همشهری آنلاین: ...هنرمندان رویاهای‌شان را با مردم قسمت می‌کنند؛ درباره‌ی شخص من هم آن‌قدر رویاپردازی، فکر کردن و پرداختن به چیزهای تازه زیاد شده که بعضی‌ها به من می‌گویند تو کارخانه رویاسازی داری!

به گزارش ايسنا؛ فروشگاه نشر «ثالث» پاتوق این روزهای كامبيز درمبخش برای طرح زدن و امضای تقویم‌ها و گپ و گفت با علاقه‌مندانش شده است. وقتی در یک عصر بهاری برای گفت‌وگو با او به سراغش رفتیم، در حال کشیدن آخرین طرح‌هایش بود که به قول خودش تمامی ندارند و نمی‌داند زمان کافی پرداختن به این همه سوژه را از کجا بیاورد.

  • آقای درمبخش! این ایده‌ها و طرح‌های متفاوت در کارهای شما از کجا می‌آید؟

من دقیقا 60 سال است که کار می‌کنم و 58 سال است که آثارم چاپ می‌شوند. اگر هر کار دیگری را هم در این وسعت و فشردگی انجام می‌دادم، حتما موفق می‌شدم. کاری که می‌کنم علاوه بر این‌که مردم را خوشحال می‌کند، خودم را هم خوشحال می‌کند و احساس و لذتی که دارم را با دیگران قسمت می‌کنم. در واقع هنرمندان رویاهای‌شان را با مردم قسمت می‌کنند. درباره‌ی خود من، آن‌قدر فکر کردن، رویاپردازی و پرداختن به چیزهای تازه زیاد شده که بعضی‌ها به من می‌گویند تو کارخانه رویاسازی داری! این نشان می‌دهد که من عاشق کارم هستم. شب و روز به آن فکر می‌کنم و طبیعی است که به راه‌هایی قدم می‌گذارم که دیگران به آن‌ها نرسیده‌اند.

  • به نظر می‌رسد حتی نسل‌های جوان هم با آثارتان ارتباط خوبی برقرار می‌کنند.

نکته‌ای که من را خوشحال می‌کند این است که در 11 سالی که به ایران برگشته‌ام، استقبال مردم و حتی نسل چهارمی‌هایی که زمان مهاجرتم به خارج از کشور هنوز به دنیا نیامده بودند، از کارهایم زیاد شده است. آن‌ها با این‌که من 25 سال اینجا نبودم، مرا می‌شناسند. این‌ها مثل انرژی می‌ماند و به من نیرو می‌دهد.

  • یعنی کار و زندگی در ایران را ترجیح می‌دهید؟

درست است که آدم در خارج کار می‌کند و آزادی‌های زیادی دارد، ولی با وجود این، تنهاست. در خارج آدم به فردی تبدیل می‌شود که در اتاقش تنهاست و پشت کامپیوترش نشسته است. من 22 سال برای مجله‌ای خارجی کار می‌کردم که هیچ‌وقت محل انتشار آن را ندیدم و در این مدت از طریق پست و ایمیل با آن‌ها در ارتباط بودم. پولی هم که به من می‌دادند با پست یا از طریق بانک بود؛ تا این‌که یک روز وقتی به دوسالانه‌ای رفته بودم یک نفر مرا شناخت و گفت من سردبیر فلان مجله هستم که آثارت در آن چاپ می‌شد!

  • چه ویژگی‌هایی در طرح‌های شما وجود دارد که باعث می‌شود از هر نسلی با آن ارتباط برقرار کنند؟

تصویری که مردم از کار من دارند، تصویر خود من است. این تشویق‌هاست که باعث شده من 10 برابر زمانی که در خارج بودم، در ایران کار کنم. خوشحال می‌شوم که می‌بینم در یک نمایشگاهی که می‌گذارم 80 تا 90 درصد بازدیدکنندگان جوان‌ها هستند و حتی بعضی وقت‌ها افراد 15 تا 16 ساله. این‌ها خوشحال‌کننده است که این رابطه را با مردم بعد از این همه سال حفظ کرده‌ام. معمولا آد‌م‌ها وقتی سن‌شان بالا می‌رود خط و ربط‌های‌شان را با کم‌سن‌ترها از دست می‌دهند، اما اگر یک نفر بتواند با وجود سن بالا، امروزی فکر کند و امروزی کار کند، موفق می‌شود. من هم سعی می‌کنم همین‌طور باشم. با این‌که من در وایبر و دیگر شبکه‌های اجتماعی نیستم، اما می‌دانم آثارم در آنجاها هم به اشتراک گذاشته می‌شود و مخاطب دارد.

  • این نزدیکی با مردم را چگونه حفظ می‌کنید؟

یکی از کارهایی که می‌کنم این است که در 30 روز مدت برگزاری نمایشگاهم، در کنار مخاطبانم هستم. بعضی هنرمندان همان شب اول هم به زور می‌آیند. دوست دارم این نزدیکی با مردم را حفظ کنم. حتی خبرنگارها و آن‌هایی که کارهایم را دوست دارند می‌توانند خیلی راحت با من حرف بزنند. در دوره ما کسی اگر کاری بلد بود به کسی یاد نمی‌داد، چون می‌ترسید دست زیاد شود؛ ولی به نظر من کار خیلی بدی است و باید این دستاوردها یک جایی حفظ شود.

  • چرا تدریس نمی‌کنید؟

وقتش را ندارم. در ضمن اگر بخواهیم امروز یک جایی را برای تدریس بگیریم باید دو - سه میلیون پول اجاره‌اش را بدهیم. بچه‌هایی که این کارها را دوست دارند هم خیلی وقت‌ها توانایی مالی پرداخت پول کلاس‌ها را ندارند. بنابراین تا جایی که بتوانم تجربه‌هایم را در اختیارشان می‌گذارم. تجربه‌هایی که جایی نوشته نشده است و کتابی درباره‌شان نیست.

  • رابطه‌تان با هنرهای دیگر مثل سینما، موسیقی و تئاتر چطور است؟

کار من تمام هنرها را دربرمی‌گیرد، یعنی باید یک آگاهی کلی از همه هنرها داشته باشم تا بتوانم طرح بزنم. مثلا اگر یک نفر آگاهی نداشته باشد و به اپرا برود، می‌گوید چرا این‌ها داد می‌زنند! اما همان‌جا کسی که با اپرا آشناست، از آن لذت می‌برد. شناخت و دیدن هنر نیز آگاهی می‌خواهد. «دیدن» یک هنر است. فیلم خوب دیدن، موسیقی خوب گوش کردن، تئاتر خوب دیدن، همه این‌ها هنر است، اما می‌توانی از بین این همه اثر هنری، بهترین‌ها را انتخاب کنی. همان‌طور که آدم‌ها وقتی می‌خواهند چیزی بخرند حق انتخاب دارند، من هم سعی می‌کنم از هر چیزی بهترین نوعش را انتخاب کنم. به تمام کسانی که به من مراجعه می‌کنند می‌گویم شما باید قبل از هر چیز، خوب ببینید، چون این‌ها تجربه است.

  • خودتان در جوانی چطور این خوب دیدن را تجربه می‌کردید؟

آن موقع‌ها ما حتی یک کتاب هم نداشتیم که به آن‌ها مراجعه کنیم و خودمان باید برای به‌دست آوردن اطلاعات زحمت می‌کشیدیم، اما جوان امروزی می‌نشیند پای اینترنت و می‌تواند یک اثر را ببیند، چیزی که ما با خون دل و زحمت به آن رسیدیم در دنیای امروز به راحتی قابل دسترسی است و جوان‌ها می‌توانند از آن‌ استفاده کنند. بچه‌هایی را می‌بینیم که 10 - 12 ساله هستند، اما آگاهی‌شان در زمینه‌های مختلف چند برابر پدر و مادرشان است. امروزه وقتی با یک پسر 15 - 16 ساله حرف می‌زنیم می‌بینیم از کتاب‌ها و فیلم‌هایی صحبت می‌کند که جزئیات‌شان را به خوبی می‌داند و درباره‌شان می‌تواند مدت‌ها حرف بزند.

  • درباره‌ی چاپ دنباله‌دار آثارتان در ماهنامه «داستان» بگویید.

حدود 5 / 3 سال است که آثار من در ماهنامه «داستان» به چاپ می‌رسند. اول به درخواست خانم مرشدزاده (سردبیر قبلی این ماهنامه) وارد این کار شدم. ایشان خودشان از من درخواست کردند که ایده‌ای برای چاپ آثارم در این ماهنامه داشته باشم. به این فکر کردم که این ماهنامه عنوان «داستان» را یدک می‌کشد و می‌توانم طرح‌هایی برای چاپ در آن ارائه کنم که داستان باشند؛ داستان‌هایی که این‌بار دیدنی‌اند نه خواندنی و شنیدنی. برای همین عنوان این صفحات «داستان‌های دیدنی» شد.

  • ظاهرا خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت ...

بله؛ این‌قدر این کارها گرفت که سردبیران بعدی هم از آن استقبال کردند. بعضی‌ها می‌گویند ما این نشریه را می‌خریم تا طرح‌های کامبیز درمبخش را ببینیم یا این‌که می‌گویند این ماهنامه را از آخرش باز می‌کنیم! خیلی نامه‌ها و یادداشت‌هایی درباره این طرح‌ها به دستم رسید. این ایده نه‌تنها در ایران، بلکه در دنیا هم کمیاب است. هر کدام از این طرح‌ها یک کشف هستند.

  • این کشف‌ها تمام‌شدنی نیستند؟

خیلی‌ها فکر کنند که با دیدن یک طرح از من، دیگر نمی‌توانند طرح‌های تازه‌تری از من ببینند و فکر می‌کنند دیگر درمبخش تمام شد. من برای این دسته از آدم‌ها می‌گویم که من تا پنج سال آینده هم ایده در ذهن دارم. فقط زمانی ندارم تا بنشینم و این‌ها را پیاده کنم. ایده و فکر برایم دغدغه نیست. علت این‌که خیلی زود نمایشگاه می‌گذارم هم این است که واقعا نمی‌دانم با این همه طرح و اثر چه کنم. در ضمن کاریکاتورها فقط بخشی از کارهای من هستند و در سال‌های آینده، نمایشگاه‌های دیگری از آثار نقاشی و دیگر حوزه‌های فعالیتم برگزار خواهم کرد.

  • با گسترش شبکه‌های اجتماعی در سال‌های آخیر، آیا شما هم فعالیتی در آن‌ها داشته‌اید و آثارتان را برای مخاطبان این شبکه‌ها در دنیای مجازی به اشتراک می‌گذارید؟

علاوه بر صفحه‌های شخصی خودم در شبکه‌های اجتماعی، چند صفحه دیگر هم هست که توسط هوادارانم اداره می‌شود. حتی یکی - دو نفر به نام من فیس‌بوک باز کرده بودند که خودم هم از آن‌ها خبر نداشتم. نکته جالب ماجرا این است که یک روز یک نفر به من گفت که صفحه اینستاگرام خودش، من را دنبال می‌کنم، در حالی که من اصلا عضو اینستاگرام نیستم! بعد معلوم شد یک نفر به اسم من صفحه باز کرده و از آثار من پست می‌گذارد.

  • خودتان صفحه‌های‌تان را در این شبکه‌ها اداره می‌کنید؟

خیر؛ کارهای اینترنتی‌ام را پسرم انجام می‌دهد. خیلی‌ها در خیابان مرا بغل می‌کنند و می‌گویند ما دوست فیس‌بوکی تو هستیم. من آدم غریبه‌ای را می‌بینم و او خیلی خوب با چهره و کارهای من آشناست. در واقع من نه وقتش را دارم و نه می‌توانم این صفحه‌ها را اداره کنم. اگر بخواهم وقتم را روی این‌ها بگذارم دیگر نمی‌توانم کار کنم. البته در هر ماه یکی - دو بار سر می‌زنم و نگاه می‌کنم.

  • از راهی که آمده‌اید و وقتی که برای هنرتان گذاشته‌اید، راضی هستید؟

اگر یک‌بار دیگر به دنیا بیایم باز هم همین راه را می‌آیم چون چیزهایی در وجود آدم هست که با پول نمی‌شود آن‌ها را خرید. اول به خاطر پول بود، اما الان دیگر به پول فکر نمی‌کنم و می‌خواهم کار خوب انجام دهم. کار خوب، خودش پول هم می‌آورد. هنر، موهبتی است که آدم‌ها دارند، نمی‌توان آن را تعریف کرد. یک چیز کاملا درونی است و نمی‌توان با چیزی مقایسه کرد. یک لذت ماندگار است. حتی وقتی تو نیستی و دیگر وجود نداری در ذهن مردم می‌ماند. حتی آن‌هایی که در دوره‌ی تو زندگی نکرده‌اند آثارت را می‌بینند و از آن‌ها لذت می‌برند.

  • این همه انرژی از کجا می‌آید؟

وقتی آدم کاری را که دوست داشته باشد انجام دهد، جوان می‌ماند. من گاهی پیرمردهای عصا به دستی را می‌بینم که به من می‌گویند ما با هم همکلاس بودیم. می‌بینم که آن‌ها چقدر پیرتر از من هستند و بعد می‌بینم وقتی یک نفر کاری را که دوست دارد انجام بدهد، جوان می‌ماند. من از بچگی و از همان موقعی که سواد نداشتم مجله‌ها و روزنامه‌ها را نگاه می‌کردم، حتی آن‌هایی را که زبان‌شان را نمی‌فهمیدم. یک تحصیل بصری داشتم که خیلی به من کمک کرد. توانستم با «تصویر» خودم را به دنیا بشناسانم. همه آدم‌های دنیا با هر زبان و فرهنگی می‌توانند با یک طرح ارتباط برقرار کنند. با این‌که خط و زبان تو را بلد نیستند و فکر می‌کنم 99 درصد کارهای من این‌گونه هستند.

 کامبیز درمبخش متولد 1321 در شیراز و فارغ‌التحصیل هنرستان هنرهای زیبای تهران است. او 55 سال همکاری مستمر با مطبوعات صاحب نام ایران و جهان و همچنین برگزاری 50 نمایشگاه انفرادی در داخل و خارج از کشور و ده‌ها نمایشگاه گروهی را در کارنامه دارد. درمبخش همچنین جایزه اول از بزرگ‌ترین و معتبرترین مسابقات بین‌المللی کاریکاتور را از کشورهای ژاپن‌، آلمان‌، ایتالیا‌، سوئیس‌، بلژیک‌، ترکیه‌، برزیل ‌، یوگسلاوی و چندین جایزه بین‌المللی دیگر را دریافت کرده است.

او کتاب‌های متعددی در زمینه تصویرسازی و کاریکاتور منتشر کرده است که از جمله آن‌ها می‌توان به «بدون شرح»، «طنزاندیشان امروز ایران»‌، «کتاب کامبیز»‌، «دنیا خانه من است» ‌، «دفتر خاطرات فرشته‌ها»‌، «میازار موری که دانه‌کش است‌»، «اگر داوینچی مرا می‌دید»،‌ «المپیک خنده»،‌ «سمفونی خطوط» و چند کتاب در حال انتشار دیگر اشاره کرد.

کد خبر 292437

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha