بهنظر او وحی، حامل اشاراتی به احوال نفس از حیث ادراکات محسوس و معقول است و گاه در آن، معانی معقول بهطور محسوس تفهیم شدهاند. اساس تاملات قرآنی وی، جمع میان فلسفه و شریعت است.در مطلبی که از پی میآید، نویسنده از فحوای آثار سهروردی به تاویل آیاتی چند توسط وی اشاره دارد.
سهروردی در بخشی از هستیشناسی خود و در طرح مسئله ظهور وجود به «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» استناد کرده است. او معتقد است خداوند در تقدیر اشیاء، کمال ملایم با طبع و نیز لایق را به آنها اعطا کرده و برای اثبات این سخن به «انا کل شیء خلقناه بقدر» استناد میکند. سهروردی در نظر اشراقی خود به عالم، همانند حکمای پیش از خود، مراتب آن را براساس سلسله علّی و معلولی دانسته و با الهام از «و من کل شیء خلقناه زوجین لعلکم تذکرون» معتقد است که هر علتِ نوری در نسبت به معلول، محبت و قهری دارد و معلول نیز در نسبت با آن، محبتی دارد که لازمه آن برای معلول، خواری و زبونی است.
سهروردی در نوشتههای خود به تفصیل، از الهیات عقلی مبتنی بر فلسفه و قرآن کریم سخن گفته و برای نمونه «الله لا اله الا هو الحی القیوم» را ناظر به تنزه حق تبارک و تعالی از مراتب عناصر و نفوس و عقول و حتی از عقل اول میداند و برای اثبات مدعای خود به «والله من ورائهم محیط» استناد میکند. او نتیجه میگیرد که جز خداوند حی و قیوم، مصدر دیگری برای اشیاء در عالم نیست. همچنین با استناد به «و لن تجد لسنهالله تبدیلا» میگوید تغییر، در سنت حق پدید نمیآید چون ذات او تغییرناپذیر بوده و قیومیت او باطل نمیشود. او میگوید واجب الوجود، نور الانوار و اعطاءکننده حیات است و زمین به این نور روشن است؛ «اشرقت الارض بنور ربه».
به نظر او مراد از درخت در «یوقد من شجره مبارکه زیتونه لاشرقیه»، درخت عقلی و یا هیولانی محض نیست بلکه درختی است که حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) در «البقعه المبارکه من الشجره» شهود کرد. با استناد به «و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرهٍ فی الارض و لا فی السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین» میگوید حق، ظاهر بالذات بوده و هیچچیز حجاب او نمیشود. او به مناسبت این مبحث به آیه «و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر» اشاره کرده و میگوید نخستین چیزی که از اول، وجوب و صدور مییابد، جوهر وحدانی مجرد از ماده بوده که عقل اول یا معلول اول نام دارد.
نیز میگوید «و ما امرنا الا واحده» اشاره به اقتضاء وحدانی و به حسب صیغه مبالغه در ترکیب «کلمح» ظهور یافته؛ یعنی نخستین صادر، بدون عدمتاخر از ذات مقدس حق، تحقق یافته است. وی با استناد «نسواالله فانسیهم انفسهم»، جهل به حق را موجب خودفراموشی انسان میداند. نیز در استناد به «اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» میگوید هر چیزی کمالی دارد و به آن شوق و عشق میورزد و نمیتوان تصور کرد فاقد عشق و شوق باشد.
عقل در اندیشه سهروردی، خلیفه خداوند بر زمین است. او ابلیس را در آیه «و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین» به قوه وهم انسان تاویل کرده و میگوید قوای انسان، مامور شدند تا به عقل بهعنوان خلیفه خدا سجده کنند اما قوه وهم، استکبار ورزید و سجده نکرد. او معتقد است، واسطه وجود و کمالات نفوس ما و آنچه نفس را از قوه به فعل در میآورد، عقل فعال است که شرع آن را «روحالقدس» نامیده و نسبت او با عقل انسان، همانند نسبت خورشید به چشم انسان است. شیخ در بحث از نفس و قوای ادراکی با استناد به «و اذرءآ ناراً فقال لاهله امکثوا انّی آنست ناراً لعلی اتیکم منها بقبس او اجد علی النار هدی » میگوید قسمت نخست آیه، اشاره به ترک حواس ظاهر و باطن دارد.
سهروردی به تصریح، نفس را همانند عقل، خلیفه خدا بر زمین میداند. سهروردی میگوید در «ضربالله مثلا کلمهً طیبهً کشجره طیبه»، کلمه «طیبه» همان حبهالقلب است که به شجره طیبه تبدیل شده است. او در ادامه میگوید کلمه «طیبه» و «نفس مطمئنه» یک معنا دارند زیرا تا نفس، مطمئنه نشود خطاب «ارجعی الی ربک» در حق او صادق نمیآید. به گفته سهروردی، نفس، جوهر غیرجسمانی و مدرِکِ معقولات است.
