور دیگری چندان در من تغییر ایجاد نکند و حتی میشود گفت من بهعنوان سفیر و معرف موسیقی ایران به فرانسه رفتم.
اما خوب این مسئله هم درست است که اروپا و بهخصوص فرانسه دیدگاه و حمایتهای خاصی از هنر دارد. مثلا اولین صفحه موسیقی که در بخش موسیقی جهان رادیو فرانسه از موسیقی ملل دیگر وجود دارد کار تار و سه تار من است که قبل از رفتن به فرانسه آن را ضبط کرده بودم.
یادم هست سالها بعد زمانی که پس از انقلاب برای تحصیل در فرانسه بورس گرفته بودم، به دلیل تنشهای سیاسی بین ایران و غرب یک جو ضدایرانی در اروپا وجود داشت، اما با این وجود در کنسرتهایم، مردم فرانسه از موسیقی ایرانی استقبال میکردند. منظورم نگاه مردم فرانسه به هنر دیگر کشورهاست؛ آنها به احترام هنر میآمدند و میتوانستند این دو جریان را از هم تفکیک کنند.
- شما از اولینهایی بودید که در خارج از کشور موسیقی ایرانی اجرا کردید؟
بهعنوان بهوجود آورنده یک جریان پایدار. هنرمندانی بودند که گهگاه به دعوت یونسکو یا نهادهای دیگر به اروپا دعوت شده بودند، اما از نظرتداوم پیدا کردن این جریان از طریق تدریس، کنسرت، انتشار آلبوم، همکاری و مشاورت با مؤسسات و مجامع فرهنگی هنری و یک چنین اتفاقاتی من اولین نفر بودم.
در سالهای دهه 1350 آقای شمیرانی در پاریس زندگی میکرد، تنبک میزد و چند هنرجوی فرانسوی هم داشت. زمانی که من به فرانسه رفتم او تنبک را که درآمدی برایش نداشت کنارگذاشته بود. وقتی به پاریس رفتم در مراکز فرهنگی اروپا برنامههایی ترتیب دادم و از ایشان خواستم در آن کنسرتها با هم همکاری داشته باشیم. ایرانیها به تدریج عادت به کنسرت رفتن،پیدا کردند و البته مسائل غربت هم به این موضوع دامن میزد.
- این سیر آغاز کنسرتها در خارج از کشور چطور بود؟
زمینه آن با انتشار همان آلبوم فراهم شده بود. چند صفحه از موسیقی ایرانی در فرانسه وجود داشت که دو تا از آنها، آلبومهای من بود. کنسرتهایم در مراکز فرهنگی اروپا و محلهایی مثل تئاتر شهر پاریس برگزار میشد. زمانی که مرکز موسیقی شرق وابسته به دانشگاه سوربن به اسم «سموCEMO» هم تاسیس شد، من آنجا تدریس هم میکردم و شاگردانی ایرانی و فرانسوی هم در همین مجموعه رشد کردند.
این کنسرتها را ابتدا با آقای شمیرانی و بعد با برخی از شاگردانم برگزار میکردیم. بعد از مدتی از آقای «حسین عمومی» (نوازنده نی) دعوت کردیم که همراه ما کنسرت بدهند. اما تا سال 65 تقریبا هیچ خوانندهای برای اجرا به فرانسه نیامده بود. در همان سالها یکبار به ایران آمدم که دو خواننده مطرح را که آقای شجریان و آقای ناظری بودند برای اجرای کنسرت به تئاتر شهر پاریس دعوت کنم. شرایط برای آقای شجریان جهت اولین اجرا بهدلیل اینکه ایشان در آن زمان با آقای مشکاتیان کار میکردند و ارکستر بزرگی داشتند فراهم نشد. دقیقا 20سال پیش بود؛ آقای ناظری و آقای بیژن کامکار آمدند و کنسرتی در تئاتر شهر پاریس دادیم. این اولین کنسرت آقای ناظری در خارج از کشور بود. قسمتهایی از آن کنسرت در ایران به اسم«ساز و آواز» انتشار یافت.
یک نکته لازم است بگویم که من فقط در ارتباط با مراکز فرهنگی کار میکردم. بعدها آقای شجریان با آقای مشکاتیان خودشان با آشناییهایی که داشتند کنسرتهایی را از آلمان آغاز کردند.
- فکر نمیکنید حضور طولانیمدتتان در اروپا، باعث شده که در ایران کمتر شناخته شده باشید؟
بله یک دلیلش این است. دلیل دیگرش هم به شخصیت خودم برمیگردد و اینکه اهل تبلیغات و شهرت دوست نیستم و موسیقی را بیشتر برای دلم و اهداف فرهنگیام دنبال میکنم. علت دیگرش هم این است که من هر وقت به اوج کاری رسیدم، آن را رها کردم چون چالش هرکاری برایم جالبتر است. مجموعه اینها باعث شده در زمینه نمایشِ موسیقی باقی نمانم.
