موضوع مورد بحث لیویس (Frank Raymond Leavis) این بود که تولید انبوه در حقیقت زندگی صنعتی و فن محور را به نابودی میکشاند. به زعم لیویس، مردم در حال حاضر بجای زندگی و کار در جوامع کوچک، در کارخانههای بزرگ ابر شهرها کار میکنند. لیویس با ماهیت تولید انبوه مخالف نبود، بلکه در برخی زمینهها آن را ضروری میدانست. از دست رفتن سنت و احتمال استاندارد شدن کالاها [زندگی مکانیکی] به استاندارد شدن افراد، دغدغه اصلی او به شمار میرفت.
سنت به نظر لیویس "روحانی، اخلاقی و عاطفی" بود و گزیده تجربه دورانها را در مورد ظرایف زندگی در خود داشت. لیویس با بهره جستن از این مفهوم سنت، سیستم کارخانهای [مکانیکی] زندگی را که به زعم او "یکنواختی ملالت بارش" انسان را از انسانیت دور میساخت، به محک نقد گذارد.
بنا بر عقیده رایج در آن زمان، کسالت ناشی از کار؛ با فراغت (٣) جبران میشد، ولی استدلال لیویس این بود که "انجام چنان کاری فرصت کوشش مؤثر را که لازمه سرگرمی واقعی است از فرد سلب میکند".
برای او فراغت نیز مانند کار، انسان را از انسانیت دور میساخت، بویژه بدین سبب که کارهایی که به قصد فراغت انجام میشد درست مانند داستانی عامه پسند زبان را با اهداف صرفاً تجاری به ابتذال میکشاند.
به باور لیویس آموزش ادبی مردم را در ایستادگی مقابل وسوسههای فرهنگ عامه یاری میکند. مطالعه ادبیات کمک میکند تا سنت حاوی "گزیده تجربیات" (٤) رو به انزوا در دنیای مدرن به حیات خود ادامه دهد. به علاوه، مطالعه ادبیات موجب القای طبعی پراحساس، بویژه در دنیا میشود که مملو از کاغذ بازی اداری و تبادل انتزاعی ست.
یکی از جالبترین جنبههای شخصیتی لیویس ساختار نظریه مخالف اوست. بر همین اساس، وصف او چون کسی است که ادبیات را همچون عاملی مقلّد میبیند. اما عدم صحت این نظر به آسانی مشهود است. به زعم لیویس ادبیات ذاتاً دربردارنده واقعیت نیست، بلکه از طریق زبان خلق میشود، و [در واقع] "انسانها با خلق زبان دنیای خود را نیز میآفرینند" (مضمون و احساس فکر: قضاوت شخصی نادرست برگرفته از کتاب ارزشگذاری بر نقد و سایر مقالات) (٥). این طرز فکر او را در جرگه پساساختار گرایان (٦) قرار میدهد که معتقدند زبان سیستمی از تفاوتهای درونی است که چندان ارتباطی با واقعیت ندارد که بتواند اساس ادراک ما از واقعیت را بنا نهد.
مسلماً اگر این نظریه مطابق با نظر فوکو (٧)، لاکان (٨) و دریدا (٩) باشد، پس تفکر لیویس از جهات بسیاری با نظر آنها هم پوشانی دارد. برای نمونه، لیویس مانند فوکو به تآثیرات کلام اهمیت میدهد، که گواه آن ملاحضات او در مورد مفاهیمی نظیر فراغت، روانشناسی و انگلیسی معیار است.
همچنین او به شدت مخالف مفهوم دکارتی آگاهی است و عقیده دارد چنین تفکری باید به نفع نوعی از تفکر که "ناقض منطق یا این یا آن است" (١٠) کنار گذاشته میشد.
این اظهارات رنگ وبویی دریدایی دارند. به طور مشابه، تآکید بر آگاهی (١١) در اثر لیویس، رابطه نزدیک رشد آگاهی و شناخت ریشه اجدادی، و اهمیت این شناخت در دیالوگ نقد به خوانش لاکانی آثار او میانجامد.
بجای رد لیویس، شناسایی و توسعه شباهات اثر او با این نظریه رویکرد سودمندتر میباشد. بررسی تبادلات پیچیده بین کلام نقد و فرهنگ عامه میتواند یکی دیگر از رویکردهای سودمند باشد. برای نمونه، چطور روابط بین خواننده و متن، مصرف کننده و کالا، ناقض و دربرگیرنده یکدیگر هستند. یا اینکه، چطور تآکید بر نظم و تعلیم موجب تغییر شکل وجهه کارگر در قلب نقد لیویس به عاملی مؤثر در مدیریت علمی میشود. تنها با بررسی این روابط و روابط بین نقد و فرهنگ عامه ارزیابی کامل از میراث لیویس ممکن خواهد بود.
پی نوشتها:
توضیحات از مترجم است:
این مقاله از کتاب زیر گرفته شده است:
Andrew Edgar and Peter Sedgwick (2002), Cultural Theory: The Key Thinkers, Routledge
1. Mass Civilization and Minority Culture
2. Culture and Environment
3. Leisure
4. Picked experiences
5. Thought Meaning and Sensibility: The Problem of Value Judgment, in Valuation in Criticism and Other Essays
6. Post-structuralist
٨. ژاک لاکان (١٩٨١ـ١٩٠١)، فیلسوف و روانپزشک فرانسوی
٩. ژاک دریدا (ـ١٩٣٠)، فیلسوف فرانسوی که آغازگر جنبش ساختارشکنی (deconstruction) بود، یک استراتژی که به منظور تحلیل و واکاوی ادبیات، زبانشناسی، فلسفه، قانون و معماری به کار گرفته میشد.
10. Either/or
11. Consciousness