نقدرسانه و درگیری با آن در هنر امروز جهان تاثیر و نقشی غیرقابل انکار دارد، رسانههای همگانی همواره با تنوع تصاویر، فرصت اندیشه را از ذهن اجتماع گرفته و بخش قابل توجهی از تولیدات فرهنگی و هنجارهای اجتماعی را به خود وابسته کردهاند. حال هنرمندان به انحاء مختلف چه عمیق و چه به شکل سطحی این فرآیند تصویری و فرهنگی تاثیرگذار را به چالش کشیدهاند و به عنوان ابزار و ماده اصلی کار خود انتخاب کردهاند، در ایران نیز چنین برخوردهایی کم و بیش در آثار بعضی هنرمندان دیده شده است که در عمده موارد از نمونههای دست چندم غربی الگوبرداری شده است.
سمیرا اسکندرفر اما با توجه به نمایشگاههایی که از او دیدهایم درگیری عمیق تر و گفتوگوی مداومتری را با دنیای رسانه داشته است. اما برخورد با رسانههای همگانی که اساس نقاشیهای سمیرا اسکندرفر را شکل میدهد، اینبار ارجاعاتی بیرون از متن را نیز یدک میکشد؛ ارجاعاتی که عمدتاً موفق و در جاهایی نیز ناموفق از آب درآمدهاند.
این ارجاعات که همان نوشتههای روی اثر بودند؛ با الفبای انگلیسی ولی با محتوای فارسی-نظیر آنچه که برخی از ما در Emailها از آن استفاده میکنیم – که پیش از این نظیرشان در آثار فرهاد مشیری و شیرین علیآبادی دیده شده است، اما آنچه در محتوای آن تازه بود این که مایههای کیچ را خیلی کمرنگ برمیتاباند و اصولاً سیطره رسانههای همگانی را بر ذهن یک نقاش جهان سومی به شکلی تازه باز مینمایاند.
در نگاهی کلی به آثار این سالهای سمیرا اسکندرفر میتوان با جرأت بیشتری اذعان کرد که نقشهای اصلی را در آثار وی پرترههایی که در خدمت رسانهاند، بازی میکنند، اما اینبار این همدستی اثر با رسانه ارجاعات فرامتنی خود را در خاطرات و مالیخولیای ذهنی هنرمند بر تابانده است.
آثاری با عنوان «4 سال پیش» یا «کمی نزدیکتر» همزمان نوعی خاطره و در عین حال کلیشه و نوعی مالیخولیا و طنز وابسته به زمان را نشان میدهد. اما مشکل این مجموعه عدم یکدستی این عناوین است چیزی که مجموعه را چند تکه کرده بود و عنوان نمایشگاه «پراکندگی» نیز این چندپارگی مجموعه را توجیه نکرده بود. چراکه مخاطب در یک مجموعه که از لحاظ تکنیک و ساختار در یکدستی به سر میبرند، انتظار دارد که مفاهیم نیز دارای همان همگونی باشند، در صورتی که عناوین در آثار سمیرا اسکندرفر گاهی ارجاعات طنزآلود تاریخ هنری مییافتند، گاهی ارجاعات ادبی، گاهی شاعرانه و حتی در اثری چون «میبینم پس هستم» ارجاعی با رویه اجتماعی پیش از هر چیز درگیرمان میکرد.
این نابسامانی را البته نمیتوان در ازای تجربی بودن آثار حل کرد و پرواضح است که عناوین اگر چه هریک به خودی خود تازه و تاثیرگذار بودند، اما به کل مجموعه ضربه زده بود. چنانچه نمیتوان نتیجه گرفت که آیا نقاش چیزی را به نقد میکشد، چیزی را ابراز میکند یا صرفاً نوعی بازی شاعرانه با تصاویر رسانه دارد.
با تمامی اینها در هر اثر کلماتی تاثیرگذار که غیر از چند مورد بقیه وابستگی غیرقابل انکاری با تصاویری داشت، ذهن را به خود مشغول میکرد. با اینهمه میتوان گفت که آثار اسکندرفر چه به لحاظ ساختار و چه از نظر مفاهیم از جنس تازهای است که حداقل در ایران کمتر به آن پرداخته شده و در عین حال تغییر ناگهانی و بدون دلیل را نیز در مشیء نقاش حادث نکرده است.