شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴ - ۰۷:۲۰
۰ نفر

همشهری دو - محمدرضا حیدری: همه رویاهایش در ۵۰سالگی رنگ واقعیت گرفتند. خواب‌هایش برای او ایده زیباترین تابلوهایی بودند که با دستان پرتوان او خلق می‌شدند.

خانم سرتختی

مي‌گويد خدا اين هنر را در سرشت او قرار داده است و در آغاز دهه ششم زندگي‌اش اين استعداد در او شكوفا شده است. با وجود آنكه هيچ‌گاه پشت نيمكت مدرسه نبود تا الفباي فارسي را بياموزد اما با دستان هنرمندانه‌اش الفباي زندگي را نقاشي كرد. آوازه اين بانوي هنرمند كه بدون آموختن كشيدن يك خط توانست تابلوهاي نقاشي زيبايي را خلق كند فراتر از مرزهاي كشور رفته است. حضور در چند نمايشگاه نقاشي در كشورهاي هلند، فرانسه و سوئيس كه با فروش تعدادي از تابلوهاي اين بانوي 65ساله همراه بود تنها بخشي از كارهاي اين شاگرد خودآموخته است. او همه تصورات و آموخته‌هايي را كه در مجالس مذهبي و روضه‌خواني بر وجودش نقش بسته است همراه با خواب‌هايي كه مي‌بيند روي كاغذ سفيد نقاشي مي‌كند. اكرم سرتختي بانوي هنرمندي كه در 65سالگي هنوز هم با شور و هيجان زياد نقاشي مي‌كشد، استعداد ذاتي‌اش را در سن 50سالگي و زماني كه با اصرار نوه 10ساله‌اش تصميم گرفت براي او نقاشي بكشد پيدا كرد. او زني است مانند همه زنان زحمتكش هم‌سن و سال خود كه در شهرري به دنيا آمده و زندگي در جوار حرم عبدالعظيم حسني برايش درس‌هاي زيادي داشته است. محيط مذهبي اطرافش الهام‌بخش كارهايش بوده و آنچه روي بوم مي‌آورد، در حقيقت بازتاب حالات دروني او است كه تكايا و مساجد محل زندگي‌اش آب و رنگي به آن داده‌اند. وقتي نقاشي‌هايش را در نخستين نمايشگاه نقاشي به نمايش درآورد باور نمي‌كرد با استقبال بسياري مواجه شود. او از 15سال قبل، روزي كه دور از چشمان فرزندانش با ابزار و وسايل آنها شروع به كشيدن نقاشي كرد اينگونه مي‌گويد.

  • رؤيايي كه به حقيقت پيوست

از كودكي در خانواده‌اي بزرگ شدم كه عشق به ائمه اطهار در آن هميشه جاري بود. به رسم آن زمان كه به اعتقادم بسيار غلط بود مرا براي همسرم نامزد كردند. در دنياي كودكي‌ام تصور مي‌كردم كه همسرم همبازي جديدم است و نمي‌دانستم كه چند سال بعد بايد در كنار او زندگي مشتركي را آغاز كنم. وقتي 7سالم شد به‌دليل همان تفكرات و اعتقادات نتوانستم به مدرسه بروم و در خانه ماندم. سال‌ها به سرعت سپري شدند و وقتي چشم باز كردم در خانه همسرم صاحب 2 دختر و يك پسر شده بودم. قصه‌هايي كه براي آنها تعريف مي‌كردم خواب‌هايي بود كه مي‌ديدم. وقتي به زيارت حرم عبدالعظيم مي‌رفتم ساعت‌ها به سقاخانه و گنبد و ابرهايي كه در آسمان گنبد حرم حركت مي‌كردند خيره مي‌شدم. در‌ رؤيا براي خودم سقاخانه و حرم و داستان‌هايي كه از ائمه اطهار شنيده بودم را مي‌كشيدم. با وجود آنكه از نعمت تحصيل محروم شده بودم ولي به تحصيل فرزندانم اهميت زيادي مي‌دادم و خوشحالم كه آنها امروز در جايگاه‌هاي بالاي علمي و هنري قرار گرفته‌اند. بعد از انجام كارهاي خانه و رسيدگي به بچه‌ها، وقتي آنها به مدرسه و دانشگاه مي‌رفتند روي كاغذ براي خودم اشكال مختلف همراه با نقطه‌هاي زياد مي‌كشيدم و سپس آنها را مخفي مي‌كردم. گاهي اوقات دايره مي‌كشيدم و وسط آن چندنقطه مي‌گذاشتم. در بيشتر نقاشي‌هايم از نقطه استفاده مي‌كنم زيرا معتقدم زندگي همه ما از يك نقطه است و آن چيزي جز خدا نيست. دور از چشم بچه‌ها براي اينكه حوصله‌ام سر نرود روي كاغذ سفيد اشكال مختلفي مي‌كشيدم و آنها را در كمد ديواري مخفي مي‌كردم. وقتي شروع به كشيدن نقاشي مي‌كردم احساس آرامش خاصي به من دست مي‌داد و اغلب زماني كه خيلي ناراحت بودم شروع به كشيدن نقاشي مي‌كردم تا به آرامش برسم. الگو يا مدل خاصي را نقاشي نمي‌كردم و همه تصورات و چيزهايي كه در خواب مي‌ديدم را روي كاغذ سفيد مي‌كشيدم.

  • اولين نمايشگاه

اولين پاداش اين نقاشي نمره عالي‌اي بود كه معلم مدرسه نوه‌ام به نقاشي‌ام‌‌ داد. تا مدتي نقاشي‌هايم را زير فرش پنهان مي‌كردم و خجالت مي‌كشيدم به كسي بگويم نقاشي مي‌كنم. يك روز به پسر و دخترم موضوع را گفتم و آنها نيز با ديدن نقاشي‌هايم شگفت‌زده شدند و گفتند اين نقاشي‌ها بايد در نمايشگاه به نمايش دربيايد تا همه متوجه هنر من شوند. حرف آنها برايم معنايي نداشت. من بدون هيچ انگيزه و هدفي اين نقاشي‌ها را كشيده بودم و هيچ وقت فكر نمي‌كردم قرار است آنها را در نمايشگاه به نمايش دربياورم. آنها نقاشي‌هايم را تابلو كردند و وقتي تعداد آنها به 30 تابلو رسيد، براي نخستين بار در گالري شيخ‌هادي تهران به نمايش گذاشتيم. روز افتتاحيه اين نمايشگاه براي من روز سختي بود. خيلي دلشوره داشتم. به پسرم گفتم فكر نمي‌كنم اين تابلوها آنقدرها هم خوب و حرفه‌اي باشند، من اينها را فقط به‌عنوان يادگاري براي شما كشيده‌ام. نگران بودم كه دختران و پسران دانشجو به نقاشي‌هاي من بخندند. نذر و نياز كردم و از خدا خواستم آبرويم را حفظ كند. روز افتتاحيه نمايشگاه وقتي تمثال امام‌حسين(ع) را در ورودي سالن نمايشگاه ديدم اشك از چشمانم سرازير شد و از امام‌حسين(ع) خواستم آبرويم را حفظ كند. چند ساعت بعد از شروع نمايشگاه وقتي كه تعريف و تمجيد استادان و دانشجويان را از كارهايم شنيدم، كم‌كم نظرم عوض شد و اعتماد به‌نفس و انگيزه بيشتري پيدا كردم. اوايل كار فقط در روزهاي ولادت و شهادت ائمه براي مناسبت‌هاي مذهبي نقاشي مي‌كشيدم اما مدت‌هاست هر وقت كه احساس مي‌كنم به اين كار نياز دارم و يا از موضوعي ناراحت هستم نقاشي مي‌كنم. نقاشي كشيدن من به انجام كارهاي خانه و همچنين زمان و وضعيت روحيه‌اي كه دارم بستگي دارد. در نقاشي‌هايم از رنگ‌هاي شاد استفاده مي‌كنم و به همين دليل جلوه زيبايي پيدا مي‌كنند.

  • جرقه‌اي در 50سالگي

نوه‌ام كه در كلاس چهارم ابتدايي درس مي‌خواند از من خواست از روي يك كارت كه طرح طلاكوب و خيلي زيبايي از خانه خدا بود، برايش نقاشي بكشم. با خودم گفتم من كه سواد ندارم و از نقاشي هم چيزي نمي‌دانم، بنابراين هيچ وقت نمي‌توانم طرحي به آن زيبايي بكشم. به نوه‌ام گفتم نمي‌توانم اين كار را بكنم اما تا شب در فكر اين طرح بودم تا اينكه نمي‌دانم چطور شد تصميم گرفتم اين طرح را بكشم. رفتم و از بين وسايل كار پسرم كه استاد گرافيك است چند پاستل برداشتم و شروع به نقاشي‌كشيدن كردم. وقتي نقاشي را به پايان رساندم روز بعد همه با ديدن نقاشي من تعجب كردند، خودم هم باورم نمي‌شد كه توانسته‌ام چنين نقاشي‌اي بكشم.

  • سختي‌هاي نقاشي

مدتي با رنگ روغن نقاشي مي‌كشيدم اما نمي‌توانم دائما دست‌هايم را با تينر شست‌وشو بدهم و به همين دليل سراغ نقاشي با اكروليك رفتم. كمدهاي خانه‌ام پر از نقاشي‌هايي است كه كشيده‌ام و بقيه نقاشي‌هايم را در 2 چمدان بزرگ جا كرده‌ام. هيچ‌كدام از نقاشي‌هايم مثل هم نيست زيرا نمي‌توانم نقاشي‌اي كه كشيده‌ام را دوباره تكرار كنم. لحظه‌اي كه وسيله نقاشي را در دست مي‌گيرم هرچيزي كه در ذهنم شكل گرفته است را روي كاغذ نقاشي مي‌كنم. به همين دليل هيچ‌گاه سفارش نقاشي قبول نمي‌كنم.

همه نقاشي‌هايم را مانند فرزندانم يك اندازه دوست دارم ولي يكي از نقاشي‌هايم كه در آن جانمازي را با طرح طاووس كشيده‌ام بيشتر از همه دوست دارم. همچنين علاقه زيادي به تابلوي آدم و حوا دارم. موزه هنرهاي معاصر كه هميشه به‌دنبال خريد كارهاي با ارزش بالاست تاكنون 2 اثر مرا خريداري كرده است.

در 5سال اخير 2بار در موزه هنرهاي «نائيف» و «هال سن‌پيير» پاريس 2بار در هلند و يك‌بار نيز در سوئيس تابلو نقاشي‌هاي من به نمايش درآمد و با وجود آنكه زبان خارجي بلد نيستم اما از حركات و چشمان بازديدكنندگان متوجه مي‌شدم كه نقاشي‌هايم مورد توجه آنها قرار گرفته است. نكته جالب اينجا بود كه تابلوهايي به فروش مي‌رفت كه موضوع آنها مذهبي بود.

  • هنر سن و سال ندارد

با گذشت 50 سال از زندگي متوجه استعداد ذاتي نقاشي خود نشده بودم اما يك اتفاق ساده در زندگي معمولي مرا با تغيير بزرگي مواجه كرد. افراد موفق براساس علايق و توانايي‌هاي خود زندگي و كار مي‌كنند. من بدون‌آنكه نقاشي را نزد كسي آموخته باشم توانستم نقاشي بكشم و احساس مي‌كنم اين هنر را خدا در وجودم قرار داده است. هميشه به اطرافيانم توصيه مي‌كنم كه هيچ‌گاه بيكار ننشينند و سعي كنند هنر و استعدادشان را كشف كنند. قبل از مرگ مادرم او را وادار مي‌كردم كه نقاشي بكشد و اصرار مي‌كردم هرچه را كه مي‌تواند روي كاغذ بكشد. نقاشي هنري است كه انسان مي‌تواند روح خودش را با آن صيقل بدهد.

کد خبر 312878

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha