سه‌شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۶ - ۰۹:۱۳
۰ نفر

رضا مسعودی: دومین جلسه از سلسله نشست‌های «ادبیات جهان و دین» در حوزه هنری استان تهران برگزار شد.

 در این نشست  مهوش قویمی، استاد زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه شهید بهشتی درباره آراء و نظرات «مارسل پروست» و اینکه او چگونه از متون مقدس بهره گرفته است، سخنرانی کرد. متن حاضر  چکیده‌ای از این سخنرانی  است.

بسیاری از منتقدان، مارسل پروست را نویسنده کتابی واحد و یگانه می‌دانند و تمامی فعالیت‌های ادبی وی را  مربوط به پیش از سال 1907 یعنی زمانی که پس از مرگ پدر و مادرش به تدریج گوشه‌نشین شد تا به نگارش شاهکار اصلی‌اش (در جست‌وجوی زمان از دست رفته) پرداخت، تلقی می‌کنند.

در سال 1919 پس از پایان جنگ، دومین جلد رمان «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» منتشر شد. این جلد که «در سایه دختران شکوفا» نام دارد جایزه ادبی را از آن خود ساخت و تجلیل از اثر اسباب دلگرمی نویسنده را فراهم آورد.

 سپس همچنان در ستیز با مرگ و دستخوش اضطرابی بی‌پایان، کار نگارش ادامه یافت:«طرف گرمانت»، «سدوم و گرمورا»، «اسیر»، «گریخته» و «زمان بازیافته» یکی پس از دیگری به چاپ رسید اما سه جلد اخیر پس از مرگ پروست منتشر شد.

بدین ترتیب در جست‌وجوی زمان از دست رفته رمانی، در هفت جلد است که حدود 500شخصیت داستان در آن نمایان می‌شوند و تصویری کامل، دقیق و غالباً طنزآمیز از آداب و رسوم قشرهای مختلف جامعه، به ویژه اشراف و بورژواها ارائه می‌دهد. این اثر در حقیقت از یک سو تجلی یک دوره تاریخی است و از سوی دیگر داستان ذهن و وجدانی است که در پی شناخت و تجزیه و تحلیل عوالم درونی خویش و نیز جامعه پیرامونی برمی‌آید.

ویژگی اصلی رمان پروست در آن است که رویدادها از دریچه چشم یک راوی واحد بیان می‌شوند که از نوجوانی تا سالمندی در پی کشف و شهود شخصیت افراد دیگر، اشیاء و نفس خویشتن است. البته در پس این راوی واحد که خاطراتش دستمایه رمان را تشکیل می‌دهند، می‌توان دو شخصیت را متمایز ساخت؛ یکی آنکه رویداد را مشخصا تجربه می‌کند و دیگری آنکه سالها بعد ماجراها را به رشته تحریر می‌کشد.

انتخاب دیدگاهی دوگانه- یعنی دیدگاه قهرمان داستان که جوانی خام و بی‌تجربه است و دیدگاه مردی در سن کمال که به گذشته خویش می‌اندیشد، آن را بازنویسی می‌کند و هر رخداد را با تجربه کنونی‌اش مورد تفسیر و قضاوت قرار می‌دهد- این امکان را برای نویسنده فراهم می‌آورد که نگرش‌ها و احساسات را نه به گونه‌ای خام بلکه به شکلی کاملاً منسجم، منظم، سرشار و غنی از افکار و تشبیهات فشرده، در شبکه‌ای از خاطرات که تجسم لحظات حال را با گذشته‌های بسیار دور درهم می‌آمیزد، متجلی سازد. در عین حال حضور یک راوی واحد در سراسر رمان، وحدت عمیق متن را پدید می‌آورد.

ساختار و مضامین
برخلاف آنچه اولین منتقدان رمان پروست ادعا می‌کردند، یکی از ویژگی‌های بارز «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» ساختار شگرف آن است. همان‌طور که اشاره شد نویسنده بی‌وقفه براهمیت ساختار یک اثر هنری تاکید می‌کرد و زمانی که از کتاب خود سخن می‌گفت، نظم دقیق و انسجام ترکیب کل اثر را به معماری  یک کلیسای جامع تشبیه می‌کرد: «کلیسایی که در آن مؤمنان به تدریج با حقایق آشنا می‌شوند و هماهنگی‌ها را کشف می‌کنند.»

