او که تحت تاثیر اندیشههای ویتگنشتاین بود، تمام آثارش را به مسئله اخلاق و برهانها و استدلالهای اخلاقی اختصاص داد. او در پی استدلالهای عملیای بود که بتوانند در ارزشگذاری اموراخلاقی به کار آیند. الگوی استدلالی تولمین که دربردارنده 6مولفه مرتبط، در تحلیل استدلال است، از چنان معروفیتی برخوردار بوده که امروزه در علوم ارتباطات و رایانهای کاربرد گستردهای یافته است.
تولمین تاکید مدرنیته بر جهانشمولگرایی و قطعیت را به نقد میکشد و بر این نظر است که هم علم و هم فلسفه از مسائل عملی غافل ماندهاند. او بر این باور بود که مطلقگرایی و استدلالهای نظری عاری از توجه به امور عملی، از کاستیهای بنیادین مدرنیته است. تولمین در طول سالها پژوهشگری و فیلسوفی، کتابهای زیادی نگاشت. از جمله آثار وی میتوان به «مقدمهای بر فلسفه علم»، «کاربردهای استدلال»، «دانستن و عمل کردن؛ فراخوانی به فلسفه»، «بازگشت به عقل»، «مقدمهای بر استدلالآوری» و «جایگاه عقل در اخلاق» اشاره کرد. این مطلب برگرفت و برگردانی است از مقالهای با عنوان «Stephen Toulmin».
کتاب «جایگاه عقل در اخلاق» یکی از مهمترین کتابهای تولمین است. او در این کتاب درصدد به کارگیری روشهای تحلیل فلسفی در حوزه استدلال اخلاقی است. از اینرو، اساسیترین دلمشغولی تولمین در قلمرو اخلاق، روشنسازی سرشت استدلالهای اخلاقی و کشف گونهای منطق همساز با آن است. از آنجایی که «اخلاق» - به عنوان یک حوزه فلسفی- باید همت خود را به بازیابی برهانهای اخلاقی نیک و تشخیص آنها از برهانهای اخلاقی بد اختصاص دهد، تولمین در کتاب «جایگاه عقل در اخلاق» میخواهد ببیند که آن عقل نیکی که منجر به عملی به شیوه اخلاقی میشود، چیست و چگونه فراهم میآید.
از نظر تولمین، استدلال اخلاقی امری استقرایی است، به این معنا که برهانهای نیک برای انجام عملی اخلاقی، برپایه شواهد تجربی بنا شدهاند. فیلسوف اخلاق جهات گوناگون رفتارها و اعمال را به بررسی میگذارد و میخواهد دریابد که آیا این رفتارها میتوانند در ایجاد خشنودی آدمی و نیز کاستن از درد و رنج انسانی وی موثر افتند یا نه.
تنها از طریق این مطالعه تجربی است که میتوان برهانهای نیکی برای پذیرش اصول اخلاقی فراهم آورد.
در همین راستا، تولمین، 3 رهیافتسنتی در باب تصمیم اخلاقی را به نقد و بررسی مینهد؛ رهیافتهای ذهنی، عینی و تجویزی (امری). به نظر وی، هر سه این رهیافتها نادرست هستند و بنابراین در چگونگی تبیین تصمیم اخلاقی به خطا میروند.
رهیافت عینی، رهیافتی است که نیکی یا درستی را در حکم خاصیت(رفتارها) میداند، حال آنکه، رهیافت ذهنی، احساسات یا ایستارها را به اعتبار کنشهای اخلاقی مرتبط میسازد و در نهایت رهیافت تجویزی(امری) بر آن است که داوریهای اخلاقی، به کارکرد مجاب کننده زبان اشاره دارند.
از نظر، تولمین رهیافت عینی به این دلیل مردود است که هیچ روش معتبری را نمیتوان سراغ گرفت که بدان وسیله بتوان توافقی بر سر تشخیص ارزشها به عنوان خاصیت (رفتارها) به دست آورد. برای مثال این حکم که «این خوب است» از وضعیت منطقی یکسانی با توصیف تجربیای چون «دارد باران میبارد» برخوردار نیست، بنابراین یک ارزش اخلاقی را هیچگاه نمیتوان براساس ویژگیها یا خاصیتهایش ارزشگذاری کرد. انسانها درباره همه ارزشهای اخلاقی توافق ندارند و دلیل آن به اموری غیرزبانی باز میگردد. آنها واقعا بر این باورند که فهمهای متفاوتی از آنچه موقعیت اخلاقی نامیده میشود، در اختیار دارند.
نیز رهیافت ذهنی در اخلاق به آن دلیل، به خطا میرود که نمیتوان آن را به عنوان روشی در ارزشگذاری مفاهیم اخلاقی به کار بست. رهیافت ذهنی میگوید که در ارتباط با موقعیتهای اخلاقی توافق وجود دارد، پس تفاوتها ناشی از احساسات یا ایستارهای مختلف افراد است. به نظر تولمین این رهیافت برای دانستن اینکه چه ایستارهای فردیای در داوریهای اخلاقی وجود دارند، به قدر کافی مناسب نیست.
همچنین، این رهیافت، هیچ دلیلی به افراد جهت حمایت از یک داوری اخلاقی در برابر یک داوری (اخلاقی) دیگر ارائه نمیدهد. از دید تولمین این یک اشتباه ذهنی است که بپرسیم آیا معیارهای اخلاقیای چون «نیک» و «درست» عینیاند یا ذهنی. اما از این میان، رهیافت تجویزی(امری) بیش از دو رهیافت یاد شده، در آثار تولمین موشکافی شده است. تولمین بر این باور است که این رهیافت با نظر به اینکه داوریهای اخلاقی، تجویزها و دستورهای اخلاقی هستند، هیچ جای پایی در عقل ندارد. این رهیافت (تجویزی) به فرجام به نوعی بدبینی میانجامد.
برپایه نقد این سه رهیافت اخلاقی بود که تولمین کوشید تا عقل را بر داوریهای اخلاقی عرضه دارد. به نظر وی، عقل و برهانهای علمی به طور اجتنابناپذیری از یکدیگر جدایی ناپذیرند. او بر این نظر بود که همانگونه که برهانهای مناسبی در علم یافت میشود، میتوان برهانهای مناسب و خوبی را هم در اخلاق یافت. برهانهای علمی، انتظارات افراد را به تجربه حسی تغییر میدهد، حال آنکه برهانهای اخلاقی احساسات و رفتارهای افراد را دگرگون میسازد. هر دو- هم اخلاق و هم علم- عقل را به خدمت میگیرند و آن را در فعالیتشان دخیل میسازند.
از دید تولمین، برهانهای اخلاقی، برهانهایی هستند که عملی را به مثابه یک وظیفه به رمزهای اخلاقی یک اجتماع مرتبط میکنند و یا آن را به تقلیل از رنج و آزار اعضای یک جامعه مربوط میسازند. از نگاه وی، با هم زیستن در یک جامعه، لازمه پذیرش رمزهای اخلاقی همگانی و مشترک است. برهانهای اخلاقی که رمزگان اخلاقی همگانی را میسازند، به لحاظ عقلانی قابل استنتاج هستند. به این معنا که آنها در پیوند با خیر مشترک انسانی و هماهنگسازی علایق و کنشهای اعضای یک جامعه قرار دارند.
براین مبنا بود که تولمین، اصلی را بسط داد که بر پایه آن داوریهای اخلاقی ساخته میشوند: «درستی» یک عمل وابسته به ملاحظه برهانهای اخلاقیای است که بر اصولی که از رفتارهای اجتماعی ناشی میشوند، بنا میشود. به همین دلیل، او درستی یک عمل اخلاقی را ناشی از پیامدهای یک رفتار نمیدانست. معقولبودن در چارچوب یک اجتماع اخلاقی، ملاحظه تاثیرات یک عمل اخلاقی خاص بر افرادی است که آن (اجتماع) را تشکیل میدهند. به نظر تولمین، یک عمل اخلاقی، وقتی نمونهای از یک استدلال اخلاقی معتبر تلقی میشود که شایسته پذیرش از جانب هرکس باشد. مطالعه استدلالهای اخلاقی میتواند به داوریهای اخلاقیای رهنمون شود که «درست» و «مفیدند»؛ «درست» در این معنا که میتوانند فرضهای نادرست اخلاقی را تصحیح کنند.
تولمین از ویتگنشتاین، خیلی آموخته بود. او نیز همچون ویتگنشتاین از جسارت فلسفی زیادی برخوردار بود. تولمین بر این باور بود که فیلسوف در استدلال اخلاقی اصلاً نباید توجهاش را معطوف به معنای اصطلاحات اخلاقی در خلأ قرار گرفته، بکند؛ او باید در پی فهم کل معنای گفتمان تحت تحلیل خود برآید. هر گفتمانی، چه اخلاق و چه علم، روش کار خود را دارد و درست در مطابقت با این روشهاست که میتوان داوری کرد که آیا امری میتواند گواهی مناسب برای یک ادعا باشد یا نه.
از این حیث، برخی از شارحان آثار وی، موضع وی در حوزه فلسفه اخلاق را نوعی منفعتگرایی قاعدهمند دانستهاند؛ زیرا او بیش از هر چیز، دلمشغول توجیه قانونها و قواعد رفتاریای بود که عملاً در یک جامعه مؤثرند. به نظر وی اصول و قانونهای اخلاقی با درک این مسئله که آیا آنها در کاهش رنج اجتنابپذیر مردم جهان چه نقشی خواهند داشت و چگونه عمل خواهند کرد، توجیه و تصدیق خواهند شد. از اینرو، آن دسته از قواعد اخلاقیای که در کاهش درد و رنج یک جامعه مؤثر افتند، میتوانند و باید توسط آن جامعه پذیرفته شوند.
در همین راستا تولمین، یک چارچوب منفعتگرایانه منفی عرضه میکند؛ به این معنا که بهتر است تعیین کنیم که چه اموری سبب درد و رنج بیشتری در یک جامعه میشود تا اینکه در پی تعیین بیشترین شادی و آسایش برای انبوهی از مردم باشیم. از اینرو، به نظر میرسد که تولمین بسیار محتاطانه، از عرضه هرگونه قانون و قاعده اخلاقیای که میتواند بهنفع کل بشر باشد، خودداری میکند. او بیشتر ترجیح میداد تا اصول و قواعد اخلاقی را در چارچوب یک جامعه معین و در برش خاص تاریخی آن (جامعه) به بررسی و تحلیل بگذارد.
جورج.سی.کرنر در کتاب معروفش «انقلاب در نظریه اخلاقی» فلسفه اخلاق تولمین را بخش اصلی تغییر بنیادینی دانست که نظریه اخلاق در طول قرن بیستم دستخوش آن شده است.