این مکان ها که اسامیشان به کرات بر زبان میلیونها ساکن تهران در روز جاری میشود، آیا هنوز هم وجود خارجی دارند؟ چرا بهرغم گذشت بیش از یک قرن، این اسامی هنوز کاربرد دارند؟
از خیابان دکتر شریعتی، درست روبهروی باغ فراموش شده «صبا» که یادگاری است- فقط در حد نام- از فتحعلیخان صبای کاشانی، خیابانی به نام پلیس وجود دارد و چنانچه به سمت شرق از میان این خیابان عبور کنیم، به میدانی مثلث شکل میرسیم که نامش را میدان قصر گذاردهاند. در ضلع شمالی و غربی این میدان، روی یک تابلو نوشته شده: «باغ موزه قصر». کارگران شریف و زحمتکش در این روزهای سرد، سخت مشغول کار هستند تا با پیرایش و تغییر شکل ظاهری این محوطه عظیم، آن را به شکل پارک و بوستان درآورده و به رغم نگاهداری ساختمانهای قدیمی و کلاهفرنگی آن، خاطرات تلخ این منطقه را از ذهن مردم ایران و بهخصوص تهراننشینان بزدایند.
اینجا، همان جایی است که در روزگاری نهچندان دور، هر کس پا به درون آن میگذاشت، «آب خنک میخورد». در دوران پهلوی اول، بسیاری از آزادگان کشورمان در محوطه این زندان، محبوس شدند و گاه مانند زندهیاد فرخییزدی که سرانجام در داخل این زندان با «آمپول هوا» که توسط پزشک احمدی به او تزریق شد، جانبهجانآفرین تسلیم کردند.
فرخی یزدی در قطعهای بسزیبا و دلکش، با بیتی بس دردناک، درباره سالهای مرارت و حبس، سروده است:
زندگی کردن من، مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردم
قصر قاجار در دومین سال سلطنت قاجار- 1176 شمسی، یعنی 214 سال پیش- توسط خیل فرزندان این سلسله ایران بربادده
ساخته شد. «بنای قصر سهطبقه و نمای اصلی آن رو به جنوب بود. در ورودی کاخ وسط ضلع جنوبی قرار داشت. در طبقه دوم تالار بزرگ آیینه واقع بود و بالای آن اتاقی که از چهار سمت به مناظر اطراف مشرف بود، قرار داشت که تنها بنای طبقه سوم بهشمار میرفت. سقف و دیوارهای این اتاق از گچبریهای زیبای زینت یافته به طلا و لاجورد و شنجرف رنگآمیزی شده بود و در میان هر بدنه دیوار مناظر شکار و مجالس بزم درون قابهایی با گلهای برجسته از گچ، نقاشی شده بود. ازاره تالار بزرگ آیینه ای از سنگ مرمر بود و روی درهای آن به متن طلا به شیوه سرلوح و حواشی کتابهای مصور قدیمی تذهیب و رنگآمیزی شده بود.
چهار برج زیبا در چهارگوشه بنا دیده میشد که هر یک دارای اتاقی بود؛ آیینهکاری با سقف مقرنس در طبقه اول و اتاقی دیگر مزین به گچبریهای ظریف و نقشهای رنگارنگ در طبقه دوم.نمای شمالی قصر نسبتا سادهتر و مشرف به حیاطی بود که در وسط، حوض مربع با لبه بلند از سنگ مرمر داشت. 70پله پهن و دراز بنای قصر را به سطح باغ، مربوط میساخت. برابر پلهها، استخری وسیع و لبریز از آب صافی خودنمایی میکرد و نمای زیبای قصر در سطح آیینهآسای آن پیوسته منعکس مینمود».
آنچه خواندید روایت دوستعلیخان معیرالممالک، نوه دختری ناصرالدین شاه، در یادداشتهای خصوصیاش از زندگانی پدربزرگش بود و اشاره او به «استخری وسیع و لبریز از آب صافی خودنمایی میکرد.» اشاره به آب دو قنات جاری در این محوطه بود که از مخلصآباد و مبارکآباد در شمال غربی تهران و از کوهپایههای البرز راهی این قصر شده بود و از آنجا که در دوران پهلوی اول، در بخشی از باغ این قصر، زندانهای متعدد، توسط نیکلای مارکوف، معمار گرجستانیالاصل روسی که به دربار پهلوی اول پناهنده شده بود، ساخته شد و اعم زندانیان- بهخصوص زندانیان سیاسی- در داخل حفرهها و سلولهای این زندان، محبوس میشدند و آب خنک این دو قنات، مورد استفاده زندانیان قرار میگرفت، این طعنه و ضربالمثل از آن روزگار، به روزگار ما رسید. قصر قاجار تا سال 1325، به شکل مخروبه باقی مانده بود و در این سال کاملا ویران و به جای آن زندانهای جدید ساخته شد و از ابتدای دهه 1380، با توجه به اعتراض مردم و اهالی ساکن در جوار این زندان و صلاحدید مسئولین، دیوارهای این زندان تخریب شد و در حال حاضر در مرحله بازسازی به شکل «باغموزه» است و امید آنکه با نصب تندیس و سردیسهای آزادگانی همچون بهار و فرخی، یاد روزهای حبس آنان گرامی داشته شود.
دروازه قزوین و میدان گمرک
کافی است در ساعات شلوغ بعدازظهر اندکی پایینتر از میدان انقلاب، در خیابان کارگر بایستید و فریاد «دروازه، راهآهن» را به کرات از زبان رانندگان خودروهای مسافربر بشنوید. میدان قزوین که هنوز هم بهنام «دروازه قزوین» در میان اهالی شهره است، محل جدید دروازه قزوین بود که از این مبادی، مردم به سمت شهر قزوین خروج کرده و رهسپار میشدند.
دروازه عتیق قزوین در محل فعلی میدان وحدتاسلامی قرار داشت و پس از گسترش تهران- که اشاره شد- دروازه جدید به این محل منتقل شد و پس از پرکردن خندقها و تخریب دروازهها در سالهای 1309-1306، آبنمای سهطبقهای در این محل ساخته شد که در طبقه سوم پرندهای بال گشوده در میان آبگیر کوچکی، در حالی که آب از دهانش بیرون میریخت، خودنمایی میکرد. بعد از این پرنده سنگی و حوض کوچک، حوض بزرگتری نسبت به حوض طبقه سوم قرار داشت که آب سرریز آنها به حوض طبقه اول که از دو طبقه دیگر بزرگتر بود روانه میشد و 6 مرد، در حالی که دستها را روی سر گره کرده بودند، این سهطبقه را اصطلاحا نگهداری میکردند و در کنار این تندیس و آبنما، استخر بزرگی در متراژ 200 متر و با چراغهای شبنما چشمنوازی میکرد.
این آبنما، ابتدا تندیسهایش در دهه 1360 تخریب و برداشته شدند و در اوایل دهه 1380، با آجرهای 3سانتی، به جای آن آبنما و استخر کوچک، به اصطلاح دروازهای سهسو شکل گرفت و دورتادور میدان نیز چنین عملی صورت پذیرفت که هیچ وجه تشابهی با شکل و شمایلی که قبلا داشت ندارد و تنها شاید کمک کرده باشد که مردم به میدان قزوین بگویند: دروازه قزوین!
چندصد متر پایینتر از این میدان، محل سابق گمرک تهران بود که در روزگار قاجار، محل تخلیه بار تجار بود و مرحوم «کربلایی عباسعلی گمرکچی»1 مسئول آن به حساب میآمد و بر اساس متحدالمالهای صادره، از کالاهای وارداتی مالیات و عوارض و نواقلی2 دریافت میشد. بعد از تخریب دروازهها و شکلگیری خیابان مولوی، این نام روی این منطقه از تهران باقی ماند و در ابتدای دهه 1380 تندیس بزرگی از بزرگمرد عرصه پزشکی تاریخ ایران، حکیم محمدبن زکریای رازی ساخته و در وسط حوض آن نصب شد و این کار سبب شد تا رسما نام این میدان رازی شود، اما همچنان برای عموم مردم، نام این میدان، گمرک است!
چهارراه عزیزخان
چهارراه که نه، سهراه بالادست میدان حسنآباد را «چهارراه عزیزخان» مینامند. خیابان سرهنگ سخایی در سمت شرق، خیابان جامی در سمت غرب در تقاطع خیابان حافظ، نامش عزیزخان است.اراضی این منطقه از تهران، متعلق به عزیزخان یکی از خواجهسرایان دربار قاجار بود و به علت شباهت بسیار زیاد او با زنان داخل حرمسرای ناصری، گاهی تصور میشد که او ابواب جمعی دم و دستگاه شاه قاجار است.
او که فاقد اولاد بود، طی وصیتنامهای، شاه وقت را وصی خود قرار داد و با آنکه تا دوران احمدشاه زنده بود، فکر میکرد سلطنت در قاجار همواره باقی میماند. وصیتنامه او که در سه نسخه تهیه شده بود، یک نسخهاش به دست پهلوی اول افتاد و او با تصرف زمینهای او در حوالی همین چهارراه تا نزدیکیهای خیابان فردوسی، بخشی از ساختمانهای دولتی را در آن شکل دادکه ازجمله آنان، بیمارستان وزارت نفت در این خیابان است.
نام خیابان سرهنگ سخایی که در دوران پهلویها، سوم اسفند بود و قاجارها «برجنوش»3 نامگذاریاش کرده بودند، نام زمان خود را گرفت، اما چهارراه همچنان به نام عزیزخان، خواجهسرای حرم ناصری باقی ماند!
پشت شهرداری
در ضلع شمال شرقی میدان امامخمینی- توپخانه اسبق و سپه سابق- از دوران صدارت نودروزه سیدضیا ءالدین طباطبایی در کودتای سوم اسفندماه 1299، ساختمانی ساخته شد که به آن «اداره بلدیه» میگفتند. این ساختمان زیبا که بعدها به عنوان شهرداری مرکزی تهران برگزیده شد، در سال 1348 توسط نیکپی شهردار وقت تهران دستور تخریب یافت و از آنجا که خیابان پشت آن را که به ساختمانهای حدفاصل خیابانهای فردوسی و لالهزار ختم میشد و محل فروش رادیو بود، مشهور به پشت شهرداری شد و به رغم تخریب این ساختمان و تبدیل به یک بیابان کوچک، همچنان، شهره به نام «پشت شهرداری» بود و هنوز هم قدیمیها آن را «پشت شهرداری» مینامند؛به همین گونه چهارراه کالج، به خاطر کالج آمریکاییها تا سال -1319 مدرسه ماندگار البرز فعلی- آبمنگل در خیابان ری و سرچشمه که مظهر چشمه آبی بود در کوچه میرزا محمود وزیر در خیابان امیرکبیر شرقی و... .
پینوشتها:
1 - او در بالادست چهارراه ابوسعید سکونت داشت و بازارچهای به نام او در این محل وجود داشت. این کوچه را در گذشته، به نام البرز میشناختند و در حال حاضر نامش کوچه شهید اسدیمنش است.
2 - عوارض دریافتی در مقابل دروازههای قدیم تهران را «نواقل» میگفتند.
3 - قصری که فتحعلیشاه برای یکی از صدها همسرش به نام «نوشآفرین» ساخته بود و به علت رفیع بودن، برجنوش نامگذاری شده بود.