شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۲
۰ نفر

همشهری دو - زهرا جاهد: دختر ۵ساله‌اش روی تخت بیمارستان خوابیده؛ فرشته بیماری که از روند درمانی خسته و کلافه به‌نظر می‌رسد.

عروسک ها هم درد می کشند

 دستان پر مهر مادر درحالي‌كه زمزمه‌اي بر لب دارد، نوازشگر موها و صورت رنگ پريده دخترك است؛ نوايي كه فضاي اتاق را به سكوت وا داشته: «لالالالا گل صدپر، نشه هرگز گلم پرپر/ بمون با من گل خندان، نبينم چشم تو گريان/ لالالالا گل نرگس، نباشم دور ِز‌‌ تو هرگز/ هميشه در برم باشي، چو تاجي بر سرم باشي/ لالالالا گل مريم، چه گويم از غم و دردم/ لالالالا، گل زيره، بچه‌ام آروم نمي‌گيره/ لالا لالا گل پونه، گل زيباي بابونه، چرا خوابت نمي‌گيره؟/ لالالالا گل پونه، بابات.... » بغض بي‌امان اين مادر 31ساله ديگر اجازه ادامه اين نوا را به او نمي‌دهد... .

پونه سادات را مي‌بوسد و با ترك اتاق در محوطه بيروني بيمارستان در كنارمان مي‌نشيند و سفره دلش را باز مي‌كند؛ «2‌ماه بيشتر نداشتم كه مادرم را از دست دادم و در 9سالگي هم سايه عزت پدري از سرم كوتاه شد. يتيم‌شدنم مرا به توپي تبديل كرده بود كه مدام از خانه برادر به خانه خواهر پاس داده مي‌شد. تا اينكه در يكي از دانشگاه‌هاي قم در رشته كامپيوتر مشغول به ادامه تحصيل شدم و خرجم را با انجام كار تايپ درمي‌آوردم. 19ساله بودم كه با همسرم كه كارمند همان دانشگاه بود، ازدواج كردم. زندگي ساده و بي‌دغدغه‌اي داشتم اما بعد از 10سال متوجه تغييرات اخلاقي همسرم شدم؛ در واقع پاي زن ديگري به زندگي‌ام باز شده بود. از كتك خوردن‌هاي پي در پي مقابل ديدگان دخترم خجالت مي‌كشيدم. هيچ حريم و حرمتي بين من و همسرم نمانده بود و ديگر دلش با خانواده نبود و در نهايت نيز ما را ترك كرد. در قبال گرفتن حضانت فرزندانم از همه حق و حقوق زندگي‌ام گذشتم... .»

  • مهمان حضرت معصومه (س)

بعد از طلاق، درماندگي اين مادر و فرزندانش شروع شد. مدت زمان كوتاهي مهمان حرم حضرت‌معصومه(س) بودند و بعد از آن به‌عنوان پرستار سالمند در خانه‌اي مستقر شدند. خانم رسوليان در ادامه مي‌گويد: «شرايطمان خوب بود تا اينكه با فوت صاحبخانه آوارگي مجددمان آغاز شد. بعد از مدتي به كمك يكي از بانوان خير، اتاقي 20متري اجاره كردم. در واقع او پول پيش خانه را قبول زحمت كرد و من متعهد به پرداخت ماهي 180هزار تومان اجاره بها بودم. تا زماني كه هزينه درمان بيماري پونه به ديگر مخارج زندگي اضافه نشده بود، هر طور كه بود صورتمان را با سيلي سرخ نگه مي‌داشتيم. با وجود پسر 2ساله‌ام كار بيرون از منزل برايم مشكل بود و مهم‌تر از آن نگاه مردم جامعه به يك زن تنها با گرفتاري‌هاي مالي بود كه به‌شدت آزارم مي‌داد. به كميته امداد هم مراجعه داشتم اما بنا به قوانين نمي‌توانستند ما را تحت پوشش قرار دهند چرا كه من در سني هستم كه مي‌توانم كار كنم.

پيشنهاد وام 15ميليوني دادند اما پرداخت اقساط از عهده من خارج بود. به بهزيستي هم براي طلب كمك مراجعه كردم اما شرايط تعيين شده شامل حال فرزندانم نمي‌شد. صاحبخانه خوبي داشتم اما نتوانستم با پرداخت به موقع اجاره بها، رضايتش را براي ماندن جلب كنم به همين دليل، مجددا مدتي به حرم حضرت معصومه(س) پناهنده شدم تا اينكه به همت خيران، خانه‌اي ديگر رهن كردم اما بعد از مدتي پيشنهادهاي غيراخلاقي برادر صاحبخانه مرا مجبور به ترك خانه كرد تا اينكه راهي سازمان اوقاف شدم و با شرح مشكلاتم خانه‌اي بدون پول پيش با اجاره ماهي 350هزارتومان در اختيارم قرار دادند. يارانه‌هايمان را صرف هزينه‌هاي خورد و خوراك مي‌كنم و از كمك‌هاي مردمي اجاره خانه كه تأمينش از عهده‌ام خارج است را پرداخت مي‌كنم. متأسفانه برادر و خواهرم نه مي‌توانند به ما كمك مالي كنند و نه مي‌توانند جاي خالي نداشته‌هايمان را پر كنند.»

  • تب يك‌شبه‌اي كه ماندگار شد

فروردين‌ماه بود كه پونه سادات دچار تب شديدي شد كه سرانجام بعد از نااميدشدن از درمان‌هاي خانگي، مادر و كودك راهي بيمارستان شدند؛ «با مراجعه به يكي از بيمارستان‌هاي قم با اين جمله كه دخترت مبتلا به سرطان كبد هست، مواجه شدم. اصلا نمي‌توانستم باور كنم. به تشخيص دكتر شك داشتم و با هزار و يك مصيبت اعم از بي‌پولي و بي‌كسي، پسر 2ساله‌ام را به همسايه سپردم و راهي تهران شدم. با مراجعه به بيمارستان مفيد جمله ديگري را از دكتر شنيدم؛ متأسفانه دختر شما مبتلا به سرطان خون است.»

  • به عروسكش مي‌گفت تو خوب مي‌شوي!

پرونده پونه از اين دكتر به دكتر ديگري برده مي‌شد... باور بيماري سرطان فراتر از طاقت مادر بود؛ «پونه از بچگي دختر گوشه‌گيري بود و از وقتي هم كه تحت شيمي‌درماني قرار گرفت، به‌شدت بدخلق و پرخاشگر شد. هميشه از من مي‌پرسد كه چرا بايد اين همه آمپول بزنم و من در جواب به او مي‌گويم چون لباست كم بوده و سرماخورده‌اي... چند روز پيش يكي از هم تختي‌هايش كه 2سال بيشتر نداشت به‌دليل بيماري سرطان فوت كرد. دخترم با ديدن اين صحنه از من پرسيد: مامان اگه كسي هم سرماخورده باشه باز مي‌ميره؟ وقتي ما بميريم كجا ميريم؟ و از اين قبيل سؤالات كه از پاسخ دادن به آن عاجزم.

پونه تمام كارهايي كه پرستارها با او انجام مي‌دهند را روي عروسكش پياده مي‌كند؛ از آمپول زدن و شربت‌دادن گرفته تا دلداري و قربان صدقه... حتي يك‌بار به عروسكش مي‌گفت تو خوب مي‌شوي، اگر هم نشدي خدا مثل فرشته‌ها به تو بال مي‌دهد... پونه با نخستين مرحله شيمي درماني دچار ريزش مو شد. خيلي كم خودش را در آينه نگاه مي‌كرد. در آن شرايط موهاي سر عروسكش را هم با قيچي كوتاه كرد. پونه هيچ‌گاه زمان ملاقات در اتاقش نمي‌ماند. وقتي پدر‌هاي ديگر بچه‌ها به ملاقات فرزند خود مي‌آيند، دخترم به‌شدت عصبي مي‌شود و خودش را به نگهبان بيمارستان مي‌رساند و با او بازي مي‌كند.»

  • استرس‌هايي از جنس ملحفه سفيد!

اين مادر اغلب، شب‌ها را با اين استرس روز مي‌كند كه مبادا هنگام خواب او، ملحفه سفيد رنگ روي جسم نحيف دخترش بكشند. گواه اين ادعا ناخن‌هاي جويده‌اش است؛ «تا به امروز تمام هزينه‌هاي درماني پونه را خيرين تأمين كرده است، البته آنها هم تا حدي مي‌توانند به ما كمك كنند چه‌بسا روند درماني پونه بارها به‌دليل نداشتن كرايه ماشين قم- تهران كه در برابر هزينه درماني مبلغ ناچيزي است به تعويق افتاده و به‌دليل همين كوتاهي‌هاي ناخواسته بيماري دخترم پيشرفت كرده است... دكترها طول عمر پونه را 3سال تخمين زده‌اند. از اين مي‌ترسم كه با تأخير ناخواسته در روند درمان، طول عمر دخترم را كوتاه كنم. كليه‌ام را هم براي فروش گذاشته‌ام. نمي‌توانم دست روي دست بگذارم. در اين چند ماهي كه پونه براي انجام دوره‌هاي درماني به بيمارستان آمده، مورد شگفتي و توجه پزشكان قرار گرفته و حتي در مراسمي از سوي كادر بيمارستان به او مدال قهرماني اهدا شد؛ چرا كه با وجود دردي كه مي‌كشد تنها سكوت مي‌كند. البته خودخوري‌ها و پرخاشگري‌هايش، نگراني مشاوران را برانگيخته است.»

  • بيماري‌هاي كودك دوساله

اي كاش دردها و مشكلات خانم رسوليان به همين جا ختم مي‌شد؛ سيد علي همان كودك 2ساله‌اش نيز توده‌اي در سر دارد و مبتلا به صرع بدخيم است كه بايد تحت درمان قرار بگيرد؛ «در تأمين هزينه شير خشك مانده‌ام چه برسد به هزينه‌هاي درماني جگرگوشه‌ام. علي به‌دليل تشنج‌هايي كه دارد نمي‌تواند مانند بچه‌هاي عادي راحت واكسن بزند و حتما بايد بستري شود. تا به امروز چند دوره از واكسن‌هايش به‌دليل نداشتن هزينه انجام نشده است. به گفته دكتر معالجش اگر تا 3سالگي توده با مصرف قرص از بين نرود بايد تحت عمل جراحي قرار بگيرد. داروهايش خيلي گران است؛ تقريبا ماهي 200هزار تومان و تا به امروز نتوانسته‌ام پيگير مداوايش باشم.»

از آينده‌اي كه در انتظار فرزندانش است، واهمه دارد... نمي‌داند كه مي‌تواند قد كشيدن فرزندانش را ببيند يا نه... و حالا تنها سكوت براي اين خانواده مانده و گريه‌هاي بي‌امان مادري تنها... .

  • شما چه مي‌كنيد؟

پونه السادات مبتلا به سرطان است و سيدعلي دو ساله صرع بدخيم دارد. مادر جوان آنها (با نام مستعار خانم رسوليان)براي درمان كودكانش مستاصل شده و نياز به همراهي خيران دارد. شما در اين باره چه مي كنيد ؟
پيشنهادهاي خودرا به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره 84321000 تماس بگيريد.

کد خبر 314519

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha