«تریدیری»؛ اگر مجموعه کتابهای «تاریخ ترسناک» و «جغرافیای ترسناک» را خوانده باشید و اخیراً هم «پروندههای محرمانه»، حتماً این اسم برایتان آشناست.
نویسندهای انگلیسی که یکی از شادترین هنرپیشههاست، در سال 1946 در «ساندرلند» انگلستان متولد شده است. او عاشق فوتبال است و اوقات فراغتش را به تشویق تیم محبوبش (ساندرلند) میگذراند. (فوتبالیهایش حالا خوشحال شدندکه بالاخره یک نویسنده اینجوری هم پیدا شد.)تری دیری در پرونده کاری خودش ، سابقه دیگری هم دارد: هنرپیشه سابق، کارگردان تئاتر و بالاخره مدیر موزه.
نظرتان در باره تاریخ ترسناک چیست؟ نباید گول ظاهر و یا اسم کتاب را خورد. نباید فکر کنید، لابهلای صفحههای کتابهایش با یک قاتل دیوانه، موجودهای عجیب و غریب و از این جور چیزها روبهرو میشوید. او توی کتابهایش یک راست میرود سراغ اتفاقهای خاص تاریخی؛ تاریخی که آدمها توی آن نقشهای مختلفی دارند. سیاستمدارهایی که به خودشان اجازه هر کاری را میدهند و این وسط جنگهای خونین و گاهی احمقانهای هم اتفاق میافتد.
او حتی در مجموعة دیگرش با نام «پروندههای محرمانه» به سراغ اتفاق های عجیب و غریب میرود. «به دنیایی که در آن حقیقت را پشت مُهر محرمانه پنهان می کنند، خوش آمدید!»؛ این هم یک جور معرفی کار است. البته تریدیری در این مجموعه مهیج ، با دیدگاهی تازه، خوانندگانش را با چند مورد از حیرتانگیزترین معماهای تاریخ عصر حاضر آشنا میکند. در این کتابها، ابتدا داستان میخکوبکنندة او، بعد سندها و مدرک هایی از واقعیتهای اثبات شده را میخوانید. آنگاه تصمیم با شماست که این داستان را حقیقی بدانید، یا خیالی!
بد نیست بدانید، تری دیری یک دختر دارد به اسم سارا. سارا چندان دلش نمیخواهد کتابهای پدرش را بخواند ، پدرش هم اصراری به این کار ندارد. وقتی سارا با پدرش برای رونمایی و امضای کتاب میرود، خسته میشود، به نظرش کار سختی است. او میگوید:«همیشه وقتی کتابهای پدر را میخوانم ، چون با نظراتش آشنا هستم ، به نظرم این پدرم است که دارد توی مغزم حرف می زند. خیلی سخت است و مدام باید بگویم: هی مرد از توی کلهام برو بیرون. اما از کتابهایی که خواندم لذت بردم.»
برای این که با این نویسنده که تا به حال بیش از 150 کتاب برای نوجوانها و جوانها نوشته، بیشتر آشنا شوید ، بخشهایی از مصاحبههایش را انتخاب کردهایم. بد نیست بدانید کسی که مجموعه 20 جلدی تاریخ ترسناک را نوشته، دوره دبیرستان از تاریخ بدش می آمده؛ عجیب است نه؟

- من شرط میبندم وضع درس تاریخت توی مدرسه خوب بوده است؟
تاریخ! وحشتناک بود. معلممان میگفت و ما باید عین حرفهای او را مینوشتیم و بعد از ما امتحان میگرفت. تاریخ و لاتین به نظرم بدترین درسها بودند. من ترجیح می دادم ساعتها فوتبال بازی کنم به جای این که این درسها را بخوانم. به نظرم هیچ چیز جالب و به دردبخوری از درس تاریخ مدرسه یاد نگرفتم.
- پس کار مورد علاقهات چی بود؟
21سال از عمرم توی مدرسه گذشت. تنها درسی که از آن لذت میبردم، فوتبال بود. هنوز هم اوقات فراغتم به تشویق تیم مورد علاقهام می روم.
- آیا برای نوشتن داستانهایت مجبوری ماهها تحقیق کنی؟
برای پیدا کردن واقعیتها این کار را میکنم، اما وقتی کتاب نوشته میشود، کارشناس هایی هستند که کتابها را بررسی میکنند. کار من تحقیق نیست، وظیفه من این است که این واقعیتها را جذاب و قابل قبول کنم تا خواننده بتواند آن را درک کند.
- سعی میکنی چیزهای خندهدار یا جالب در کارهایت به کار ببری؟
خیلی زیاد. من متوجه شدهام که بعضی از شخصیتهای جدی ترجیح می دهند کارهایی را که خودشان میخواهند انجام بدهند و یک جوری سر رشته کارها را در دست بگیرند. من شوخی نمیکنم؛ آنها خودشان این کار را میکنند.

- وقتی کتابی را مینویسی، از قبل طرحش را آماده میکنی، یا اجازه میدهی داستان تو را با خودش ببرد؟
در مجموعه سه جلدی «دزد آتش» میدانستم که داستان با فرار «پرومتوس» (قهرمان یک افسانه یونانی است) از درد و رنجهایش شروع میشود و میدانستم که آخر داستان چیست. بعد از این شروع کردم به نوشتن داستان. این کار کمی شبیه نگاه کردن به قله کوه از پایین آن است. شما میدانید باید به آن بالا بروید. اما طرح کلی دارید که می تواند شما را از جهتهای مختلف رد کند. به هر حال شما جهت اصلی، یعنی رفتن به قله را برای راهنمایی خودتان در نظر میگیرید و بالاخره به آن انتها هم میرسید.
- اگر نویسنده نبودی، فکر میکنی چه کاره میشدی؟
من قبل از این که نویسنده بشوم ، یک هنرپیشه بودم. ممکن بود برگردم به همان کار.
- نویسنده محبوبت چه کسی است؟
ویلیام شکسپیر! تعجب نکنید، وقتی یک پسر جوان به کلاسهای آموزشی تئاتر برود تا در آینده در شرکتی سینمایی کار کند، تعجبی ندارد شکسپیر برایش یک نابغه باشد.
- تو هم داستان مینویسی، هم مطالب غیر داستانی و هم در تلویزیون کار میکنی، کدام را بیشتر ترجیح میدهی؟
نوشتن داستان لذتبخشتر است. من شخصیتهایی را خلق می کنم که آنها پیش میروند و برای من کتاب را مینویسند. اما از جلوی دوربین بودن هم لذت میبرم.
و به عنوان حرف آخر، نویسندهای که علاقهای به تاریخ نداشته است و به نظرش هیچ نویسندهای در انگلیس موفق به نوشتن داستان در حوزه سیاست و تاریخ نبوده است، فکر میکند مردم و بشریت از هر چیز دیگری مهمتر هستند. به نظر او آدمها اول باید به سؤالهایی از این قبیل جواب بدهند که: چرا مردم به یکسری از شیوهها و سیستمها عادت میکنند؟ چرا من به این شیوه و راه و روش عادت کردهام؟ و با پاسخ به این پرسشهاست که بسیاری از رفتارهای ناشایست، جنگها و فقر و فلاکتها از بین میرود. او میگوید هیچ چیز در دنیا مهم تر از دانستن نیست.
او میگوید:« من به تاریخ یا سیاست در کتابهای بچهها علاقهمند نیستم. من فقط یک آرزوی بزرگ دارم و آن تغییر دنیاست. من دلم میخواهد انقلاب در قلب آدمها اتفاق بیفتد. کتاب فقط یکی از راههای رسیدن به این آرزوست. کتابها مهم نیستند؛ مردم مهم هستند. نویسندگانی مثل من اهمیتی ندارند؛ خواننده کتابها مهم هستند.»
تاریخ هرگز این چنین ترسناک نبوده است!
تاریخ خیلی خوب است. وقتی در برابر یک ساختمان قدیمی، یا باقی مانده یک بنای چند هزار ساله میایستیم، با خودمان فکر میکنیم؛ چه آدمهایی به اینجا آمدهاند و رفتهاند؟ چه جشنهایی در این بنا برپا شده؟ یا چه خونهایی اینجا ریخته شده. حتی اگر تخیل خوبی داشته باشیم، میتوانیم صدای پای اسبها و همهمه لشکریان و درباریان را بشنویم.

اگر از آدمهای میانسال دوروبرمان بپرسیم که از خواندن چه کتابی لذت میبرند؟ میگویند کتابهای تاریخی، رمان و... راستی چرا خواندن کتابهای تاریخی برای بزرگترها جذاب است. آیا همینطور که آنها از خواندن اینگونه کتابها لذت میبرند، نوجوانها هم لذت میبرند؟ دل مان میخواهد برایمان نامه بنویسید و از علاقه یا بیعلاقگی خود در باره مطالعه کتابهای تاریخی حرف بزنید. حتی بگویید از خواندن کتابهایی که به شکل جدی تاریخ را روایت میکنند، خوشتان میآید یا روایتهای طنزآمیز، مثل همین کتابهای آقای «تری دیری». به هرحال، اگر رابطه شما با کتابهای تاریخی خوب است که هیچ، اما اگر میانه وحشتناکی دارید، شاید با نگاهی به کتابهای «تاریخ ترسناک» که با تصویرگری «فیلیپ ریو» چاپ شده، با تاریخ آشتی کنید. نباید فریب نام کتاب را خورد، احتمالاً نویسنده خواسته از کلمه «ترسناک» سوءاستفاده کند. چون شنیده که نوجوانها از داستانهای ترسناک خوششان میآید. تا آنجا که میدانیم او کتاب «جغرافیای ترسناک» را هم نوشته است. احتمالاً در آینده «ریاضی ترسناک» ، «فیزیک ترسناک» و «حرفه و فن ترسناک» را هم خواهد نوشت.
این کتاب بیشتر رنگ و بویی طنزآمیز دارد. نویسنده واقعهها و اتفاقهای تلخ و شیرین و عبرتآموز تاریخی را در محلولی از طنز انداخته تا خواندنشان جذابتر شود. درست مثل این میماند که داروی تلخی را با آب و شکر قاطی کنیم و به مریضی بدهیم که بیحال و بداخلاق است.
ولی این سؤال برای مخاطب پیش میآید، اطلاعاتی که کتاب به خوانندهاش میدهد تا چه اندازه مستند و درست است؟ آیا مخاطبها مرز بین طنز و رویدادهای جدی را به خوبی و روشنی متوجه میشوند؟
در انتها باید به ترجمة خوب و روان مهرداد تویسرکانی اشاره کرد که خواندن کتاب ها را شیرین کرده است.ناشر مجموعه تاریخ ترسناک ، انتشارات افق است.