1- نظریه کانت یا نظریه وجدان اخلاقی : براساس این نظریه، کارهای اخلاقی توسط وجدان اخلاقی به انسان الهام میشود. در حقیقت این کارها جزء سرشت و فطرت انسان است و انسان را به کمال و نه (سعادت) دعوت میکند.
2- نظریه افلاطون: اخلاق آنجایی است که روح انسان حالتی خاص پیدا میکند؛ یعنی خود روح زیبا میشود. اگر کاری زیباست به تبع روح زیباست. از نظر افلاطون پایه اخلاق عدالت است و عدالت مساوی است با زیبایی.
3- نظریه عاطفی (نظریه هندی) : کار اخلاقی کاری است که از عاطفهای عالیتر از تمایلات فردی یعنی عاطفه و نوع دوستی، سرچشمه میگیرد.
4- نظریه عاطفی و محبت (نظریه مسیحی): کار اخلاقی کاری عاطفی همراه با محبت است.
5- نظریه فلاسفه اسلامی (نظریه اراده): این مکتب ملاک و معیار اخلاقی بودن را عقل و اراده میداند.
6- نظریه زیبایی معقول: امور اخلاقی فی حد ذاته زیبایی دارد، با عظمت و با جاذبه و کشش است و حرکت ایجاد میکند و ستایش آفرین است.
7- نظریه عقل دوراندیش: این نظریه را مادیون مطرح کردهاند و راسل هم از آن دفاع میکند. براساس آن انسان برای هر کار اخلاقی یک دوراندیشی دارد؛ اول در نظر میگیرد که منفعت برای او ایجاد میکند یا نه، سپس، انجام میدهد.
8- حسن و قبح ذاتی و عقلی: کارهای اخلاقی حسن ذاتی دارند و عقل انسان حسن ذاتی کارهای اخلاقی و قبح ذاتی کارهای ضداخلاقی را درک میکند و به سوی آنها متمایل و یا از آنها دوری میجوید.
استاد مطهری در باب این نظریه در صفحه 70 کتاب «تعلیم و تربیت اسلامی» اضافه میکند: این حرفی نیست که صددرصد بتوان اثباتش کرد اگرچه اخلاق سقراطی بر این مبناست، مخصوصاً حسن و قبح ذاتی افعال که خود حکما برایش چندان پایهای قائل نیستند.
9- نظریه رضای خدا : نظریه دیگری وجود دارد و آن اینکه اساساً اخلاق را برگردانیم به اخلاق مذهبی و بگوییم بقیه نظریهها همه فلسفی و علمی است. این نظریه معتقد است که فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف و انگیزهاش رضای حق باشد (این نظریه احتمالاً همان نظریه امر و نهی الهی یا حسن و قبح شرعی است).
همانگونه که در آغاز اشاره شد، استاد مطهری نظر خویش را در مورد فلسفه اخلاق در کتابهای فلسفه اخلاق و تعلیم و تربیت ابراز داشتهاند و نظریهای بهنام «پرستش» را مطرح کردهاند. ایشان به تمام نظریاتی که در این خصوص مطرح شده ایراد گرفتهاند و آنها را ناقص میدانند اما گفتهاند اگر تمام نظریات با مبنای اعتقاد به خدا باشد میتوان آنها را پذیرفت. به هرحال از مجموعه صحبتهای استاد چنین برمیآید که:
1- امور اخلاقی در چهارچوب نظام الهی معنا پیدا میکند.
2- انجام امور اخلاقی توسط افراد سکولار و غیرخداپرست، یک «عبادت و پرستش ناآگاهانه» است.
3- از طریق آیات و روایات اثبات میشود که امور اخلاقی در «فطرت انسان» نهاده شده و یا به او الهام شده و میشود.
4- براساس نظریه پرستش، انسان به حسب فطرت کارهای اخلاقی را شریف و شرافتمندانه میداند.
آیات و روایاتی که استاد مطهری در تایید نظریه خویش بدانها اشاره کرده بهطور خلاصه بهشرح زیر است:
1- با توجه به آیه « و اوحینا الیهم فعل الخیرات (سوره انبیاء آیه 37) » که تفسیر المیزان در باره آن گفته است: در این آیه «افعلو» نیامده است که بهعنوان تکلیف شرعی معنی شود؛ بلکه فعل آمده که معنی جمله این میشود که ما خود کار خیر را به مردم الهام کردیم.
2- وقتی آیه « تعاونوا علی البر و التقوا و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان » نازل شد مردی به نام وابصه نزد رسول اکرم(ص) آمد و گفت سؤالی دارم حضرت فرمودند: من بگویم سؤالت چیست، گفت: بفرمائید، فرمودند آمدهای که «بر» و «تقوا» و «اثم» و «عدوان» را برایت معنا کنم، گفت: یا رسولالله بلی برای همین آمدهام، نوشتهاند که پیامبر 3 انگشت خود را جمع کردند و به سینه وابصه زدند و فرمودند یا وابصه از دل خودت سؤال کن و از قلبت استفتا کن.
لازم بهذکر است که نظریه «پرستش» یا نظریه «فطرت» که توسط استاد مطهری طرح شده در هیچ کدام از کتابهای فلسفه اخلاق مطرح نبوده و اگر مشابهی برای این نظریه بتوان پیدا کرد احتمالاً همان حسن و قبح الهی است و اگر بتوان با نظریه حسن و قبح عقلی مقایسه کرد آنگاه میتوان گفت که «عقل و فطرت» در این دو نظریه بر هم منطبق خواهند شد.