این تصویر بسیار پرمعناست، زیرا به خوبی نشان می‌دهد که رمان پروست مانند بنایی شکوهمند شکل گرفته که سرانجام به بالاترین نقطه صعود می‌کند.

زمان مطمئناً اساسی‌ترین مضمون رمان پروست است. عنوان اثر با در برداشتن واژه «زمان» این مضمون را برجسته سازی می‌کند. علاوه بر آن که مضمون زمان در جمله اول رمان دو بار تکرار می‌شود و آخرین واژه رمان نیز واژه «زمان» است. اما نگرش نویسنده نسبت به زمان چگونه است؟

او زمان را عامل اصلی زوال، تخریب، نیستی  و نابودی می‌داند. زمان نقابی از پیری بر چهره‌ها می‌نشاند، شرایط زندگی و موقعیت اجتماعی را پرفراز و نشیب می‌کند و احساسات و اندیشه‌ها را چنان تغییر می‌دهد که ما به سختی آنچه را که بوده‌ایم، باور می‌کنیم. زندگی مطیع دگرگونی‌هایی است که در طول زمان پدید می‌آیند. گذشت ایام نه تنها چهره و اندام هر فرد را عوض می‌کند بلکه اخلاق، رفتار و کردار و حتی طرز بیان و گفتار او را تغییر می‌دهد.

موقعیت‌های اجتماعی و ارزش‌‌های محافل اشرافی یا بورژو‌ازی نیز تاب و توان مقاومت و پایداری در برابر زمان را ندارند. باید افزود که پروست در رمان خود در حقیقت فروپاشی یک قشر اجتماعی، یعنی اشرافیت اواخر قرن نوزدهم را نیز در طول زمان نشان می‌دهد.

 البته تمام شخصیت‌های در جست‌وجوی زمان از دست رفته دائماً در حال تغییر و تحول هستند و با اشاره به آنها و مقایسه وضع ظاهری و باطنی آنها در دوبرهه از زمان است که نویسنده تأثیر و نتایج گذشت عمر و ایام را آشکار می‌سازد. اما در میان آن گروه از شخصیت‌ها که به طبقه اشراف تعلق دارند، برخی به منجلاب فساد فرو می‌افتند و برخی دیگر به ناچار اصول و آداب به شدت پوچ و بی‌حاصلشان را کنار می‌گذارند یا به سطح پایین‌تر جامعه نزول می‌کنند. پس جسم انسان و موقعیت اجتماعی او در طول زمان تغییر می‌یابد.

زمان در عین حال خاطرات شیرین گذشته را از ذهن می‌زداید، عزیزانمان را از ما می‌گیرد و سایه شوم مرگ را در برابرمان می‌گسترد. هیچ چیز در این جهان پایدار نیست. نه عشق و آرزوهای بزرگ و نه حتی درد و رنج ما. «دنیا قلمرو نیستی است» از ایام خوش کودکی به جز  خاطره‌ای گنک هیچ چیز باقی نمی‌ماند و مرگ نام و نشان ما را از جهان هستی محو می‌کند. اما آیا می‌توان با زمان مقابله کرد؟

پروست در برابر مضمون زمان، در برابر تخریب و زوال ناشی از آن و برای رویارویی با آن دو مضمون حافظه و اثر هنری را مطرح می‌کند؛ به کمک حافظه می‌توان خاطرات گذشته را بازیافت و عزیزانمان را همان‌گونه که بوده‌اند پیش چشم مجسم کرد. اما در این راه حافظه ارادی یعنی حافظه معمولی که به یاری هوش و نشانه‌های دقیقی که از گذشته به یادگار مانده‌اند، کارآیی چندانی ندارد.

 برعکس حافظه غیرارادی یا به کلام دیگر حافظه عاطفی باید وارد عمل شود. البته ظهور حافظه  غیرارادی به کوشش و اراده ما بستگی ندارد. پدیده‌ای است غیرقابل پیش بینی که شاید در طول عمر یک انسان هرگز تجربه نشود.

اما چنانچه در اثر هیجانی عاطفی، حس شنوایی، چشایی یا لامسه نمود پیدا کند، می‌تواند خاطرات را چنان به روشنی متجلی و متبلور سازد که گویی سد زمان می‌شکند، گذشته و آینده به هم پیوند می‌خورند، در هم می‌آمیزند و زمان مقهور می‌شود. تلاقی بین دو حس، یکی در زمان حال و دیگری خاطره همان حس در گذشته‌ای دور،حافظه غیرارادی را به‌کار می‌اندازد و موجب احیاء و بازیابی دنیایی فراموش شده می‌گردد؛ دنیایی سرشار از چهره‌ها، اشیاء و احساسات.

بنای باشکوه رمان «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» سراسر بر پایه ظهور ناگهانی حافظه غیرارادی شکل گرفته است. در ابتدای رمان راوی که فردی در سن کمال است، بین خواب و بیداری به گذشته‌ها می‌اندیشد و خاطراتش را مرور می‌کند. اما آنچه در ذهنش نقش می‌بندد مبهم، رنگ‌باخته و ناملموس جلوه می‌کند.

 سپس روزی، به‌گونه‌ای کاملاً  تصادفی، نامنتظر و غافلگیر کننده، حافظه غیر ارادی او آغاز به کار می‌کند و خاطرات چنان زنده می‌شوند که گویی جزیره‌ای گم‌شده از پشت ابرها ظاهر می‌شود و با تابش اشعه‌ آفتاب روح و جان می‌گیرد. در پایان رمان نیز بر اثر حوادثی کم‌اهمیت، حافظه غیرارادی راوی، پیاپی سه بار ظهور می‌کند و تمام گذشته راوی را زنده و حقیقی پیش چشم او متجلی می‌سازد.

تجربیات مربوط به حافظه غیر ارادی، به اعتقاد پروست، بیانگر چیرگی و استیلای انسان بر زمان است زیرا این تجربیات با اثبات ازلی بودن آدمی و توانایی او در دستیابی به عصاره و ذات اشیاء در ماوراء زمان، این احساس را در او برمی‌انگیزند که گویی خود موجودی مطلق و محض است.

اما بازیابی خاطرات گذشته به معنای غوطه‌ور شدن در ایامی دیگر یا تأسف خوردن برای از دست رفته‌ها نیست. هنرمند می‌تواند با آفرینش اثری که پس از او باقی خواهد ماند به خاطراتش جنبه‌ای جاودانه ببخشد و نگرشی را که به جهان دارد و با بینش‌های دیگر متفاوت است به سایرین منتقل کند.

در واقع دستمایه هنر چیزی جز زندگی نیست: معمولی‌ترین زندگی، پیش پا افتاده‌ترین و بی‌ زرق و برق‌ترین زندگی می‌تواند مصالح اولیه را برای ساخت اثر هنری در اختیار بگذارد. 

پس هنر با زندگی در تضاد نیست، اما زمانی که هنرمند می‌کوشد تا برای خلق اثر، از عناصر  مربوط به زندگی‌اش بهره‌جویی کند باید چیدمانی متفاوت، ترکیبی تازه و پرتویی خاص به آنها ببخشد و از خلال تجربیاتش، بهره و نتیجه‌ای ارزشمند را بجوید و ارائه دهد.

فرآیندهای باطن‌گرایی و معنویت‌بخشی باید رویدادها، اشخاص و اشیاء را چنان توصیف کنند که نه ظواهر کم‌اهمیت آنها بلکه عمق و ژرفای آنها، جلوه‌گر شود؛ زیرا خلق آثار باید دریچه‌های دنیایی را به روی ما بگشاید که «متفاوت و برپایه نیکی، تقید و ایثار استوار است.»

هنر از دیدگاه مارسل پروست، بیش از آن‌که تفنن، سرگرمی یا جست‌وجوی زیبایی مطلق باشد، تلاشی برای انتقال و تبادل حقیقتی  درونی است. هنرمند نه‌تنها از طریق ارائه یک منظره بلکه با القاء و انتقال احساسی که از آن منظره برگرفته است، محتوای معنوی هر پدیده را متمایز و برجسته‌سازی می‌کند و همزمان نگرش ویژه خود و برداشت و آگاهی‌اش را آشکار می‌سازد.

 هنر تقلید و توصیف دنیا نیست بلکه خود دنیایی است که با حواس و ذهن آدمی درک می‌شود و با نبوغ او شکل می‌گیرد. بیان هنری حقایق اساسی را در اختیار ما می‌گذارد، ما را از رخوتی که  گریبانگیرمان است نجات می‌دهد و به ما کمک می‌کند تا در جهان هستی، تعادل واقعی خود را پیدا کنیم. به اعتقاد پروست «زندگی حقیقی، آن زندگی که سرانجام مشهود و روشن می‌شود، آن یگانه زندگی که حقیقتاً زیسته و تجربه شده، همانا ادبیات است.»

کد خبر 28896

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز