وی در گفت و گو با همشهری جمعه با برشمردن ویژگیهای مرحوم احمدآقا از دو موضوع جالب نیز سخن میگوید:«اول اینکه احمد آقا یکبار امام (ره) و سران سه قوه را از ترور نجات داده است و دوم این که او در اواخر عمرش دریافته بود که زمان وداعش فرارسیده است.»
- آقای انصاری، با یک سؤال کلی شروع میکنم، تحلیل شما از شخصیت و تاثیرگذاری مرحوم سیداحمد خمینی در انقلاب چیست؟ به عبارتی سادهتر شما، مرحوم سیداحمد را چگونه دریافتهاید؟
در یک جمله اگر بخواهیم ایشان را توصیف کنم، میتوانم بگویم که او فرزند شایسته و خلف راستین امام(ره) بود. از همان دوران جوانی بسیاری از سجایای اخلاقی و کرامات نفسانی را داشت. سادهزیستی، رعایت اخلاق سیاسی، هوشمندی، با صفا و با مرام و بالاخره در تراز فرزند امام(ره) بودن. از مهمترین ویژگیهای ایشان بود.
در سیاستی که متاسفانه همواره و این روزها، منهای اخلاق است و آن روزها منهای دیانت هم بود و گویی هر کسی که وارد آن میشود باید رگههایی از بیدینی و بیاخلاقی داشته باشد، ایشان مسلمانی سیاستمدار بود و سیاستمداری اخلاقی، میتوان به اصطلاح امروزی گفت که او در سیاستورزی و اخلاقش خردهشیشه نداشت.
- مصداقهایی هم برای این صفات و ویژگیها دارید؟
همیشه این ویژگیها در ایشان وجود داشت. در سال ٤٢ که امام(ره) بازداشت شد، رژیم شاه به دنبال فراهم کردن زمینههای اعدام ایشان بود. در این زمان علما، مرجعیت و اجتهاد ایشان را امضا کردند. براین اساس طبق قانون اعدام ایشان رفع میشد. بعد از مدتها شاه ناچار به آزادی امام(ره) شد.
در همان زمان رئیس کل ساواک پیش امام(ره) رفته و گفت که سیاست «پدرسوختگی» دارد و شما علما وارد این کار نشوید و به ما واگذار کنید. امام(ره) هم با لبخندی گفته بودند خوب سیاست به این معنا، برای شما باشد. جالب است که فردای آن روز نیز در برخی روزنامهها خبر از تفاهم مقامات دولتی با ایشان بود. امام(ره) بعداَ در قم و در سخنرانی مشهورشان این موضوع را توضیح دادند.
در واقع میخواهم بگویم امام(ره) سیاست در عرف غیراخلاقی را قبول نداشتند و همواره به فرزندان خود نیز توصیه میکردند تا حقوق مخالفین و دشمن را رعایت کنند و در کل سیاست علویگونه را در پیش بگیرند. مرحوم حاجاحمد فرزند چنین رهبری بود و بر این اساس عجیب رعایت اخلاق را در سیاست میکرد.
- بهتر است کمی مصداقیتر صحبت کنیم. شما در چه جاهایی این ویژگیها را دریافته بودید؟
به عنوان مثال، مرحوم از هر کسی که بنابه دلایلی از قدرت کنار گذاشته میشد دلجویی میکرد و نمیگذاشت فراموش شود. حتی تاکید میکرد، حقوق زندانیان سیاسی رعایت شود. در بین سالهای ٦٣ تا ٦٧، من رئیس سازمان زندانها بودم، ایشان مکرراَ آزادی کسانی را که احساس میکرد، متنبه شدهاند و آزادی آنها خطری ندارد، دنبال میکرد.
کسانی بودند که به ایشان جفا کردند. تعابیری داشتند و حتی خرده حسابهایی را هم که با امام(ره) داشتند، به خاطر افکار عمومی در مورد سیداحمد اعمال میکردند. اما وی با عطوفت با این موضوعات برخورد میکرد. او تمام عقیدهاش این بود که انسان در قدرت، اخلاق و دین را فدای سیاست نکند و در چارچوب دین عمل کند.
- شاید بتوان زندگی مرحوم سیداحمد را به دو دوره تقسیم کرد. زمان حیات امام(ره) و زمان رحلت ایشان. بعد از رحلت حضرت امام(ره) آیا همان طور که ایشان همواره مردانگی و مرام را رعایت کرده بود، در مورد ایشان نیز این مسئله رعایت شد؟
ببینید! ایشان اصلاَ چیزی نمیخواست. سهمخواهی نداشت. زندگی سادهای داشت و تعلقی به دنیا نداشت. هر چه قدر هم که جلوتر میرفت بیرغبتتر به دنیا میشد. در سفر عمره همه مقامات سعودی از رفتار وی تعجب کرده بودند و با دیدن این رفتارهای بیتکلف وی، میگفتند که حالا میفهمیم رمز محبوبیت فوقالعاده امام(ره) و خانوادهاش را.
آنها که زندگی شاهزادهها و سلطانزادهها را دیده بودند رفتار فرزند بنیانگذار انقلاب اسلامی برایشان باورکردنی نبود. مرحوم، در بین راه جده و مدینه وارد قهوهخانهای شد و با مردم عادی احوالپرسی میکردند و بیتکلف حرف میزد و اینها در عرف زندگی شاهزادههای سعودی نبود.
- پس خود ایشان، دنبال خواستهای نبود؟
بله، همواره با یک خودروی پیکان رفت و آمد میکرد. گاهی لباس مبدل میپوشید و در بین مردم دورافتادهترین نقاط کشور میرفت. یکبار من خودم، ایشان را در لباس مبدل بلوچی در فرودگاه کرمان دیدم. رفته بود تا وضع مردم آنجا را بداند، امثال این رفتارها در ایشان زیاد بود. بعد از رحلت امام(ره) با کمال خضوع و بدون هیچ ادعایی در خدمت مقام معظم رهبری قرار گرفت و آن جمله معروف را گرفت که من سربازی برای رهبری هستم.
البته من یک مسئله مهم را هم باید بگویم که به تنهایی شاخصهای یک رهبر بزرگ را داشت، از هر جهت اطلاعات بالایی داشت. میشود گفت که او ماه درخشانی بود که در کنار خورشید امام(ره) قرار گرفته بود. اما در عین حال فوقالعاده متواضع بود.
حتی منزل امام(ره) را در قم که ملک موروثی بود با اجازه وراث گرفت و بهعنوان دفتر رهبری قرار داد. از دیگر مصداقهای هوشمندی ایشان، به نقش وی بعد از ارتحال مرحوم مصطفی خمینی مربوط میشود. او مدیریت فوقالعادهای در نوفللوشاتو داشت و در جهانی کردن پیام امام(ره) در آنجا، حتی تهدیدها را نیز به فرصت تبدیل کرد.
ارتباط از نوفللوشاتو با ایران نیز با مدیریت ایشان انجام میشد. برنامهریزی برای این که کلاسهای درس و دفتر امام در سن بالای ٨٠ سال پرنشاط باشد، هم از نتایج برنامههای او و البته نوع عملکرد امام(ره) بود. او همانند یک پرستار حرفهای از امام(ره) مراقبت میکرد و نهاد رهبری هم با حضور او بهترین کارآمدی را داشت. سعی میکرد امام(ره) را از پرداختن به جزییات فارغ کند، در این میان زمینه را هم فراهم میکردند تا همه گروهها دسترسی به امام(ره) داشته باشند و اینگونه نباشد که امام(ره) در قرنطینه اطلاعاتی باشند.
- حضور در دفتر رهبر انقلاب، حتماَ حساسیتهای خودش را داشته است، در شرایط اول انقلاب مخاطرات زیادی هم درباره مسئولان بلندپایه وجود داشت. با این حساسیتها، ایشان چگونه امور دفتر را مدیریت میکردند و آیا جایی هست که به وضوح آثار مدیریت ایشان را در دفتر امام نشان دهد؟
برنامهریزی برای حفظ سلامت امام(ره) هم یک وظیفه مهم برای وی بود. در سالهای ٦٠ تا ٦٣-٦٢ با ترورهای منافقین روبه رو بودیم. آنها سعی میکردند تا عناصر خود را در جاهای متعدد نفوذ دهند و دست به خرابکاری و ترور بزنند. شخصیتهایی مثل شهید بهشتی از طریق نفوذ چنین عناصری ترور شدند، حادثه هفتتیر نیز توسط یکی از همین عناصر نفوذی انجام شد. «کلاهی» فردی بود که توانسته بود اعتماد حزب جمهوری اسلامی را جلب کند و حتی مسئولیت جلسات، تدارکات و حفاظت را هم داشت.
ولی همین فرد در جلسهای که -البته من هم دعوت شده بودم، ولی به دلیل کاری که داشتم، پس از انفجار رسیدم- باعث شهادت بسیاری از اعضای حزب شد، عامل انفجار بود. یا مثلاَ نفوذ «کشمیری» در دفتر نخستوزیری. اگر این اعتماد نبود که او را دبیر جلسات و سران قوای سهگانه نمیکردند. در چنین شرایطی جلوگیری از نفوذ این عناصر در دفتر رهبری، به علت هوش بالای احمدآقا بود.
همان کیفی که بمب جاسازی شده در آن باعث انفجار دفتر نخستوزیری شد، قرار بود یک هفته قبل از آن، در جماران کار گذاشته شود. این را خود کشمیری گفته بود. قرار بر این بود تا کشمیری که دبیر جلسات قوای سهگانه بود، در جلسه سران قوا با امام(ره)، کار انفجار را انجام دهد. احمدآقا که دریافته بود خطراتی وجود دارد، حفاظت از دفتر را سفت و سخت گرفته بود.
آن موقع اصلاَ این طوری نبود که حفاظت جدی باشد و بارها شده بود که ما با داشتن کلت هم به دیدار امام برویم. احمدآقا چون متوجه خطراتی شده بود گفته بود تا همه کسانی را که به دیدار امام(ره) میآیند بازرسی کنند.
- یعنی میخواهید بگویید اگر این بازرسی نبود، انفجار اصلی در دفتر امام(ره) انجام میشد؟
بله. در جلسه سران قوا با امام(ره)، کشمیری میخواسته تا وارد دفتر شود، اما محافظان دفتر میگویند که باید بازرسی شود و کیفشان هم مورد بررسی قرار گیرد. کشمیری ناراحت میشود. محافظان به احمدآقا میگویند که کشمیری ناراحت است و نمیخواهد بازرسی شود. اما احمدآقا تاکید میکند که هر مقامی که میخواهد به محضر امام(ره) برسد، باید بازرسی شود.
این اصرار احمدآقا باعث میشود که کشمیری با توجیه این که قهر کرده است، کیف خود را بر میدارد و دفتر را ترک میکند. او برمیگردد و همین کیف را پس از چند روز به دفتر نخستوزیری میبرد و آنجا منفجر میکند که باعث شهادت رئیس جمهور و نخستوزیر میشود.مصداق بارز دیگری از این که وی یک مومن هوشمند بود، این است که افراد و جریانات را خوب میشناخت و در دفتر رهبری سعی میکرد تا در جریانات سیاسی از رهبری هزینه نشود.
- یکی از مسائلی که در مورد مرحوم سیداحمدآقا مطرح است، به موضوع نخستوزیری او از طرف بنیصدر برمیگردد. بنیصدر در دورهای میخواست تا ایشان را به عنوان نخستوزیر معرفی کند، اما ایشان نپذیرفت. تحلیل شما از این اقدام بنیصدر و مخالفت احمدآقا چیست؟
این پیشنهاد بنیصدر، خیلی بچهگانه بود و طبیعی بود که ایشان قبول نکند. حضرت امام(ره) نیز مخالف بودند. در آن زمان انقلاب تازه پیروز شده بود و هنوز ذهنیت هزار فامیل دوران رژیم گذشته در مردم وجود داشت. علاوه بر این، در مسئولیتهای اجرایی همواره کاستیها و کم و کسریهایی وجود دارد.
پس نباید کسی در این جایگاه باشد که مردم و افکار عمومی با او رودربایستی داشته باشند و نتوانند نقدش کنند. یا اگر نقدی هم میشد، شاید باعث از بین رفتن حرمتها میشد. پس این مسئله منتفی بود.
علاوه بر این، امام(ره) ضمن رهبری عالی جامعه، در دفاع از مردم هم مدعیالعموم بودند. اگر ظلمی به مردم میشد امام(ره) و در کنارش مرحوم احمدآقا اولین کسانی بودند که به دفاع از مردم میپرداختند. حال اگر او نخستوزیر میشد، این فضا مقداری لطمه میخورد و نوعی بدبینی هم بوجود میآمد. این هم با هوشمندی امام(ره) و مرحوم حاجسیداحمد منتفی شد.
- پس از رحلت امام(ره) نوع رفتارها با شخصیت حاج احمدآقا چگونه بود؟
من برخورد خاصی را سراغ ندارم. یک سری جریانات بودند که در زمان امام(ره) هم ذهنیات نادرستی داشتند و به احمدآقا بیمهری میکردند. در این میان سید احمد برای نزدیکی دو جریان چپ و راست آن روز تلاشهای زیادی میکرد و به نواقص کار هر دو جریان نیز انتقاداتی داشت. ممکن بود بعضیها از این مسائل خوششان نیاید. در این میان ممکن بود کسانی هم که به نوعی میخواستند از امام(ره) انتقام بگیرند صحبتهای خود را متوجه احمد آقا میکردند. متاسفانه اهانتهایی نیز داشتند.
شاید به خاطر همین چیزها بود که مردم از ایشان به عنوان سیدی مظلوم یاد میکردند و رحلتشان نیز، خیلی برای این مردم جانگداز بود و دلیلش هم همین چیزهاست،ایشان بعد از رحلت امام(ره) در منصبی حضور نداشت. همه این عوامل و در کنار آن فوت ایشان در سن جوانی، حس عجیبی را در مردم برانگیخت. ایشان چون در دورن جریان انقلاب ذوب شده بود، هیچ مطالبهای نداشت.
- آقای انصاری بالاخره در میان این نوع برخوردها، یک جایی ایشان میتوانست برخوردی جدی داشته باشد و موضعگیری کند. واقعاَ چه عاملی ایشان را از این برخورد وامیداشت؟
احساس میکنم در این بخش داستان چیزهایی خاص وجود دارد که فقط به موقعیت فرزند امام(ره) بودن ایشان برنمیگردد. واقعیت این است که یک سال به رحلت ایشان با قرائتی که داشتیم، احساس میکردیم سالهای آخر حیاتشان را میگذراند.
ایشان با فراست به کوتاهی عمرش پی برده بود و برهمین اساس دورههایی از آخرین روزهای عمرش را دور از جامعه و جمعیت به تفکر و عبادت پرداخته بود. او ٦ ماه غیبت از حضور در جامعه و جمع داشت. همین مسئله باعث شده بود شایعاتی بوجود بیاید که مثلاَ احمد آقا قهر کرده است .
- یعنی ایشان میدانست زمان مرگشان نزدیک است؟
بله، او در یک محلی در روبهروی دریاچه قم، سمت راست اتوبان تهران – قم که الان هم به خاطر حضور ایشان، اسم آنجا را گذاشتهاند دشت احمد. در دو نوبت مرحوم سیداحمد، آن هم در اواخر عمرشان به آنجا رفتند و به عبادت و تفکر میپرداختند.
- چرا و چگونه این مسئله که اواخر عمرشان است، برایشان مسجل، شده بود؟
شاید اینها را راضی نباشد بگوییم.
- جریان نامهای که برخی عنوان کردند مرحوم حاجاحمد آن را خطاب به آقای منتظری، از روی دست خط امام(ره) جعل کرده است، چگونه ارزیابی میکنید.
این هم یکی از آن جفاها بود. کسانی که از اقدام امام (ره) رضایت نداشتند گاهی از این طریق فشار به احمدآقا میآوردند. بعضیها از سر ناآگاهی و یا انگیزههای خاص که داشتند این نامه را جعلی دانستند.
البته این موارد زیاد بود و خیلیها هم بعداَ متوجه شدند که اشتباه کردهاند. این را هم بگویم که حاجاحمدآقا در برابر تمام این شبههافکنیها، خوشحال هم بود، زیرا از این جهت که اوست که در دفاع از امام (ره) و انقلاب دارد هزینه میپردازد.
- آخرین سؤالم مربوط به خانواده ایشان هست. برای نسل جدید انقلاب معرفی یادگاران امام(ره) خالی از لطف نخواهد بود.
پاداش دنیوی احمدآقا با فرزندان صالحی است که خدا به او داد و به نوعی اعطا شد، ایشان سه فرزند پسر دارند که هر سه از چهرههای پرفروغ روحانیت هستند. سیدحسن که در سطح عالی در قم تدریس میکنند و علاوه بر آن از همان هوش و ذکاوت پدر برخوردار است. موضعگیریهایش هم بسیار سنجیده است و مدیریت عالی را در مرقد امام(ره) اعمال کرده است. برادر دیگر آقا یاسر است که او هم مثل پدرش بود و حتی بعد از عمامه گذاشتن به صورت ناشناس به روستاهای دورافتاده کهگیلویه میرفت و تبلیغ میکرد.
برادر دیگر هم علی آقاست که در زمان امام (ره) هم معروف است که چقدر مورد علاقه ایشان بوده است. ایشان نیز هم تدریس میکنند و هم تحصیل، این اواخر هم با نوه آیتالله سیستانی ازدواج کرد و در نهایت همسر ایشان سرکار خانم دکتر طباطبایی که از اساتید برجسته دانشگاه در مقطع دکتراست و اینها همه به نوعی پاداش دنیوی مرحوم حاجاحمد آقاست.
همشهری جمعه