- شما برگزاری کنسرت را هم بخشی از کار تبلیغات میدانید. اگر این طور نیست چرا تعداد کنسرتهایتان در ایران کم بوده؟
نه. به خاطر این بوده که از شرایط راضی نبودهام. اینکه من تا آخرین لحظه ندانم که بالاخره امشب کنسرتم را میتوانم مطابق با برنامه اجرا کنم یا نه؛ اینکه اگر یک میکروفون یا یک چهارپایه در محل برگزاری کنسرت بخواهم باید پارتی داشته باشم، همه کار را مشکل میکند. اگر این طور چیزها مرتب نباشد و درجه اول اهمیت به کیفیت کار داده نشود، نمیتوانم کار کنم. البته پیشقدم شدهام و کنسرتهایی هم در تالار وحدت دادهام. نمیدانم شاید هم من بدعادت شدهام.
- چرا کنسرتهایتان با آقای ناظری ادامه پیدا نکرد؟
اصولا ما موسیقیدانان ایرانی حرفهای برخورد نمیکنیم و بنابراین همکاریها ادامه پیدا نمیکند. یعنی با علاقه و عشق شروع میشود و چون کار را با تعارف برگزار میکنیم در ادامه اشکال پیدا میکند. شرایط بیرونی بیشتر روی کار اثر میگذارد. اتحاد و همکاری برای تداوم طرحها وجود ندارد و در واقع منافع شخصی بر منافع گروه غالب میشود و همیشه هم در حاشیه، برنامهریزهایی وجود دارند که اتحاد گروهها به نفعشان نیست و سعی در مختل کردن آن با زد و بند کردن با افراد بهطور مجزا دارند. اینها را بهطور کلی در ارتباط با همکاری موسیقیدانان ایرانی گفتم. در مورد سؤال خاص شما. اکنون آقایناظری بسیار مشهور هستند و مخاطبین بسیاری ایشان را برای نوعی از موسیقی دوست دارند که در سلیقه و روال کاری من نیست. البته چند ماه پیش با آقای ناظری به مناسبت بیستمین سال کنسرتمان در تئاتر شهر پاریس در همان تئاتر با هم کنسرت دادیم.
- بر میگردم به مرکز حفظ و اشاعه؛ فکر میکنید شناختی که امروز از موسیقی سنتی وجود دارد، از نتایج تاسیس مرکز حفظ و اشاعه باشد؟
نمیتوان به این شکل قضاوت کرد. جریانهای زیادی نقش داشتند که یکی از آنها تاسیس و فعالیتهای مرکز حفظ و اشاعه بود. تاسیس مرکز حرکتی بود که در زمان خودش شروع شد و همان موقع هم جواب داد. من موافق با کسانی که میگویند مرکز حفظ و اشاعه را دوباره باید راه انداخت، نیستم. هرچیزی زمان خودش را دارد. امروز این کار هیچ لزومی ندارد، اگرچه حمایت از موسیقی همیشه ضرورت دارد.
- همان چیزی که امروز اسمش موسیقی فاخر است؟
این عبارت موسیقی فاخر دیگر چیست؟ شما از کسانی که این عبارت را مطرح میکنند، بپرسید موسیقی فاخر یعنی چه، خودشان هم نمیدانند. نمیدانم این اصطلاح را چه کسی درست کرده است؟ بهتر است بگوییم هنری. من ترجیح میدهم از موسیقی هنری تعریف درستی ارائه شود. موسیقی هنری در مقابل موسیقی بازاری قرار میگیرد. در موسیقی غیرهنری این بازار است که به شما جهت میدهد؛ موسیقی مبتنی بر فرهنگ بیمحتوای عامیانه که هنر را در حد یک سرگرمی روزمره بدون هیچ تلاش ذهنی پایین میآورد. این موسیقی به تبع سهل بودنش به زحمت و تحصیل چندانی نیاز ندارد و بسیار پول ساز هم هست. کسانی هم هستند که دنبال کار جدی هستند، بهدنبال جستوجویهای هنری و متعهد به ارزشهای فرهنگی.
بنابراین باید از آنها حمایت شود. علاوه بر اینکه شما ممکن است ایدهای داشته باشید و ارزش آن برای دیگران و البته بازار 50 سال دیگر معلوم شود. الگوها و قواعد این حمایتها در تمام دنیا وجود دارد. اگر این طور نباشد در دنیا کسانی که کار موسیقی جدی میکنند، باید بنشینند و فقط در خانه ساز بزنند.