سهروردی درباره «کل شیءٍ عنده بمقدار عالم الغیب و الشهاده الکبیر المتعال» میگوید بزرگترین ملکه، مرگ است. نیز با استناد به «والشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره» میگوید امر، مجرد از ماده است. او آفریدهشدگان حق را به جسمانیات و مفارقات تقسیم کرده و میگوید مفارقات شامل نفوس و عقول میشوند و محسوس نیستند. سهروردی در تاویل «و انزلنا من السماء ماءً طهوراً لنحیی به بلدهً میتاً» میگوید از افق عقلی و از معارف و انوار یقین برای احیاء نفوس جاهل، آب حقایق نازل میشود.
عرفان سهروردی، مبنای توجه باطنی و تاویل او از قرآن کریم است. سهروردی آیات «آیه لهم اللیل نسلخ منه النهار فاذا هم مظلمون» و «هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً و ینشیء السحاب الثقال» را دلالت بر حال سالک میداند؛ یعنی هنگامی که ظلمت بر او مستولی میگردد. نیز ذیل «ثم انزلالله سکینته علی رسوله و علی المومنین» از سکینه سخن گفته است.
نیز کلمه خلود در «خالدین فیها مادامت السموات و الارض» را حمل بر تعلقات اهل شقاوت کرده و میگوید آنها در تعلقات خود به سر برده و در آن جاودان خواهند ماند. نیز برای توصیف وجه دیگری از حال آنها به 2 آیه دیگر استناد کرده: «صم بکم عمی» و «و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیامه اعمی». وی بزرگترین آلام آنها را محجوب ماندن از حق میداند. همچنین درباره نور در «من لم یجعلالله له نور فما له من نور» میگوید صوفیه و اهل تجرید در طرایق اهل حکمت، سلوک کرده و به منبع نور متصل شدند.
وی همچنین میگوید انسان به مجرد خواندن کتاب و بدون سلوک معنوی و شهود انوار روحانی از اهل حکمت نخواهد شد. یا به مناسبت بحث از «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» میگوید عبارت «الیه یصعد الکلم الطیب» دلالت بر این معنا میکند که صعود به حق جز با جواهر باقی ممکن نیست. وی میگوید عشق، عمل صالح است که انسان را به وصول به حق میرساند و صلاحیت، استعداد این مقام است؛ صالح، یعنی مستعد. بهنظر او عشق، جان را به عالم بقا و تن را به عالم فنا میرساند و هیچچیز نمیتواند بار عشق را بِکشد. او مصعد کلمات را در عبارت «الیه یصعد الکلم الطیب»، حضرت حق میداند و با استناد به «یتفکرون فی خلق السموات و الارض» معتقد است که بر اهل شهود، ضروری است که پیوسته در ملکوت، فکر کنند.
او در بررسی «و ینزل علیکم من السماء ماءً لیطهرکم به و یذهب عنکم رجز الشیطان و لیربط علی قلوبکم و یثبت به الاقدام» میگوید «ینزّل علیکم من السماء ماء»، تاویلی از نزول علوم حقیقی از عالم عقول بر قلب انسان بوده و موجب طهارت نفس از تعلق به کدورات عالم ماده میشود و عبارت «یذهب عنکم رجز الشیطان» آدمی را از وسوسه شیطان باز میدارد تا براساس «و لیربط علی قلوبکم و یثبت به الاقدام»، ثابت قدمِ در طریق توحید گردد.
سهروردی برای اثبات این سخن به چند آیه استناد کرده است: «و هو الذی ارسل الریاح بُشراً بین یدی رحمته و انزلنا من السماء و لنحیی به بلدهً میتاً». سهروردی میگوید آیه «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم» اشاره دارد به اینکه انسان، مصداق عجایب عالم اکبر در عالم اصغر است. او ذیل «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین» میگوید نبات از حیث نفس، پست و نگونسار بوده و اصل آن در زمین است و اگر قطع گردد، قوایش از میان میرود. حیوان غیرناطق کاملتر از نبات است چون سرش به وسط آمده اما برفراشته نیست. انسان، برتر از آن دو است و سرش رو به آسمان است و قامتش برافراشته است.
سهروردی با استناد به «و اذا العشار عُطِّلت و اذا الوحوش حشرت» واژگان قرآنی همانند: «انفطرت»، «انتثرت»، «کوِّرت»، «عطِّلت»، «زلزلت»، «حشرت»، «دکّت» را با ظاهر و باطن انسان مقایسه کرده و بهترتیب آنها را تاویلی از سر و حواس و دوپا و بدن و قوای غضبی و استخوانهای انسان میداند. او ذیل «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» میگوید فایده تجرید، تسریع در وصول به وطن اصلی و نیل به عالم علوی است و معنای سخن منسوب به پیامبر(ص) که فرموده «حب الوطن من الایمان» همین است. او میگوید این آیه دلالت بر رجوعِ مقتضی بر سابقه حضور میکند.