آنها از سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه پرسیدند، نظرش درباره این ایده که روسیه به عضوی از ناتو تبدیل شود، چیست؟ همین سؤال از مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه پیشین آمریکا هم پرسیده شد. این ایده هر چند سال یکبار از سوی سیاستمداران ارشد آمریکایی و روسی مطرح میشود تا موقعیتهای سیاسی مورد سنجش قرار بگیرد. نخستین باری که عضویت روسیه در ناتو بهطور جدی مورد توجه قرار گرفت، اوایل دهه 1990 و هنگامی بود که بوریس یلتسین، رئیسجمهوری پیشین روسیه برای پیوستن به مهمترین نهادها و سازمانهای غربی، لابیگری میکرد.
اوایل سال 2000 میلادی، ولادیمیر پوتین، نخستوزیر پیشین روسیه، در حالی که بهطور علنی درخواست عضویت کشورش در ناتو را مطرح نکرد اما بهمنظور همکاریهای بیشتر با ساختارهای امنیتی غرب تحت شعار مبارزه مشترک علیه تروریسم، وظیفه خود را انجام داد.
اما از آن زمان تاکنون، شرایط بسیار تغییر کرده است؛ نخست اینکه، تمایل روسیه بهمنظور برقراری اتحاد با کشورهای غربی به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. مسکو بیشتر تمایل دارد تا نفوذ و تأثیر خود را در صحنه جهانی، حداقل بهعنوان یک قدرت مرکزی در منطقه به دست آورد. کرملین امیدوار است که روزی بتواند با ناتو به رقابت بپردازد. متأسفانه، بهنظر نمیرسد که اتحاد روسیه با غرب، بار دیگر به اولویتی برای آن کشور در آینده نزدیک تبدیل شود.
عامل دیگر، افزایش شکافها و اختلافاتی است که در میان اعضای ناتو دیده میشود. این در حالی است که تعداد کشورهایی که به عضویت این سازمان درمیآیند، روز به روز بیشتر میشود. جنگ در عراق و عملیات ناتو که هماکنون در افغانستان ادامه دارد، نشان میدهد که اگر چه ایالات متحده رهبر قطعی و بیچونوچرای ناتو محسوب میشود اما اکنون متحدان اروپایی این سازمان، بهطور گسترده بهدنبال منافع ملی خود هستند یا دیدگاه خودشان را از وضعیت جهان اعلام میکنند. اگر قرار باشد که روسیه به عضویت کامل ناتو درآید، این سازمان مطمئنا به نهادی کاملا ناکارآمد تبدیل خواهد شد و پس از آن، واشنگتن تمام منافع خود در ناتو را از دست خواهد داد.
علاوه بر این، عضویت روسیه در ناتو از سوی چین بسیار به سردی مورد استقبال قرار خواهد گرفت.پکن احتمالا این امر را بهعنوان آخرین مرحله از احاطه شدن ژئوپولیتیک از سوی آمریکا و متحدان ناتو در نظر میگیرد که منجر به افزایش تنشها در روابط روسیه و چین خواهد شد و یکی از مهمترین دستاوردهای سیاست خارجی روسیه پس از دوره شوروی که ایجاد روابط باثبات و دوستانه میان مسکو و پکن است، از بین میرود. میشود تصور کرد که هنگام آغاز درگیری نظامی میان روسیه و چین در طول مرز 4 هزار و 300کیلومتری 2کشور، ممکن است تنها تعداد انگشتشماری از کشورهای عضو ناتو باشند که بخواهند در زمان دفاع از این عضو جدید سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، با مشکل مواجه شوند. بنابراین، تلاش برای حل مشکل امنیت اروپا با یک اقدام شتابزده و موافقت با عضویت روسیه و احتمالا اوکراین، گرجستان، بلاروس، قزاقستان و کشورهای دیگر در ناتو، کاملا نامعقول است. ناتو مدت زیادی است که بهوجود آمده و سازمانی برای برقراری امنیت و همکاری در اروپاست و ایجاد نهاد جدیدی که مشابه این سازمان باشد، معنا و مفهومی ندارد.
با توجه به اینکه عضویت روسیه در ناتو در واقع موضوعی نیست که در آینده نزدیک اتفاق بیفتد، بنابراین برای آنکه روابط ناتو و روسیه به آسانی بهبود یابد، چه کاری میتوان انجام داد؟ مرحله نخست این است که باید اعتراف کرد شک و تردیدهای بیش از حد و دائمی که روسیه در قبال ناتو و ایالات متحده دارد، امنیت کشورهای اروپایی را تقویت نخواهد کرد. مسکو این تفکر ثابت را در ذهن دارد که غرب مصمم است روسیه را از هر طریق ممکن تضعیف کند و هدف نهایی آن تجزیه روسیه و تبدیل آن به کشورهای وابسته و تابع است.براساس این تفکر، گسترش ناتو، حمایت غرب از انقلابهای رنگی و برنامههای آمریکا برای محاصره کردن روسیه با سامانه دفاع موشکی خود، بهطور کلی عناصر توطئه غرب است تا روسیه را به زانو درآورد.
دومین برداشت غلطی که در این رابطه وجود دارد، آن است که روسیه، نقش شیطانی و بدی را بازی میکند. ایده مذکور به این موضوع میپردازد که کرملین از طریق الحاق یا به زانو درآوردن جمهوریهای شوروی سابق یا شاید حتی کشورهای پیشین عضو توافقنامه ورشو، رؤیای احیای امپراتوری گمشده خود را در سر میپروراند تا بار دیگر مخالفان را به زندانها و اردوگاههای کار اجباری در سیبری انتقال دهد. ترس و وحشت از روسیه در غرب وجود دارد، برای مثال غرب به جنگ روسیه و گرجستان در سال 2008 میلادی با شک و تردید نگریست. میزان انتقادهای غربیها از دیمیتری مدودف رئیسجمهوری روسیه اکنون بهدلیل عقاید وی در مورد «منافع امتیازی» در جمهوریهای شوروی سابق و برنامه کرملین برای خرید یک ناو جنگی از فرانسه، افزایش یافته است.
دیدگاههایی که بیش از حد ضدغرب یا ضدروسیه هستند، به هیچ وجه واقعیت پس از جنگ سرد را منعکس نمیکنند. با وجود این، هر دو برداشت غلط، در روانشناسی جناحهای مشخصی از نخبگان حاکم بر غرب و روسیه، عمیقا ریشه دوانیده است. فقط زمان و کار طاقتفرسا میتواند این عقاید دیرینه را بهتدریج از بین ببرد. بهدلیل آنکه فرصتهای زیادی در زمان جورج بوش و بیل کلینتون- رؤسای جمهوری پیشین ایالات متحده- از بین رفت، آمریکا باید گام نخست را در جهت بهبود روابط با روسیه بردارد. تلاشهای بیشتری در راستای دنبالکردن استراتژی تغییر روسیه از ابرقدرتی شکست خورده به یک شریک مستقل و قابل احترام برای آمریکا صورت گرفته است.
بر عکس، روسیه باید بهگونهای حسابشده و نظاممند، گامهای عملی را در جهت از میان بردن ترسها و نگرانیهای همسایگانش در اروپای مرکزی و شرقی بردارد.کرملین به این امر پی برده است که بدون داشتن روابط خوب با لهستان، نمیتواند روابط طبیعی با اتحادیه اروپا و درمجموع کشورهای غربی داشته باشد.پوتین به نوبهخود، کارهای زیادی برای بهبود روابط روسیه با لهستان انجام داده است. برای مثال میتوان به دیدار وی از گدانسک در تاریخ اول سپتامبر اشاره کرد که مصادف با هفتادمین سالگرد آغاز جنگ جهانی دوم بود. پوتین یک هفته پیش، در مراسمی که در کاتین برای گرامیداشت قتلعام قربانیان لهستانی جنگ جهانی دوم برگزار شده بود، به دونالد تاسک، نخستوزیر لهستان پیوست.
تبدیل ورشو به یک شریک اقتصادی و سیاسی واقعی و روابطی که مسکو با برلین، پاریس و دیگر پایتختهای اروپایی دارد، برای منافع روسیه از اهمیت یکسانی برخوردار است. اینکه لهستان در مدت زمان اندکی به حامی صریح روسیه در داخل اتحادیه اروپا یا ناتو تبدیل شود، امری مشکل بهنظر میرسد اما اگر ورشو سیاستی مشخصتر را در قبال روسیه به کار بگیرد، این امر میتواند نقش مهمی در جهت بهبود روابط کلی میان روسیه و غرب داشته باشد. علاوه بر این، کرملین هم باید از لحن جدید و مثبتی در مورد کشورهای حوزه بالتیک استفاده کند. مسکو باید از رفتار کردن با کشورهای حوزه بالتیک بهعنوان کشورهای رانده شده و مطرود و تلاش برای منزویکردن آنها دست بردارد. روسیه میتواند با گشودن اسناد و مدارک بایگانی شده دولتی خود و ایجاد شرایط مطلوب برای مذاکرات جدی درباره مسائل مشترک با کشورهای حوزه بالتیک، این کار را شروع کند، گرچه بعضی وقتها رسیدگی به مسائلی که به تاریخ مربوط است، به امر دشوار و دردناکی تبدیل میشود.
گسترش و توسعه ناتو حتی با وجود پیوستن روسیه به این روند و معاهده امنیت اروپا که فقط از طرف مدودف مطرح شد، قادر نخواهند بود اروپا را متحد کنند. چیزی که مورد نیاز است، ایجاد یک منطقه امنیتی مشترک است که تمام این کشورها را دربرگیرد و جنگ و استفاده از نیروهای مسلح در آن منسوخ شود. این موضوع قبلا در ساختار ناتو و اتحادیه اروپا با موفقیتهایی روبهرو بوده است و در واقع میان روسیه و اکثر کشورهای اروپایی از جمله آلمان وجود دارد.
شکاف عمیقی در راستای ایجاد این ساختار امنیتی وسیع وجود دارد و آن هم رابطه استراتژیک روسیه با ایالات متحده است. جایگاه مناسبی که روسیه و آمریکا میتوانند این رابطه را شروع کنند، همکاری آنها بهمنظور ساخت سیستمهای دفاع موشکی منطقهای است.گامهای نخست در این راه، سال 2003 میلادی و با حمایت شورای ناتو-روسیه برداشته شد.در آن هنگام رزمایشهای نظامی مشترک با کمک رایانه انجام شد تا تواناییهای تولید سیستم دفاع موشکی آینده گسترش پیدا کند. صحبتها و مقدمهچینیهای زیادی از سوی هر دو طرف برای ادامه این کار صورت گرفته است اما این حرفها باید در عمل به پروژههای قطعی تبدیل شوند.
البته اگر فقط روی سؤالی که از سوی روسیه مطرح میشود تأکید کنیم، مسیر برقراری امنیت در اروپا محقق نخواهد شد. درگیریها و مناقشات حل نشدهای در قفقاز، کوزوو، قبرس و ترانس دنیستر وجود دارد. گروهها و احزابی که در آن درگیریها نقش دارند باید راهی برای رسیدن به صلح و آشتی پیدا کنند.اگر سطح مناسبی از درک و همکاری میان ایالات متحده، اتحادیه اروپا و روسیه وجود داشت، مصالحه زودتر از اینها اتفاق میافتاد.ایجاد یک سرزمین مشترک که توافقنامه امنیتی فراگیری بر آن سایه افکنده است، مهمترین پروژه اشتراکی قرن 21 و شاهکاری است که اگر با موفقیت روبهرو شود، پدیده بسیار مهمی خواهد بود که میتوان آن را با پیدایش ناتو در اواسط قرن گذشته مقایسه کرد.
مسکو تایمز