گروه ادب وهنر - مرضیه سبزعلیان: پیمان خاکسار در طول سه‌چهار سال گذشته، یکی از پرکارترین و موفق‌ترین مترجمان آثار داستانی بوده است.

اتاق

او در این مدت 9 کتاب از نویسندگانی که مخاطبان ایرانی کمتر با آثارشان آشنا بوده‌اند، ترجمه کرده و همگی هم فروش خوبی داشته‌اند. شاید به این علت که خاکسار مخاطب ایرانی را خوب می‌شناسد، هرچند که خودش می‌گوید: «من دلم نمی‌خواهد از این اصطلاحات قلمبه سلمبه استفاده کنم، حالا اگر شما می‌خواهید این اصطلاحات را در دهانم بگذارید، خب آره من مخاطب‌شناسی می‌کنم.» «بالاخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم» نوشته دیوید سداریس، «باشگاه مشت‌زنی» نوشته چاک پالانیک، «ترانه برف خاموش» نوشته هیوبرت سلبی، «هالیوود»، «عامه‌پسند» و «سوختن در آب غرق شدن در آتش» هر سه از چارلز بوکوفسکی، «یکی مثل همه» نوشته فیلیپ راث و «سومین پلیس» نوشته فلن اوبراین کتاب‌هایی هستند که تا‌کنون از پیمان خاکسار به بازار آمده‌اند. گفت‌وگوی ما با او بیشتر با هدف معرفی بیشتر فرایند ترجمه در ایران و آسیب‌های متداولش صورت گرفته است.

  • مسیری که طی می‌کنید تا کتاب و نویسنده‌ای را انتخاب کنید که تا‌کنون آثارش در ایران ترجمه نشده چگونه است؟

خیلی از آنها را در اینترنت پیدا می‌کنم و گاهی هم اگر سفری بروم کتابی را می‌خرم و گاهی هم اگر متوجه شوم که کسی از دوستان قرار است برود خارج از کشور لیست کتاب‌هایی را که می‌خواهم می‌دهم تا برایم تهیه کند. من در روز ساعت‌ها پای اینترنت می‌نشینم، خبر نشرهای تازه کتاب‌ها به‌ویژه آمریکایی را جست‌وجو می‌کنم. در واقع یکی از مهم‌ترین تفریح‌های من این است که در سایت‌های خبری دنبال کتاب‌هایی بگردم که جایزه گرفته‌اند، با استقبال عمومی مواجه شده‌اند و در کل روی بورس هستند. بعد تمام این کتاب‌ها را می‌خوانم، بعضی از آنها ضعیف هستند، بعضی متوسط و بعضی عالی. من همیشه عالی‌ها را ترجمه می‌کنم اما در درجه اول کتابی که خودم دوست دارم و از خواندنش لذت‌برده‌ام را ترجمه می‌کنم و همیشه برنامه و کتاب بعدی‌ام را برای ترجمه می‌دانم که چیست.

  • اینکه همیشه لیست ترجمه‌های بعدی خود را می‌دانید باعث نمی‌شود کار بعدی شما سوخت برود؟

نه برای اینکه این کتاب‌ها عمدتا نشر تازه نیستند. مثلا کتاب سومین پلیس نوشته‌ فلن اوبراین نویسنده شهیر ایرلندی در سال 1939 منتشر شده است. نکته جالب اینکه فلن اوبراین هم‌دوره جیمز جویس بوده است درحالی‌که ما با خیلی از آثار جویس آشنا هستیم اما پیش از ترجمه سومین پلیس حتی نامی از فلن اوبراین در ادبیات ما وجود نداشت و هیچ‌کدام از آثار او در ایران ترجمه نشده بود.

  • چرا ترجمه نشد؟ فکر می‌کنید این موضوع برمی‌گردد به اینکه مترجم‌های ما اهل ریسک کردن نیستند و ترجیح می‌دهند آثاری را ترجمه کنند که دست‌کم برای خودشان یک الگو در دست داشته باشند؟

نمی‌دانم راستش نمی‌توانم راجع به همکارانم اینطوری نظر بدهم. آنها هم ممکن است تا به حال تجربه ترجمه آثار نویسندگان ناشناخته را داشته باشند، اما احتمالا با اقبال مواجه نشده‌اند و به هزاران دلیل مردم آثارشان را نخریده‌اند و نخوانده‌اند. همیشه زمانی که آثار ترجمه می‌خواندم البته قبل از اینکه خودم شروع به ترجمه کنم، می‌دیدم که مترجمان ایرانی همیشه سراغ نویسندگانی رفته‌اند که برای نخستین بار ریسک کرده‌اند و آثار نویسنده ناشناخته‌ای را ترجمه کرده‌اند و اتفاقا با استقبال هم مواجه شده است. در واقع مترجمان ترجیح می‌دهند دنباله‌رو مترجمان قبلی باشند که آثاری را ترجمه کرده‌اند که با اقبال عمومی مواجه شده و در جامعه ادبی ایران به‌عنوان نویسندگان استاندارد شناخته شده‌اند.به‌عنوان مثال در این چند سال اخیر خیلی از مترجمان سراغ ترجمه آثار هاروکی موراکامی رفته‌اند که در بین مخاطب خاص و عام خوانندگان بسیاری پیدا کرده است. درحالی‌که به‌نظر من موراکامی نویسنده کوچکی است و نویسنده نخبه‌پسندی نیست و ما نویسنده‌های قدرتری از موراکامی داریم که کمتر مترجمی ریسک ترجمه آثار آنها را به گردن گرفته است.

  • چطور می‌توان نبض مخاطب را دست گرفت؟

از جوایزی که یک اثر دریافت کرده، بررسی اینکه این اثر تا چه اندازه در دانشگاه‌ها درباره آن بحث می‌شود و موضوع پایان نامه‌های دانشجویی قرار می‌گیرد. از طرفی درباره نویسنده‌های آمریکایی این اقبال را می‌توان از استقبالی که فیلمسازان هالیوودی برای اقتباس یا تبدیل کتاب به فیلمنامه صورت می‌گیرد، سنجید. من با همین ملاک‌ها کتاب را انتخاب می‌کنم و همیشه با اقبال عمومی هم مواجه شده است.

  • می‌خواهید بگویید شما توانسته‌اید مخاطب‌شناسی کنید! اما دیگر مترجمان یا ریسک ترجمه نویسندگان ناآشنا را نمی‌پذیرند یا اگر ترجمه‌ای هم صورت گیرد با اقبال عمومی مواجه نمی‌شود؟

من دلم نمی‌خواهد از این اصطلاحات قلمبه سلمبه استفاده کنم. حالا اگر شما می‌خواهید این اصطلاحات را در دهانم بگذارید خب آره من مخاطب‌شناسی می‌کنم. از طرفی مخاطبی که ترجمه‌های قبلی من را خوانده چون سرخورده نشده برای ترجمه‌های تازه‌ام نه به اعتبار اسم من بلکه به اعتبار انتخاب من کتاب‌های بعدی را می‌خرد. تعبیر من این است که شاید جنس سلیقه من با جنس سلیقه مخاطب نزدیک باشد. من بارها شاهد بوده‌ام که مردم در کتابفروشی دنبال کتاب‌های کمیک بوده‌اند و تقریبا بیشتر وقت‌ها کتابفروش، کتابی برای معرفی و ارائه به مخاطب در زمینه طنز نداشته است. این در حالی است که از مجموع هشت کتابی که تا‌کنون ترجمه کرده‌ام غیر از دو کتاب (ترانه برف خاموش و کتاب یکی مثل همه) باقی کتاب‌هایم درونمایه طنز و کمیک داشته‌اند. یکی مثل همه بعد از حدود دو سال با تیراژ 1500 جلد هنوز چاپ اولش فروش نرفته. درحالی‌که کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم، ظرف 15 روز چاپ اولش تمام شد. در این کتاب مخاطب از صفحه یک تا صفحه 233 یکسره می‌خندد و این نشان می‌دهد مردم دیگر حوصله خواندن کتاب‌هایی با مضمون فقر و آسیب‌های اجتماعی را ندارند چراکه به قدر کافی با این موضوعات در زندگی روزمره درگیر هستند.

  • فضای ترجمه در ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟

بزرگ‌ترها که دارند کار خودشان را می‌کنند، جوان‌ترها هم دارند کار خودشان را می‌کنند. درواقع هر کسی دارد کار خودش را می‌کند اما فضای ترجمه با فضای نویسندگی خیلی متفاوت است. نویسنده‌ها با یکدیگر دوست می‌شوند، با هم کافه می‌روند، حتی با هم دعوا می‌کنند اما مترجم‌ها تقریبا هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. ما مترجم‌ها اصلا با هم دوست نیستیم. نمی‌دانم چرا؟اتفاقا فضای ترجمه از فضای نویسندگی سالم‌تر است و حاشیه‌های کمتری دارد هرچند ممکن است یک مترجم کار یک همکار را افتضاح ارزیابی کند اما هیچ وقت به روی هم نمی‌آوریم.

  • کتاب تازه در راه دارید؟

« اتحادیه ابلهان» نوشته جان کندی تول که یکی از مهم‌ترین آثار ادبی آمریکا در قرن 20 است را ترجمه کرده‌ام. اتحادیه ابلهان بهترین کتابی است که در طول عمرم خوانده‌ام، نویسنده آن بعد از جوان‌مرگ شدن جایزه پولیتزر گرفت.

کد خبر 174149

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز