سه‌شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۴
۰ نفر

مریم باقرپور: کمی پایین‌تر از بازار مبل یافت‌آباد، جایی که برخی هر سال به آنجا می‌روند تا با پرداخت میلیون‌ها تومان دکوراسیون خانه‌شان را تغییربدهند، خانواده‌ای زندگی می‌کنند که اعضای آن هنگام خروج از در خانه، از سرشرمندگی سرشان پایین است تا مبادا صاحبخانه آنها را ببیند.

نان‌‌آوری  که کار می‌خواهد

در اين خانه بچه‌هاي قد و نيم قد به همراه مادرشان زندگي مي‌كنند. مادري كه اين روز‌ها نگران است؛ نگران پسرش كه ناراحتي ريوي دارد و توان پرداخت هزينه پزشك را ندارد. نگران دختر ۱۱‌ساله‌اش كه به جاي داروهاي مخصوص سرطان خون، تنها قرص آهن مي‌خورد و از تغذيه صحيح برخوردار نيست و دختر ۲۰ساله‌اش كه با همه علاقه‌اش به رشته پزشكي، رشته‌اش را تغيير داد تا زود‌تر كاري دست و پا كرده و كمك حال مادر باشد. اعضاي اين خانواده مردي بالاي سرشان نيست اما هرشب با اميد سر به بالين مي‌گذارند، تا شايد در روزي ديگر، مادر كار مناسبي پيدا كرده و نان‌آور خانه‌اش شود.

  • بدون پدر در خانه ۴۵‌متري

براي ملاقات با خانواده بايد به طبقه چهارم ساختماني قديمي در ميان كارگاه‌هاي مبل‌سازي بروي. اينجا خبري از اتاق جداگانه و آشپزخانه بزرگ، يخچال پر از وسايل و ميز و تلويزيون آخرين مدل نيست. همه آنچه مي‌بيني ساده است. حتي به گفته اعضاي خانواده تلويزيون ۲۱‌اينچ قديمي را هم همسايه‌ها در اختيارشان گذاشته‌اند تا در شب‌هاي بلند زمستان، با تماشاي برنامه‌ها، ساعتي گرفتاري‌هاي خود را فراموش كنند. مساحت خانه هم به زور۴۵ مترمربع مي‌شود و صاحبخانه هر‌ماه ۳۵۰ هزار تومان از مادر خانواده مطالبه مي‌كند. البته اين كرايه، ماه‌هاست كه به تعويق افتاده و همين موضوع باعث شده تا اعضاي خانواده هر بار با شرمساري از پله‌ها پايين بروند تا مبادا صاحبخانه آنها را ببيند. در اين خانه ۴۵‌متري، ۴ نفر زندگي مي‌كنند؛ زهرا، مادر خانواده كه اين روز‌ها كار ثابتي ندارد و گاهي در خانه اين و آن به شست‌و‌شو مشغول است. نازنين كه با داشتن ۲۰سال سن در رشته مديريت خانواده مدرسه بزرگسالان تحصيل مي‌كند؛ محمد حسين ۱۵ ساله كه تا چندي پيش تنها از كم‌تواني ذهني رنج مي‌برد اما اين روز‌ها ناراحتي ريه هم به مشكلاتش اضافه شده و بدون هيچ درماني روزگار مي‌گذراند و نگين ۱۱ساله كه شاگرد ممتاز مدرسه‌شان است ولي زياد توان صحبت ندارد؛ چراكه سال‌هاست بيماري سرطان خون امانش را بريده و اين روز‌ها با قرص اسيد فوليك دردش را تسكين مي‌دهد. همه اين افراد در همان خانه‌اي ۴۵ متري زندگي مي‌كنند، بدون سايه پدر.

  • مشكلات درماني خانواده

پدر خانواده سال‌هاست كه رفته؛ اعتياد او را از خانواده‌اش جدا و آواره كوچه و خيابان كرده است. البته زهرا هنوز هم براي طلاق رضايت نداده؛ چراكه مي‌ترسد همسرش در دادگاه فرزندانش را مطالبه كند، درحالي‌كه او سال‌ها قبل فرزند بيمارش را‌‌ رها كرده و زهرا خانم با فروختن وسايل خانه هزينه درمان دخترش را تأمين مي‌كند. او مي‌گويد: «اوايل در بيمارستان دادگستري كار مي‌كردم. حتي بيمه بودم. يك روز شوهرم به بيمارستان آمد و گفت كه قبول نمي‌كند همسرش كار كند و همين موضوع باعث شد من را اخراج كنند. پس از آن خانه‌نشين شدم و او در اعتياد غرق شده بود. در اين ميان دخترمان هم روزبه‌روز آب مي‌شد و تنها راهكار من براي تأمين هزينه‌هاي درمان، فروختن اسباب و اثاثيه بود تا اينكه هيچ‌چيزي در خانه نماند». نگين دختر ۱۱ساله زهرا خانم، حالا در كلاس ششم ابتدايي درس مي‌خواند. او دوره‌هاي اوليه درمان را گذرانده و اين روز‌ها تنها بايد تغذيه مناسب داشته باشد، آزمايش‌ها را انجام دهد و دارو‌هايش را به موقع مصرف كند اما در يخچال خانه زهرا خانم، خبري از گوشت و سبزيجات نيست. به سختي مي‌توان مشتي حبوبات از كابينت‌هايش پيدا كرد و تنها تغذيه‌شان غذايي ساده است. درمان نگين تنها با قرص اسيدفوليك و آهن انجام مي‌شود اما خودش با همه دردهايي كه برخي مواقع سراغش مي‌آيد و حتي مانع حضورش در كلاس درس مي‌شود، به خوردن اين دارو‌ها راضي است؛ چراكه نمي‌خواهد مادرش را غمگين ببيند. هرچند كه مادر هميشه غمگين است؛ چراكه جلوي فرزندانش شرمنده شده. او نتوانسته محمد حسين را درمان كند. پزشك مدرسه، امسال متوجه ناراحتي ريوي محمدحسين مي‌شود. براي او آزمايش‌هايي مي‌نويسد و به مادر توصيه مي‌كند كه او را نزد متخصص ببرد اما زهرا خانم تنها تا مرحله آزمايش و حضور در درمانگاه پيش مي‌رود؛ چراكه هزينه پزشكان فوق‌تخصص و درمان در بيمارستان را ندارد. او با گريه مي‌گويد: «نمي‌خواهم جلوي فرزندانم شرمنده باشم اما كاري هم از دستم برنمي‌آيد. هزينه خورد و خوراك وشارژ۵۰ تا ۱۰۰هزار توماني ساختمان را به زور تأمين مي‌كنم؛ چون كار ثابتي ندارم؛ گاهي كار هست و گاهي نيست».

  • تلاشي براي كسب روزي

با همه سختي‌ها، اعضاي خانواده هيچ وقت نااميد نشده‌اند. نازنين دختر بزرگ خانواده، اين روز‌ها در مدرسه بزرگسالان درس مي‌خواند. او عاشق رشته پزشكي است و حتي سال اول رشته تجربي را گذرانده اما بعد‌ها با ديدن وضعيت خانواده تغيير رشته ‌داد تا زود‌تر وارد بازار كار شود. حالا هم در رشته مديريت خانواده درس مي‌خواند. البته شهريه‌اش عقب افتاده و براي تأمين شهريه به پيشنهاد يكي از همسايه‌ها برخي از ساعت‌هاي روز را در مانتوفروشي كار مي‌كند. زهراخانم هم به توصيه تعدادي از همسايه‌ها و شوراي محل، با همه خجالتي كه داشت سراغ كميته امداد رفت تا شايد بتواند براي درمان فرزندانش از آنها كمك بگيرد اما همين چند روز پيش مسئولان كميته امداد به او اعلام كردند كه ظرفيت پذيرش مددجو براي امسال تكميل شده و او بايد در نوبت سال آينده بماند. او مي‌گويد: «آرزويم براي همه اين است كه جلوي خانواده‌شان سرافكنده نشوند. من و فرزندانم سال‌ها در اين محله زندگي كرده‌ايم اما كمتر كسي از وضعيت نا‌بسامان خانواده ما خبر دارد. چون برايمان آبرو بيش از هرچيز ديگري اهميت دارد». اين روز‌ها كه همه در تب وتاب خريد عيد و نو كردن وسايل خود هستند، زهرا خانم هم تلاش مي‌كند تا كار مناسبي پيدا كند. او از كسي كمك مالي نمي‌خواهد و تنها آرزو مي‌كند كار مناسبي داشته باشد تا بتواند داروهاي دخترش را خريداري كند، پسرش را پيش متخصص برده و تا مرحله درمان فرزندش پيش برود و نازنينش براي تأمين هزينه كلاس‌هاي خود مجبور به‌كار كردن نباشد.

  • شما چه مي‌كنيد؟

زهراي ۴۰ساله از خيران كمك مالي نمي‌خواهد؛ چرا كه خود از ۲۲سالگي انواع و اقسام كار‌هاي سخت و سنگين را انجام داده است. او تنها آرزويش داشتن كاري ثابت است تا بتواند هزينه زندگي خانواده ۴ نفره‌شان را تأمين كند. اما به هر حال رفع مشكلات اين خانواده نياز به پول هم دارد. شما اگر بخواهيد به او كمك كنيد، چه مي‌كنيد؟ پيشنهادهاي خود را به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره 23023676 تماس بگيريد.

کد خبر 289535

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha