چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۹
۰ نفر

همشهری‌آنلاین: با نیکلا فیرمین، جوان فرانسوی که کنجکاوی او را به ایران کشانده و حالا در کشورمان ماندگار شده است

خارجی

شنیدنِ «می‌خواهم بروم فرانسوی یاد بگیرم.»، «کلاس فرانسه سفارت می‌روی؟» یا جمله‌هایی شبیه به این، دیگر برای خيلي از ما نسل چهارمی‌ها عادی شده است.

هرقدر که نسل سومی‌ها درگیر کانون زبان و کلاس‌های آموزش زبان انگلیسی بودند برای ما یاد گرفتن یک زبان سوم مهم به نظر مي‌رسد.

حالا از روی چشم و همچشمی است یا از سر نیاز، خیلی‌هایمان زبان دوم را تمام نکرده سراغ کلاس و اپ خودآموز برای یادگیری زبان‌های دیگر مي‌رويم و این امر برایمان بدیهی شده است، اما کافی است بشنویم یک جوان اروپایی ناف پاریس را رها کرده و آمده ایران برای یادگرفتن زبان فارسی، آنجاست که گوشمان تیز مي‌شود و یک چرای بزرگ همراه با علامت تعجب می‌آید در حباب بالای سرمان.

نیکلا حالا اینجاست تا جواب این چرای ما را بدهد؛ جوابی که البته تنها و تنها مال خود او و مسیر کمی متفاوت زندگی اوست؛ مسیری که حالا چهار سال از پیمودنش گذشته و او را از علاقه به خواندن شاهنامه به داشتن رویای سفر به چابهار و تماشای محو شدن خورشید در مغرب خلیج‌فارس رسانده است.

«من از شبکه ارته که یک شبکه آلمانی فرانسوی است، فیلم‌هایی درباره تاریخ ایران باستان دیده بودم. به تاریخ ايران باستان علاقه‌مند شدم و تصمیم گرفتم فارسی یاد بگیرم.» لیسانس ادبیات انگلیسی دارد و با ادبیات انگلیسی و اروپا آشناست، اما اين علاقه باعث شد تا در مقطع ارشد زبان‌های شرقی را امتحان کند.

در دانشگاه زبان در پاریس، 96 زبان مختلف تدریس مي‌شوند، اما گزینه‌های نیکلا به فارسی، عربی و روسی محدود بود و نهایتا تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران مجابش کرد که زبان و ادبیات فارسی را انتخاب ‌کند.

بار اول که آمد ایران، هنوز دانشجوی کارشناسی بود و مردد. یک سالی در فرانسه، فارسی خوانده بود و می‌خواست مطمئن شود که ایران آن‌طور که رسانه‌های غربی مي‌گویند نیست.

تعطیلات دانشگاهی‌اش را دو هفته‌ای مهمان شیراز، اصفهان، یزد، کاشان و قم شد. «دفعه اول که به ایران آمدم بعد از 15روز اقامت در تهران، رفتم شیراز و یزد و اصفهان و کاشان و قم.

اولین بار که آمدم ایران، می‌خواستم ایران را ببینم خصوصا که در فرانسه و غرب وقتی درباره ایران صحبت می‌کنند، همه‌اش صحبت‌های سیاسی است و من خودم چون ادبیات انگلیسی خوانده بودم و به خاطر چندتا فیلمی که از تاریخ ایران دیدم، یک تصور قبلی داشتم.

مثلا درباره تخت‌جمشید و شوش و بنا‌های باستانی ایران مي‌دانستم، اما مي‌خواستم خودم آنها را از نزدیک ببینم. رفتن به آن چهارشهر، 15روز طول کشید و بعد از یک ماه به فرانسه برگشتم.»

  • ايرانگردي به سبک فرانسوي

در فرانسه پس از مدتی تصمیمش برای فارسی خواندن جدی‌تر مي‌شود و برای یادگرفتن زبان فارسی دوباره به ایران سفر می‌کند.«دومین باری که به ایران آمدم، خیلی فرصت سفر نداشتم و مجبور بودم در تهران بمانم.

در تهران خیلی جاها رفتم: موزه‌ها، کاخ سعدآباد و گلستان، تقریبا تمام موزه‌های تهران را دیدم.» بعد از یک سال فارسی‌آموزی در موسسه زبان دهخدا به پاریس برمی‌گردد و برای مدتی، فارسی خواندن را کنار می‌گذارد و ادبیات انگلیسی می‌خواند، اما وسوسه سفر به ایران و شهرهایی از آن که ندیده، رهایش نمي‌کند و برای بیشتر دیدن ایران، دوباره عازم سفر می‌شود.

«سومین سفرم زمستان دو سال پیش بود، چون بلیت سفر مستقیم به ایران خیلی گران‌تر از سفر به ‌ترکیه یا ارمنستان است، اول به‌ترکیه رفتم.

از مرز ‌ترکیه وارد ایران شدم و با اتوبوس رفتم ماکو، تبریز، ارومیه، کرمانشاه، همدان، خرم‌آباد، شوش، شوشتر، اهواز، بندرعباس و بعد برگشتم به تهران و از تهران هم به فرانسه. شوش به خاطر قدمتی که دارد برای من خیلی دیدنی بود.

شکوهی که تاریخ ایران باستان دارد همواره من را به وجد آورده.» نيکلا، چند ماهی پاریس بود تا تابستان پارسال از مرز ارمنستان وارد ایران شد و برای اولین بار به مشهد رفت.

« چندتایی از دوستانم در مشهد زندگی مي‌کنند و مدتی پیش آنها بودم. سفر پنجمم هم زمستان سال پیش بود که تعطیلاتم را به ایران آمدم و 15روز در تهران ماندم.

تقریبا هربار تعطیلات داشته باشم، می‌آیم ایران.» مي‌گوید بعد از اینکه به بیشتر شهرهای ایران سفر کرده و بيشتر قسمت‌هاي ایران را دیده، یک ماه پیش برای کارآموزی دوباره به تهران آید؛ «از اواخر شهریور93 دوباره فارسی خواندن را شروع کردم تا بتوانم تعطیلات تابستانی را برای کارآموزی به تهران بیایم. راستش اینجا کار کردن یک مقداری سخت است.

امیدوار بودم که بتوانم شاگرد پیدا کنم و زبان فرانسه تدریس کنم، اما تا الان کسی را پیدا نکرده‌ام. امیدوارم در دو ماه باقیمانده از سفرم، بتوانم تدریس کنم.»

  • دوستدار تهران، عاشق شيراز

برای کسی که عمری را در شهری با قدمت امپراتوری رم و نظم پاریس گذرانده، طبیعی است که تهران برایش عجیب‌تر از چیزی است که به ذهنش مي‌رسید، شهری بزرگ که جمعیتش از پاریس بیشتر است و البته در نگاه اول زیبایی بصری چندانی ندارد و بسیار بسیار شلوغ است، اما کم‌کم نگاهش به تهران عوض شد. تعدد موزه‌ها، کاخ‌های مختلف و آثار معماری، او را جذب تهران کرد.

هرچند هنوز معتقد است: «تهران خیلی شلوغ است. خیلی سخت است که از یک جا برویم به یک جای دیگر. مترو یا اتوبوس‌های تهران را دوست ندارم.

فکر مي‌کنم هنوز فرهنگ مترو سواری جا نیفتاده. توی مترو وقتی قطار مي‌رسد به ایستگاه، کسی نباید جلو در بايستد و باید بگذارند آنهایی که مي‌خواهند پیاده شوند، اول پیاده شوند.

آنهايي که داخل قطار جلو در هستند و نمي‌خواهند در آن ایستگاه پیاده شوند، برای خروج راحت‌تر بقیه، بايد پیاده و دوباره سوار شوند و بعد نوبت برسد به مردمی که مي‌خواهند سوار قطار شوند.

در تهران اصلا این شکلی نیست و من هر دفعه سوار مترو مي‌شوم، اذیت مي‌شوم. راستش ‌ترافیک و رانندگی‌ها هم گاهی اذیتم مي‌کند، اما از بین شهرهایی که در ایران دیدم، شیراز را بیشتر از همه دوست دارم.

از تهران کوچک‌تر و خلوت‌تر است و من به خاطر آرامگاه حافظ و سعدی و نزدیکی‌اش به تخت‌جمشید و نقش‌رستم خیلی دوستش دارم. وقتی در شیراز هستم، حالم خیلی خوب می‌شود.»

  • فرق ايران واقعي با ايران خبرهاي غربي

در اولین سفرش به ایران در هواپیما با مردی ایرانی آشنا می‌شود و او وقتی می‌فهمد نیکلا برای اقامت هتل رزرو نکرده، او را به خانه‌اش دعوت مي‌کند و نیکلا هم دعوت او را مي‌پذیرد. «ما در غرب با مردم ایران اصلا آشنایی نداریم.

نمی‌دانیم که مردم ایران خیلی مهربان و قابل اعتمادند. من اولین شب اقامتم در ایران را در خانه یک آقای ایرانی گذراندم که در هواپیما کنارم نشسته بود.»

نيکلا معتقد است مردم ایران خیلی امین‌اند و فکر مي‌کند خیلی دوست دارند خارجی‌ها بیایند و ایران را ببینند.

«ايراني‌ها چون به تاریخ و فرهنگ و آداب و رسوم شان افتخار مي‌کنند، دوست دارند خارجی‌ها بیایند و با آنها آشنا شوند و وقتي برمي‌گردند بگویند که ایران چطوری است و چه چیزی در ایران دیده‌اند؛ چیزهایی که در اخبار غربی نمي‌شنویم.»

نيکلا مردم ایران را کمی شبیه ایتالیایی‌ها مي‌داند: «آنها هم خونگرمند. من با یکی از دوستان ایرانی‌ام شوخی مي‌کنم که پرچم ایران را نود درجه بچرخانیم مي‌شود پرچم ایتالیا!»

  • چقدر تعارف مي‌کنيد!

نیکلا مثل اغلب خارجی‌هایی که به ایران سفر کرده‌اند، اوایل از تعارف کردن‌های ایرانی‌ها، حسابی متعجب بوده. «الان یاد گرفته‌ام ولی یادم مي‌آید که یک بار که با مامانم به ایران آمده بودیم، چون آشنا نبود، کلی تعجب کرد و راستش کمی هم برایش خسته‌کننده بود، مثلا در تاکسی و سر پرداخت کرایه، ولی خیلی جالب است و من در بقیه کشور‌ها چندان، اين تعارفات را ندیده‌ام.

من‌ ترکیه، چین، هند و آمریکا را دیده‌ام، مردم هیچ کدامشان اهل تعارف نیستند. این فرهنگ هم فکر مي‌کنم به خاطر مهربانی ایرانی‌هاست، اما برای توریست‌هایی که مي‌آیند و نمي‌توانند فارسی صحبت کنند و نمي‌دانند تعارف یعنی چه، مواجهه با آن خیلی سخت است.»

او بین حرف‌هایش بارها از علاقه‌اش به ادبیات ایران مي‌گوید و اینکه چطور ادبیات ایران باعث شده برای سفر به ایران و دیدن آن مشتاق شود.

«قبل از اینکه به ايران بیایم، درباره ادبیات و تاریخ ایران خوانده بودم. فکر مي‌کنم این مهم است، چون به شنیده‌ها نمی‌شود خیلی اعتماد کرد.

تقریبا هیچ چیز دیگری جز ادبیات و تاریخ نمي‌دانستم. برای من ایران، سرزمین فردوسی و حافظ و هخامنشی بود.

از ادبیات داستانی ایران خیلی نخوانده‌ام، چون بیشتر از هر چیزی در ادبیات جهان، شعر ایران مطرح است که من را مجذوب کرده. متاسفانه خواندن ادبیات فارسی به زبان فارسی خیلی سخت است.

البته مي‌دانم که برای ایرانی‌ها هم ساده نیست، اما با این وجود تلاش مي‌کنم شعرهای حافظ را بخوانم. شعرهایش را خیلی دوست دارم.»

  • يک مهرجويي‌باز تير

بعد از شعر از موسیقی ایران برایمان می‌گوید. اینکه سنتور را دوست دارد، اما موسیقی ایران هم مانند شعرش به قدری اصیل است که برقراری ارتباط با آن دشوار است.

چندتایی از آهنگ‌های سهیل نفیسی را شنیده و دوست دارد و مثل بیشتر ایرانی‌ها فیلم‌های داریوش مهرجويی و اصغر فرهادی را هم از سینمای ایران دوست دارد.

« اولین بار که سینما رفتم دو روز پیش بود. سینمای ایران را بیشتر در فرانسه دیده‌ام. داریوش مهرجویی را خیلی دوست دارم، خصوصا فیلم لیلايش را.

بعضی از فیلم‌های اصغر فرهادی را هم دوست دارم به خصوص فیلم شهر زیبا را. من قبل از اینکه چیزی درباره ایران بدانم، جدایی نادر از سیمین را دیده بودم، ولی وقتی بعد از یک سال زندگی در ایران، دوباره دیدمش خیلی چیزها از فیلم بود که قبلا نفهمیده بودم؛ چیزهایی که خیلی ایرانی بودند، به نظرم آنهایی که ایران را ندیده‌اند فقط 20درصد از فیلم را فهمیده‌اند.»

  • اگر کار باشد مي‌مانم

اما آيا نيکلا حاضر است براي ابد در ايران بماند؟ «آره، اگر کار پیدا کنم، چراکه نه؟» کمی مکث مي‌کند و بعد ادامه مي‌دهد: «الان نمي‌دانم دقیقا چقدر از درسم مانده. تقریبا نزدیک به یک سال مانده شاید بعدش بتوانم با آن کار کنم و شاید یک فوق‌لیسانس دیگر بگیرم یا دکترا. کارکردن در زمینه ادبیات و زبان ایران در فرانسه خیلی سخت است‌.

خود استاد‌های ما در دانشگاه اصالتا ايراني فرانسوی هستند و از صفر فارسی یاد نگرفته‌اند. فکر کنم خیلی سخت است که از صفر فارسی یاد بگیری و به ادبیات آن مسلط شوی.

امیدوارم بعد از توافق هسته‌ای شرکتی فرانسوی در ایران یا شرکتی ایرانی در فرانسه باز شود و بشود در آن کار کرد.»

مبينا دارابي/منبع:همشهري‌ جوان

کد خبر 304413

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha