سه‌شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۸
۰ نفر

دلش هنوز از یادآوری خاطره آن روز می‌لرزد؛ همان روزی که تلفن زنگ خورد و او به کربلای معلی دعوت شد.

دل به عشقت بسته‌ام یاحسین‌ع

مي‌گويد: نمي‌دانم از كجا برايتان تعريف كنم، از آن روزي كه دلشكسته در حرم امام رضا(ع) قسمش دادم كه زيارت كربلا را نصيبم كند يا آن روزي كه از كاروان جا ماندم و مثل ابر بهار گريه كردم يا آن لحظه‌اي كه صدايي از آن سوي خط گفت كه زائر كربلايي و بايد زودتر مداركت را بياوري.

پسري 22ساله است كه از هفت سالگي يتيم شده و با سختي كار مي‌كند و درس مي‌خواند. او كه امسال به همت خيرين به كربلاي معلي مشرف شده است در اين‌باره مي‌گويد: من عاشق امام‌حسين(ع) و حضرت عباس(ع) هستم. خيلي دلم مي‌خواست براي يك‌بار هم كه شده ضريح مباركشان را زيارت كنم. سال پيش رئيس كاروان محله‌مان افراد را پياده به كربلا برد. من دير متوجه شدم و نتوانستم به كاروان برسم. خيلي دلم شكست و مدام حسرت مي‌خوردم تا اينكه براي 28صفر به مشهد رفتم و در حرم امام‌رضا(ع) او را قسم دادم كه مرا عازم كربلا كند تا جدش امام حسين(ع) را زيارت كنم. خودم هم نمي‌دانم چه حالي بود كه داشتم فقط همين قدر مي‌دانم كه دلم براي حرم امام حسين(ع) پر مي‌كشيد. خلاصه گذشت و من نتوانستم راهي كربلا شوم. امسال اوايل محرم بود كه مادرم بيمار شد و من براي درمان، او را به مشهد بردم. بعد از اينكه از مطب دكتر بيرون آمديم با هم به طرف حرم امام‌رضا(ع) رفتيم. در آنجا دوباره دست به دعا برداشتم و از آقا خواستم كه راه كربلا براي من باز شود.

خيلي دلم شكسته بود و هر چه فكر مي‌كردم مي‌ديدم كه با اين وضعيتي كه ما داريم حالا حالاها نمي‌شود به كربلا بروم اما دلم بدجوري هوايي شده بود. خلاصه چند روزي بود كه از مشهد برگشته بوديم كه از كميته امداد با من تماس گرفتند و گفتند كه اسمت براي كربلا در آمده و يكي از خيرين تقبل كرده هزينه سفر تو را به كربلا بدهد. زودتر بيا تا كارهايت را انجام دهي.

او درحالي‌كه بغض و شادي را توامان به همراه دارد ادامه مي‌دهد: نمي‌دانيد از شنيدن اين خبر چقدر خوشحال شدم، مثل پرنده‌اي بودم كه روي ابرها بال مي‌زند. همان‌جا نشستم و خدا را سجده كردم كه آرزوي مرا برآورده كرده است. بالاخره من هم از طرف آقا امام حسين(ع) طلبيده شده و عازم كربلا بودم. موقع رفتن، مادرم را در آغوش گرفتم و گفتم از خودش مي‌خواهم كه زيارتش را قسمت‌ات كند.

اين مددجو كه ساكن يكي از روستاهاي گرگان است در ادامه مي‌گويد: پايم به نجف كه رسيد بي‌اختيار اشك مي‌ريختم. حرم امام علي(ع) ابهتي دارد كه وصف‌نشدني است. وقتي داخل مي‌روي و چشمت به ضريح مي‌افتد از خود بي‌خود مي‌شوي. بعد از زيارت در نجف، راهي كربلا شديم و من بالاخره به آرزويم رسيدم. به كربلا كه وارد شديم كيفم را به همراهم دادم تا به هتل ببرد و خودم راهي حرم شدم. دلم طاقت نمي‌آورد بدون ديدن ضريح امام‌حسين(ع) به هتل بروم و خستگي به در كنم. اول به زيارت حضرت ابوالفضل(ع) رفتم و بعد در بين‌الحرمين خودم را كشان كشان و با چشماني اشكبار به حرم امام حسين(ع) رساندم. ديگر يادم نيست كه چطور به گردش چرخيدم و زيارت كردم. نخستين چيزي كه از امام‌حسين(ع) خواستم شفاي همه بيماران به‌خصوص شفاي مادرم بود و اينكه قسمتش كند كه در اين مكان حضور پيدا كند. مادرم از روزي كه به من زنگ زدند و گفتند كه يك خير هزينه سفر شما به كربلا را متقبل شده هر روز پاي سجاده‌اش آن خير را دعا مي‌كند و از آن روز مرا «كربلايي» صدا مي‌زند.

او كه از هفت سالگي پدرش را از دست داده و با يتيمي بزرگ شده است درباره زندگي‌اش مي‌گويد: پدرم كه فوت كرد آه در بساط نداشتيم كه حتي خرج كفن و دفن او بكنيم. يادم هست كه مادرم گوشواره‌اش را فروخت تا هزينه دفن پدرم جور شود. بعد از آن برادرهايم كه از من بزرگ‌تر بودند به كارگري و بنايي مشغول شدند تا امورات خانه را بچرخانند. روزگار سختي بود با اينكه من بچه بودم اما همه‌‌چيز را خوب مي‌فهميدم و حس مي‌كردم. بعد از مدتي با معرفي شدن به كميته امداد توانستيم وام بگيريم و از اين وام چند گاو و گوسفند بخريم تا زندگي 10فرزند تأمين شود. خلاصه روزها گذشت و من كه خيلي به درس علاقه داشتم با هر سختي‌اي كه بود درسم را ادامه دادم و الان دانشجوي رشته عمران هستم.

اين مددجو اضافه مي‌كند: من تمام تلاشم را مي‌كنم كه با خوب درس‌خواندن به شغل مناسبي دست پيدا كنم و بعد مثل همان خيري كه مرا به آرزويم رساند و خيرين ديگري كه با كمك‌هايشان امثال من و خانواده مرا تحت حمايت خود قرار دادند بتوانم به ديگران كمك كنم. من يقين دارم كه اين بهترين عمل نزد خداست و خدا كساني را كه به بنده‌هايش كمك مي‌كنند دوست دارد.

کد خبر 353332

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha