سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ - ۰۶:۳۷
۰ نفر

همشهری دو - روحینا مجیدی : مقابل آگهی فروش کلیه، بهت‌زده ایستاده است. برای نوشتن شماره، این دست و آن دست می‌کند.

قید دکتر را زده‌ام

 به وضوح مي‌توان از چشمانش احساس كرد كه مردد است، گاهي سرش را به نشان تاثر اين‌سو و آن‌سو مي‌كند و گاه خيره مي‌ماند به نقطه‌اي نامعلوم در دوردست‌ها. روي آن كاغذ چين و چروك‌خورده روي تير چراغ برق مقابل بخش دياليز بيمارستان، اطلاعيه فروش كليه، مربوط به جوان 25ساله‌اي است؛ نوشته‌اند: «فوري به فروش مي‌رسد».

زري‌خانم يك بيمار دياليزي است، خوب مي‌داند كه نداشتن كليه يعني چه. اما آگاه است كه ناچاري انسان‌ها را به ناباورترين راهكارهاي ممكن مي‌رساند، مي‌گويد: «8سال است كه كليه‌هايم را از دست داده‌ام، تمام اين سال‌ها با درد زندگي كرده‌ام. وقتي مي‌بينم جوانان از روي نداري مجبور به فروش بخشي از وجودشان مي‌شوند، غصه مي‌خورم. آنها نمي‌دانند سلامتي بزرگ‌ترين سرمايه زندگي‌شان است كه اگر نباشد دستشان مقابل نامردان دراز مي‌شود كه هيچ، شايد اگر پس از آن تمام ثروت جهان را هم به‌دست آورند ديگر نمي‌توانند سلامتي‌شان را باز پس گيرند».

ادامه مي‌دهد: «وقتي به خانه بخت آمدم سن و سالي نداشتم اما از همان روزهاي نخست ازدواجم مي‌دانستم كه جزو پولدارها محسوب نمي‌شويم. همسرم يك روستايي بود كه نه زميني داشت و نه ملكي و خانه كوچك امروزمان هم مرهون تلاش‌هاي شبانه‌روزي او در تمام عمرش است. زود رفت و تنهايمان گذاشت. نمي‌دانم شايد هم ديدن بيماري من و ناتواني در پرداخت هزينه‌ها، غيرتش را به جوش آورد و رفتن را بر ماندن ترجيح داد، من ماندم و هزار و يك غم».

  • خوددرماني‌ براي فرار از هزينه

زري خانم كه سردرد بعد از دياليز امانش را بريده است و گاهي جملاتش را بدون فعل پايان مي‌دهد، مي‌گويد: «8سال پيش به‌شدت زمينگير شدم حالم خراب بود و چشمانم سياهي مي‌رفت. آدمي نبودم كه در مقابل درد و بيماري زانو بزنم. اغلب با خوددرماني گمان مي‌كردم بيماري را شكست داده‌ام. حسابگري مي‌كردم و خوشحال مي‌شدم كه اين مريضي را هم بدون خرج از جانم به در كردم اما سخت در اشتباه بودم. بعضي وقت‌ها زبانم خشك مي‌شد و گاهي اوقات سردردها، سرگيجه، كم شدن محدوده ديد، كرختي دست و پا، بيش از حد حالم را خراب مي‌كرد. فكر مي‌كردم از خستگي است اما فشار خون چيزي نبود كه بتوانم با خوددرماني با آن بجنگم؛ درحقيقت آهي هم در بساط نداشتم كه خود را به دارو و درمان مسلح كنم. فشار خون هم مثل يك ارتش جنگي، زماني زخمش را به من زد كه ديگر براي درمانش خيلي دير شده بود. به بيمارستان مراجعه كردم، بلافاصله پزشك تشخيص بيماري فشار خون داد كه آن هم بسيار پيشرفته بود و كليه‌هايم را از كار انداخته بود و در نخستين فرصت مجبور به دياليز شدم. از آن روز تاكنون روزگار سخت‌تر از قبل شده است ولي خدا رو شكر من هميشه به رحمت و حكمت خدا ايمان دارم».

  • كليه‌هايي كه همراه با زندگي كوچك شدند

بيماري فشار خون و بي‌توجهي به مداوا موجب شده بود تا زري‌خانم كليه‌هايش رفته رفته كوچك شوند و بود و نبودشان هيچ فرقي به لحاظ كاركردشان در بدن براي او نداشته باشد؛ «از سرگيجه‌هاي گاه و بي‌گاه، دل پيچه و بادكردن بدن، درد سوزن‌هاي دياليز و لخته‌شدن خون در رگ‌هايم چه بگويم كه دردهايم قابل لمس باشد. 6سال پيش همسرم تمام سرمايه حاصل يك عمر دوندگي‌اش روي زمين‌هاي مردم، به همراه كمك‌هاي مالي فاميل و آشنا را خرج عمل پيوندم كرد اما بدنم كليه را پس داد و 10ميليون تومان به باد رفت تا دستمان خالي‌تر از هميشه شود. از آن روز احساس شرم از همسرم هيچ‌گاه اجازه نداد به چشم‌هايش خيره شوم. روزي صد بار آرزوي مرگ مي‌كردم و مي‌كنم تا باري مضاعف بر دوش خسته او و بچه‌هايم نمي‌شدم. فكر مي‌كردم خيلي زود فرشته مرگ به سراغم خواهد آمد اما افسوس كه همسرم خيلي زودتر از من به استقبالش رفت و 3سال پيش در اثر سكته قلبي او را از دست دادم».

  • نمي‌خواهم وبال كسي باشم

دوست ندارد در مقابل تازه عروسي كه به تازگي پا در اين خانه گذاشته است، عاجز و ناتوان جلوه كند، سعي مي‌كند كارهاي روزمره خود را انجام دهد، درگوشي مي‌گويد: «كم مي‌آورم، نمي‌توانم به تمام كارها برسم، نياز به كمك دارم اما دوست ندارم وبال گردن بچه‌هايم باشم كه خودشان با هزار مصيبت دست به گريبان هستند. دستگاهي كه براي دياليز در دستم كار گذاشته مي‌شود موجب شده است تا دست راستم به‌دليل لخته‌شدن خون به‌طور كامل از كار بيفتد، ديگر قيد دكتر و پيوند را زده‌ام. نان شب را به زحمت و با كمك دوست و آشنا و از طريق يارانه بر سر سفره آماده مي‌كنم چه برسد به پول جراحي. در هرحال آخرش مرگ است چه فرقي مي‌كند؟»

  • جلسات دياليزم را نمي‌روم

«3روز از هفته بايد دياليز شوم كه گاهي به‌دليل نداشتن كرايه خودرو دفعات مراجعه‌ام به 2يا يك روز تقليل مي‌يابد. فرزندانم نيز تمكن مالي مناسبي ندارند و همين كه بتوانند روزي اهل و عيال خود را تأمين كنند، براي من كفايت مي‌كند. يكي از پسرهايم را به تازگي داماد كرده‌ام؛ آن هم بدون هيچ سور و ساتي. كارگري مي‌كند و شرايط برگزاري عروسي را نداشت. همين كه تنها نماند و براي خود همدمي داشته باشد بايد كلاهش را به هوا بيندازد. يكي از اتاق‌هاي خانه را در اختيارشان قرار داده‌ام تا ديگر باري بر دوشم نباشد».

زري خانم از آرزوهايش مي‌گويد: «زماني كه جوان بودم تمام فكرم اين بود كه يك كيلو از مصرف گوجه و سيب‌زميني خانه را كمتر كنم تا بتوانيم براي خريد زمين، پول بيشتري پس‌انداز كنيم. تمام آرزويم در زميني كوچك خلاصه مي‌شد كه بتوانم در آن از هر محصولي بكارم و روزبه‌روز شاهد رشد و به ثمر رسيدنشان باشم اما هرچه بيشتر تلاش كردم نتوانستم، نشد، شايد قسمت نبود ما هم زمين‌داري را تجربه كنيم. آن روزها بزرگ‌ترين خلأ زندگي من نداشتن زمين بود و كاركردن همسرم روي زمين‌هاي ديگران مهم‌ترين دغدغه‌ام. امروز اما نبود سلامتي موجب شده است تا همه آن آرزوها را فراموش كنم. همسرم پرپر شد تا براي ما بال پرواز بسازد اما من حتي نمي‌توانم روي پاهايم بايستم چه برسد به پرواز. نخستين آرزويم سلامتي براي همه مردم است، دوم اينكه اگر در سرنوشت كسي بيماري مقدر شده است از خدا مي‌خواهم بيماري و نداري را يكجا به هيچ بنده‌اي ندهد».

  • شما چه مي‌كنيد‌‌؟

زري خانم همسر خود را از دست داده و با دياليز زندگي مي‌كند، اما حتي از پس هزينه دياليز نيز برنمي‌آيد؟ شما براي كمك به او چه مي‌كنيد؟نظرات و پيشنهاد‌‌هاي خود‌‌ را به 30003344 پيامك كنيد‌‌ يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد‌‌.

کد خبر 351263

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha