سه‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ - ۰۶:۴۶
۰ نفر

همشهری دو - زهره کهندل: اولین بار نقش سکینه را بازی کرد وقتی کودکی ۶ساله بود. این نقش را چنان با سوز و ناله خواند که از پشت برقع نازک سیاه، اشک‌ها و لرزش شانه‌های مردم را می‌دید.

حاج‌مهدی تقدیمی

 «مهدي تقديمي» پيرمردي 66ساله‌اي است كه حدود 6دهه از عمرش را وقف تعزيه‌خواني كرده است. همه سال‌هاي عمرش را در اين چند بيت خلاصه مي‌كند كه
عشق بي‌شور و شر نيست
مهر بي‌دردسر نيست
هر دلي قابل محبت نيست
هر صدف را گوهر نيست
تا تواني دلي به‌دست آور
دل شكستن هنر نيست

او قصه تعزيه‌خوان شدن خودش را اينطور تعريف مي‌كند: قديم‌ها به‌جاي مدرسه، مكتب بود. به خانم‌ها ملاباشي مي‌گفتند و به معلمان آقا هم آخوند.

پدربزرگ او به نام ملارضا، آخوند بود. بعد از فوت پدربزرگش، مادرش راه پدر را ادامه داد و ملاباشي شد. مادرش بذر مهر خاندان اهل‌بيت(ع) را در دلش كاشت. در مكتبخانه آخر هفته، درس تعزيه‌خواني داشتند و بچه‌ها را براي تعزيه‌خواني تمرين مي‌دادند. با چوب، شمشير درست مي‌كردند و با وسايل ابتدايي در محوطه مكتبخانه، بچه‌ها را تمرين مي‌دادند. او از 5سالگي تعزيه‌خواني را آغاز كرد. وقتي پسربچه‌اي 6ساله بود، نقش سكينه را به او دادند. از اطراف روستاي «كاهو» براي تماشاي نمايش تعزيه‌خواني به اين روستا مي‌آمدند. مي‌گويد: استادم به من گفته بود كه تا وقتي اشاره نكردم تو نمي‌خواني. تعزيه‌خواني آغاز شد، من منتظر ماندم كه نوبتم شود ولي نشد. هرچه منتظر ماندم خبري نشد، خوابم برده بود. تعزيه‌خوان نزديك من آمد و پايش را روي پايم گذاشت كه يعني چرا هرچه اشاره مي‌كنم، نمي‌خواني. پايم حسابي درد گرفت و از ناخن‌هايم خون بيرون زده بود، بلند شدم، طناب جلوي اسب سيدالشهدا را گرفتم و با گريه خواندم؛ پدر رفتي مرا آخر يتيم دربه‌در كردي، همين را كه گفتم همه مردم زدند زير گريه. چنان غوغايي شد كه فكرش را نمي‌كردم.

  • بچه‌هايم را تعزيه‌خوان كردم

قدمت تعزيه‌خواني به دوران صفويه مي‌رسد و تا دوره قاجاريه ادامه داشته است. مدتي در دوره پهلوي با محدوديت‌هايي همراه بوده و بعد از آن‌ قوت بيشتري گرفته است. تقديمي مي‌گويد: پيشكسوتان آن زمان رفتند و تعزيه‌خواني كم‌كم داشت رو به تعطيلي مي‌رفت. قبل از انقلاب از روستا به شهر آمدم و مدتي را در مشهد به خياطي مشغول شدم. به هر جلسه مذهبي كه مي‌رفتم اعضاي دوره را به تعزيه‌خواني تشويق و دعوت مي‌كردم. بچه‌هاي خودم را هم به اين مسير كشاندم. او با آشنايان و اعضاي خانواده‌اش، هيئت متوسلين به حضرت ابوالفضل(ع) را تشكيل داد. در هيئت‌شان بعد از قرائت دعاي توسل، تعزيه‌خواني مي‌كردند. مي‌گويد: حدود 33سال است كه اين هيئت را داريم و تعزيه‌خواني مي‌كنيم و از شهرستان‌ها و روستاهاي مختلف ما را براي تعزيه‌خواني دعوت مي‌كنند. تقديمي از اينكه مداحي و تعزيه‌خواني از اصالت خودشان دور شده‌اند، دل پردردي دارد و مي‌گويد: اينها دارند محتوا و ماهيت اصلي خودشان را از دست مي‌دهند. تعزيه حالا تبديل به نمايش صرف شده است. او در كتابي، اشعار اصيل تعزيه‌خواني را و نسخه‌هايي كه در دست داشته، چاپ كرده است تا در اختيار همه قرار بگيرد. به گفته اين پيشكسوت تعزيه‌خواني، سازمان‌ها و ادارات فرهنگي براي بخش‌هاي ديگر هزينه مي‌كنند اما براي تعزيه و تعزيه خوان‌ها، نه! تعزيه‌خواني به بيماري مي‌ماند كه بايد آن را مداوا كنند نه اينكه به حال خودش واگذارند.

  • در غريبي حسين امروز مي‌گريند

همه بچه‌هايش، نه اينكه بي‌ميل به تعزيه‌خواني و دستگاه امام حسين(ع) باشند اما چنان سينه‌چاك هم نبودند، حاجي دليل آن را مشغله‌هاي زندگي براي بزرگ‌ترها و سرگرمي‌هاي متنوع براي جوان‌ترها مي‌داند و اضافه مي‌كند: از تلويزيون هم گله دارم چون تبليغاتش درباره تعزيه بسيار ضعيف است. گاهي نمايش‌هاي ضعيف را به نام تعزيه پخش مي‌كنند. او نسخه‌هاي قديمي تعزيه‌خواني را كه از استادش گرفته بود، به يادگار دارد و از همان‌ها هم استفاده مي‌كند، مي‌گويد: بسياري از اشعار را در كودكي و جواني، حفظ كردم. نسخه‌هايي دارم كه مربوط به قرن‌ها پيش است مثلا در يك صحنه وقتي شمر پشت خيمه ابوالفضل(ع) مي‌آيد، او را تهديد مي‌كند كه براي چه مي‌خواهي بجنگي درحالي‌كه مي‌داني كشته خواهي شد و ايشان جواب مي‌دهد؛
اي كه از دست جفايت چرخ در اندوه و رنجمي‌دهي تا كي فريبم از براي مال و گنج
در غريبي حسين امروز مــــي‌گريند همهطبل و ناي و ضربت و شيپور و آواي سنج
حضرت ابوالفضل(ع) پاسخ مي‌دهند حاضرم زير سم اسب‌ها هزار تكه شوم اما در راه حسين(ع) بمانم. خدا و اوصيا مي‌دانند كه ابوالفضل(ع) كيست. ابوالفضل(ع) ‌مي‌گفت: افتخار سقاي حسين(ع) بودن براي من از همه‌‌چيز ارزشمند‌تر است. اينكه قربان چشم و ابروي ابوالفضل(ع) مي‌روند نه دردي از مردم دوا مي‌كند و نه مخاطب را جذب مي‌كند. سواد مردم بالا رفته و انتظار بيشتري از مداح، روضه‌خوان و تعزيه‌خوان دارند. بسيار شهزاده‌هاي خوش قامت و خوش‌سيما در طول تاريخ بودند مگر همه ابوالفضل شدند؟!

  • شما از دلم خبر داريد

در تعزيه‌خواني، بسياري دوست ندارند كه نقش شمر را داشته باشند، به‌خاطر نفرتي كه از او هست، برخي شانه از اجراي اين نقش خالي مي‌كنند. حاج مهدي تعريف مي‌كند: سال‌ها پيش تعزيه‌خواني به كربلا رفته بود. به پابوسي امام‌حسين(ع) رسيده بود و گفته بود من سال‌ها در نقش شمر بودم و به ظاهر مخالف شما اما خودتان مي‌دانيد كه ته دل چقدر به شما ارادت دارم، اگر مرا غلام خودتان مي‌دانيد، از اين در، بيرون نرانيدم. تعزيه‌خوان همانجا جان به جان آفرين تسليم مي‌كند و در كربلا هم دفنش مي‌كنند. براي كسي كه عقيده دارد، لباس امام و لباس شمر فرقي ندارد. مهم اين است كه از نظر معرفتي و دلي به هدفش رسيده باشد. برخي مي‌گويند كه در لباس شمر هستم اما وسط تعزيه، روضه براي امام حسين(ع) مي‌خوانم تا مردم نگاه بدي به من نداشته باشند؛ اين درست نيست. كسي كه در نقش شمر بازي مي‌كند بايد طوري ظالمانه بازي كند كه مردم مثل همان شمر به او نگاه كنند تا به غريبي امام‌حسين(ع) بگريند. به باور او، اينكه از نقش خودشان خارج شوند، تعزيه شكل واقعي به‌خود نمي‌گيرد، الان مشكل تعزيه‌خوان‌ها همين شده است و آن تعزيه، تاثيرگذاري خوبي روي مخاطب ندارد. تعزيه‌خوان وقتي توي لباس مي‌رود بايد به اصول حرفه‌اي پايبند باشد.

حاج مهدي مي‌گويد: نقش شمر سخت‌تر است چون تعزيه‌خوان بايد خودش را كنترل كند و اشك نريزد. بايد خيلي به‌خودش غلبه كند تا از پس اين نقش برآيد.

  • ز شام كفر دعوت مي‌نمايم صبح ايمان را

چطور مي‌شود يك نفر را راضي كرد كه نقش شمر را بازي كند؟ حاجي‌تقديمي بخشي از نقش شمر را برايمان بازي مي‌كند. خشم مي‌گيرد و مي‌خواند: ز من بشنو به فرمان عبيداله و بيعت كن
باز در نقش امام مي‌رود؛ خداوندا چه گويم من جواب نامسلمان را/ زشام كفر دعوت مي‌نمايم صبح ايمان را.
مي‌پرسم تا حالا در نقش شمر براي امام حسين(ع) گريه كرده است؟ مي‌گويد: گريه‌ام مي‌گيرد ولي آشكار نمي‌كنم. اجازه نمي‌دهم كه مردم متوجه شوند. به‌ويژه وقتي كه قرار است سر امام را از تن‌شان جدا كنم خيلي لحظه سختي است.

پرسشم را ادامه مي‌دهم؛ شده بود كه دست‌تان در اين لحظه بلرزد و مخاطب اشك شما را ببيند؟ پاسخ مي‌دهد: بايد نقش خودمان را بازي كنيم؛ نه اينكه اينجا زمين كربلا باشد، مقصود اين است كه يك ساعت عزا باشد. تعزيه‌خوان اگر بتواند نقش خودش را خوب بازي كند موفق شده است. در نقل تاريخ بايد صادقانه عمل كنيم.

او در مدح سالار شهيدان مي‌گويد: امام حسين(ع) همه سعي‌اش را براي هدايت مشركان كرد اما نشد. ايشان براي شهادت آماده بود براي همين شب قبل از عاشورا فرمودند من پرده حجاب مي‌كشم بدون خجالتي، هركه مي‌خواهد بماند و هركه مي‌خواهد برود.
و فقط فقط نزديكان امام ماندند همان ياران وفادار ايشان.

  • صحنه وداع خواهر و برادر

هميشه يك صحنه‌هايي هست كه نه‌تنها تماشاچي عزادار كه تعزيه‌خوان را هم تحت‌تاثير قرار مي‌دهد؛ صحنه‌هايي كه صداي تعزيه خوان مي‌لرزد و بغض امانش را مي‌برد.

حاج مهدي، تاثيرگذارترين صحنه را، صحنه وداع امام حسين(ع) و حضرت زينب(س) مي‌داند. مي‌گويد: اباعبدالله به حضرت زينب(س) مي‌گويند برو كفنم را بياور، همان پيراهني كه مادرم برايم دوخته است. ياد اين صحنه كه مي‌افتد اشعار آن را زير لب زمزمه مي‌كند و با اشك مي‌خواند. به باور او اگر تعزيه‌خوان اين صحنه را خوب بخواند، تماشاگران خون گريه مي‌كنند بس كه اين صحنه غم‌انگيز است. قسمتي از برنامه وداع را اينطور اجرا مي‌كند:
در نقش يكي از دشمنان امام حسين(ع) مي‌خواند:
حسين سيدسالار و سرور
حسين‌ اي شافع ميدان محشر
خوش آن روزي كه در ميدان بتازي
برآري نواي الله اكبر
قدم بگذار در ميدان، گر مردي
نمانده از برايت يار و ياور
امام حسين(ع) در پاسخ مي‌گويد:
چه بي‌شرمند اين قوم بداختر
به آل مصطفي، الله اكبر
برو خواهر ز راه مهرباني
سلاح رزم برادر را بياور

به اينجا كه مي‌رسد، زانوهايش مي‌شكند و مي‌افتد روي زمين. از زبان حضرت زينب(س) ادامه مي‌دهد:
خدا خدا! مسلمانان! حسين ياور ندارد
شه بي‌خانمان، لشكر ندارد
به قربان غريبي‌ات برادر
سلاح رزم را بستان ز خواهر
خدا خدا، خدا بده‌اي ياور و از وفا
شما را سپردم به لطف خدا
بگيريد‌اي كودكان دامنش را
حسين مي‌رود از بر ما كجا
در لباس امام خواني اين تك مصرع را مي‌خواند:
شما را سپردم به لطف خدا
و از سوي حضرت زينب(س) اين جواب كه
اي واي حسين رفت از نزد ما
برمي‌خيزد و با نواي بلندي سر مي‌دهد:
حجت تمام كردم ‌اي خلق عالمين
آيا كسي بود كه كند ياري حسين
اشك امانش را مي‌برد، روي شيارهاي چروكيده صورتش راه باز مي‌كند. دست‌هايش را مي‌كشد گوشه چشم‌هاي خيسش.

  • هم در نقش شمر خوانده‌ام و هم امام

بيشترين اعضاي گروه تعزيه‌خوان هيئت متوسلين به حضرت ابوالفضل(ع) را اعضاي خانواده تقديمي تشكيل مي‌دهند از عموزاده گرفته تا دامادهاي تازه از راه رسيده. حاج‌مهدي توضيح مي‌دهد كه تعزيه‌خواني مثل تئاتر مي‌ماند و نياز به طراحي لباس و صحنه دارد و حتي گروهي براي نواختن آواي رزم. او در هر دو نقش اوليا و اشقيا، بازي كرده است، هم در نقش شمر خوانده و هم امام. او مي‌گويد برخي اما نقشي را بهتر بازي مي‌كنند و معمولا به اجراي همان نقش معروف مي‌شوند مثلا مي‌گويند فلاني ابوالفضل‌خوان است. او را بيشتر به امام‌خواني مي‌شناسند. توضيح مي‌دهد كه در نقش امام و ياران ايشان، بايد حتما نقاب روي صورت داشت به‌خاطر حفظ حرمت اين بزرگان.

حاج مهدي مي‌گويد: آنچه اهميت دارد اينكه هر كسي در نقش خودش خوب اجرا كند تا بيشترين تاثير را روي مخاطب داشته باشد.

او 14تا نوه دارد و با آنها نقش كودكان كربلا را تمرين مي‌كند. به باور او، قديم‌ها بچه‌ها براي اجراي تعزيه، ذوق و شوق داشتند اما بچه‌هاي امروزي چندان رغبت و تمايلي به تعزيه‌خواني ندارند و سرشان به بازي و گوشي گرم است. صالح، كوچك‌ترين پسر خانواده تقديمي جواني 20ساله است كه نقش علي اكبر(ع) را اجرا مي‌كند. حاجي به پسرهاي بزرگ‌تر هم نقش‌هاي ديگر را داده است. برادرانش و پسران برادرش هم در هيئت تعزيه‌خواني، ايفاي نقش مي‌كنند. دامادهاي خودش و دامادهاي برادرش هم، عضو گروه تعزيه‌خواني هستند؛ گروهي كه در روزهاي عزاي حسيني، سرشان حسابي شلوغ است.

  • من از اول به تو دل بستم

حاج مهدي تقديمي حدود 60سال از عمرش را در راه امام حسين(ع) خدمت كرده است؛ خدمتي بي‌مزد و مواجب ريالي. از او مي‌پرسم: از اباعبدالله چه خواسته‌ايد؟ بعد از مكثي كوتاه جواب مي‌دهد: من در 12سالگي مادرم را از دست دادم و به مشهد آمدم. از همان بچگي به جلسات قرآن و روضه مي‌رفتم. گفتم يا امام حسين(ع) من از اول به تو دل بستم، مادري هم ندارم كه دلسوزم باشد. من هرچه مي‌خواهم از تو مي‌خواهم. چند شب پيش با همسرم صحبت مي‌كرديم. به او گفتم يادت هست با دست خالي آمدم مشهد و رفتم سراغ خياطي؟ وقتي انقلاب شد بازار كار كساد شده بود، بعد از آن به شهرداري رفتم و همانجا ماندگار شدم، بعد هم بازنشسته شدم و اين زندگي آبرومند را ساختم، اينها همه لطف امام‌حسين(ع) است. خدا به او 9 فرزند خوب و سالم بخشيده؛ 6 دختر و 3 پسر. اين بزرگ‌ترين ثروت حاج مهدي است؛ فرزنداني صالح. او مي‌گويد: همه را بزرگ كردم و خانه بخت فرستادم. مكه و كربلايم را رفته‌ام. چيزي نخواسته‌ام كه امام حسين(ع) نداده باشد. مال مردم نخورده‌ام و بچه‌هايم را با رزق حلال بزرگ كرده‌ام، چه نعمتي بالاتر از اين. نه چشم به مال مردم داشته‌ام و نه دستم پيش كسي دراز شده است. هيئت‌دار شدم، تعزيه‌خوان شدم، زندگي خوبي دارم، ديگر چه از امام‌حسين(ع) بخواهم.

  • به لطف تو نفس مي‌كشم

بي بي‌معصومه، همسر حاج مهدي از روزهاي پر اضطراب همسرش مي‌گويد. از اينكه مردش، چقدر براي گروه تعزيه‌خواني، فكري است و از اينكه كارها روي روال پيش نرود، غصه مي‌خورد. به خنده مي‌گويد: گاهي بچه‌هايم را توصيه مي‌كنم اينقدر مثل پدرتان غصه كارهاي تعزيه‌خواني را نخوريد چون مي‌ديدم كه حاج آقا چقدر اذيت شدند. پيرمرد، بيماري معده گرفته و اين روزها حال خوشي ندارد. بي‌بي‌معصومه مي‌گويد: بهار امسال عمل داشت و به لطف خدا، موفقيت‌آميز بود. نحيف شدنش به‌خاطر بيماري‌اش بوده است. از يك دل درد كوچك آغاز شد و بعد از اينكه به پزشك مراجعه كردند متوجه وخامت بيماري شدند. معمولا هر دو هفته يكبار، حدود 50نفر در خانه حاجي تقديمي جمع مي‌شوند و تمرين تعزيه‌خواني مي‌كنند. حاج مهدي مي‌گويد: من ديگر هيچي ندارم. بيماري سختي را پشت سر گذاشته‌ام، همين نفسي كه مي‌كشم لطف امام حسين(ع) است.

کد خبر 314935

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha