دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۷ - ۲۰:۱۶
۰ نفر

زهیر توکلی: تقریبا ۳۵ سال پیش بود که عمران صلاحی، با یک شعر تکان‌دهنده و طنازانه در دفتر «گریه بر آب»، نام «بچه جوادیه» را بر سر زبان‌ها انداخت.

تقریبا 25سال پیش هم، محمدرضا عبدالملکیان، در دفتر «ریشه در ابر»، شعر «خیابان هاشمی» را گفت؛ شعری در ستایش «پایین شهری»‌ها با گرایش ایدئولوژیک بیش از آستانه صراحت؛ شعری گزنده و تلخ در ستایش مردم جنوب شهر.

تقریبا 25سال بعد، در یک بعدازظهر بهاری، در خیابان «دولت» در نهادی که به ادعای عبدالملکیان و دوستانش یک سازمان غیردولتی است، به دیدار او می‌رویم؛ در باغ –ویلایی با درختان سر به فلک کشیده. و «بچه خیابان هاشمی» دیروز و «ایلیاتی‌ مهاجر به نهاوند» پریروز را با یک گفت‌وگوی بی‌پرده مواجه می‌کنیم.

عبدالملکیان و دوستانش با دیروز چه تفاوتی کرده‌اند؟ مشکل آنها و دستگاه فرهنگی فعلی چیست؟ و نسبت آنها با روشنفکرانی که دیروز در صف مقابل آنها قرار داشتند، امروز از چه قرار است؟

  • ازهمین باغ شروع کنیم. از کجا رسیده است؟

حکایت این خانه بازمانده از عهد قجری یا به قول شما باغ: «مزد صبری است که در کلبه احزان کردیم.» بعد از آن همه در بدری و جنگ اعصاب، تصادفا و به لطف خدا، ما در این باغ هبوط کردیم.

  • چه تصادفی

با آقای سید محمد بهشتی – مدیرعامل سابق بنیاد فارابی – از روزگار نخست وزیری جناب میرحسین موسوی آشنا بودیم. در تابستان سال 77 و در یکی از همان روزهای دربدری، باتفاق دوستان، دیداری با ایشان فراهم شد، گپ و گفتی و گریزی از سر درد به مشکلات موجود و زمینه عسرتی که در دفتر شعر جوان برای ما و اعضای دفتر، آزاردهنده و فرساینده شده بود. ایشان که در آن ایام مشاور فرهنگی شهردار تهران بود گفت: «اتفاقا من یک ساعت دیگر ملاقاتی با شهردار منطقه سه دارم، شما باشید و بمانید تا ایشان بیاید.

آمدند و پس از آشنایی و بیان مشکل، آقای شهردار گفت:«یک ساختمان قدیمی در خیابان شهید کلاهدوز داریم که قرار است آن را به یک فعالیت فرهنگی اختصاص دهیم، ببینید، اگر مناسب بود، آن را برای شاعران مهیا کنیم.»

دیدیم و پسندیدیم و توافق اولیه حاصل شد. همزمان با این وقایع مقدمات شکل گیری انجمن شاعران ایران هم رقم خورده بود و بزرگانی همچون استاد مشفق کاشانی، استاد شاهرخی، محمدی نیکو، قزوه و برخی از دوستان هم در تشکیل انجمن شاعران ایران، حضور و نقش تاثیر‌گذار داشتند.

به موازات، کار تهیه و تصویب اساسنامه هر دو تشکل هم انجام شد و در سال 78 پس از بازسازی مکان یاد شده که با نام «خانه شاعران ایران» نام گذاری شده بود انجمن و دفتر در این مکان مستقر و به فعالیت های خود ادامه دادند.

  • حاصل کار شما چه بوده است و اساسا چه کرده‌اید؟

تاکنون 11دوره بلندمدت آموزشی داشته‌ایم که حدود 1200شاعر جوان در دوره‌های ما شرکت کرده‌اند. در پایان هر دوره یک کنگره برگزار کرده‌ایم و نمونه آثار اعضای هر دوره در یک کتاب منتشر شده است که نمایه خوبی برای دستکم طیفی از شاعران جوان کشورمان به شمار می‌رود.

علاوه بر این، انتشارات دفتر شعر جوان، اکنون یک نشر شاخص برای معرفی شعر جوان کشور به شمار می‌رود. تاکنون 18عنوان کتاب تحت عنوان شعر جوان استان‌ها منتشر کرده‌ایم که هر کتاب، حاوی آثار برگزیده شاعران جوان یک استان است و باز هم می‌توان این سری کتاب‌ها را نمایه‌ای دیگر، برای شعر جوان در شهرستان‌ها دانست.

متأسفانه شعر یازده استان باقیمانده است که مشکلات مالی، دلیل اصلی تاخیر در انتشار آنهاست. سه دیگر اینکه حدود 12عنوان مجموعه شعر مستقل از شاعران جوان کشور چاپ کرده‌ایم که برخی از آنها در سال‌های اخیر جزو تاثیرگذارترین دفترهای شعر جوان بوده‌اند مثل «گریه‌های امپراتور» از فاضل نظری، «عاشقانه‌های پسرنوح» از علی محمد مودب، ‌«پرنده پنهان» از گروس عبدالملکیان، «نقل های کوچک رنگی» از راضیه بهرامی و... همچنین مجموعه کامل اشعار سلمان هراتی که به کوشش زنده یاد قیصرامین‌پور توسط دفتر شعر جوان منتشر شده و تاکنون به چاپ چهارم رسیده است.والبته برنامه های دیگری مثل مهمان ماه وسفرهای گروهی.

  •  مشکل شما با دولت فعلی چیست؟

این مشکل مربوط به الان نیست. اشاره کردم با هر تغییر مدیریت، باید از صفر شروع کنیم، ردیف بودجه نداریم و جزو دستگاه اداری دولت محسوب نمی شویم. مدیرانی هم که می‌آیند، معمولاً دراین زمینه خالی‌الذهن‌اند برای روشن شدن برنامه‌ها و اهداف فعالیت‌ها، باید خیلی وقت بگذاریم. این کار بسیار زمان بر و طاقت فرساست.

مثلاً هماهنگی برای یک دیدار نیم‌ساعته با وزیر یا معاون ایشان، گاهی شاید چند یا چندین هفته طول بکشد، روند توافق های حاصله هم برای آنکه عملیاتی شود، بسیار کند پیش می‌رود. مثلا کمکی که قرار بود برای اجرای برخی از طرح‌ها در سال 85 به دفتر شعر بشود تا همین امسال به طول کشید.

  • سؤال من این بود: با دولت فعلی و وزارت ارشاد آقای صفار چه می‌کنید و چه مشکلاتی را می بینید؟

هنوز فعالیت تشکل‌های غیر دولتی و نقشی که آنها می‌توانند در رشد و اعتلای فرهنگ و اهداف ملی داشته باشند، چنان‌که باید مورد اعتنای مسئولان دولتی نیست. علی‌رغم سیاست کلی نظام که مدعی کوچک شدن دولت و واگذاری بیشتر امور به بخش غیر دولتی است، هنوز تحقق این باور در بخش فرهنگ و هنر، کمتر متجلی شده است. به جای توجه بیشتر به امور سیاست‌گذاری، نظارت و هدایت فعالیت‌ها، غالبا خود دستگاه دولت، علاوه بر آنکه متولی است، متصدی هم می‌شود.

متأسفانه هرچه از سطوح بالاتر مدیریتی به سمت مدیریت‌های میانی می‌آییم، میزان این تمایل و همچنین کم اعتنایی به تشکل‌ها و بخش‌های بیرون از دولت و کم اعتمادی بیشتر می‌شود. این مشکل خاص وزارت فعلی نیست بلکه در دولت‌های قبلی هم، در حوزه فرهنگ و هنر وجود داشته است همچنین کمبود مشاوران مجرب و نیروهای کارشناس توانمند از دیگر ایرادهایی است که متوجه وزارت ارشاد است.

کافی است نگاهی به داوران طرح‌های بزرگی مثل کتاب سال(در بخش شعر) و جشنواره شعر فجر بیندازید، تا دلیل این نظر به وجهی روشنتر مشخص شود. همچنین اجرای طرح‌ها و جشنواره‌هایی همانند«بانوی فرهنگ» و «جایزه پروین» نتوانسته است اثرگذاری و بازتاب بیرونی قابل توجهی را در جریان شعر و ادبیات کشور داشته باشد.

مشکلات ناشی از ممیزی و تاخیر طولانی در صدور مجوز کتاب از دیگر ایرادهایی است که وزارت ارشاد باید به‌صورتی جدی‌تر برای رفع آنها به راه‌حل مناسب برسد. با این همه،  برگزاری موفق نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، سعی در ساماندهی یارانه کتاب و توزیع بن الکترونیکی، طرح کتاب اول و کتاب فصل، افزایش خرید کتاب از ناشران، توجه به موضوع بیمه هنرمندان و... از جمله توفیق‌هایی است که وزارت آقای صفار داشته است.

اما از آن سو، باور هیأت مدیره خانه شاعران به تعامل و ارتباط بیشتر با طیف‌ها و جریان‌های گوناگون شعری و دعوت از چهره‌های نام آشنایی که برخی از آنها در زمره شاعران انقلاب محسوب نمی‌شده‌اند، برای بعضی از مسئولان و مدیران فرهنگی دولت، در همین سال‌ها جای سؤال داشته است و توأم با تامل‌هایی در زمینه فعالیت‌های انجمن و دفتر بوده است.

تاوان این اعتقاد برای ما کم هزینه نبوده، اما چون این باور را به سود فرهنگ و رشد و اعتلای ادبیات و شعر دانسته‌ایم، از آن دفاع کرده‌ایم و در پی کمتر و کمرنگ کردن فاصله شاعران طیف‌های گوناگون بوده‌ایم.

  • مگر چنین اتفاقی هم تا حالا افتاده است؟

بله، مرحوم منوچهر آتشی یک مثال بارز آن است. ایشان وقتی جایزه «چهره‌های ماندگار» را دریافت کرد، از رادیوهای بیگانه بد و بیراه و دشنام شنید. یادم است که در برنامه تا قله های شعر که در خدمت آقای آتشی و م.آزاد به‌اتفاق حدود 15 شاعر دیگر از جمله زنده یاد قیصر امین پور به شیراز رفته بودیم، آقای آتشی در هتل، یادداشتی را به من نشان داد که برخی از روشنفکران یا به قولی دگر‌اندیشان شیراز برایش فرستاده بودند که: «شما با این اعتبار و سابقه شعری چرا حاضر شده‌ای با یک مشت شاعر حکومتی همسفر شوی.»

یادداشتی از طرف طیف دیگری از علاقه‌مندان ارسال شده بود با این مضمون که «شما دیگر چرا ؟ این لائیک‌ها و ضد‌انقلاب‌ها کجا و شما کجا؟ پیوندتان مبارک». من به آتشی گفتم: شما تا همین جا را لطف کرده‌اید و با ما همراه شده‌اید، ما سر سوزنی اصرار و تحمیل به شما نداریم؛ می‌توانید در برنامه شعرخوانی -که قرار بود در محل حافظیه برگزار شود– شرکت نکنید.

گفت: نه تنها کنار نمی‌کشم که می‌خواهم علاوه بر شعرخوانی چند دقیقه‌ای هم صحبت کنم.

این شد که در حافظیه در حضور دو هزار نفر جمعیت، رفت پشت تریبون و آن یادداشت را خواند و گفت: چهل سال است که در شعر معاصر حضور دارم و شهادت می دهم که جمعی و گروهی سالم‌تر و منزه‌تر از این دوستان ندیده‌ام و به همکاری و همراهی آنان افتخار می‌کنم.

  • مثالی که زدید، یک استثنا بوده است. البته بنده با این سیاست شما به جای خود موافقم، چرا که شما در اینجا باید برای شاعران جوانی که مخاطب برنامه‌هایتان هستند، سفره‌ای و خوراکی بچینید که به‌اصطلاح یک رژیم غذایی کامل باشد، بنابراین نمی‌شود گزینشی برخورد کنید و باید امکان آشنایی شاعران جوان را با همه رویکردهای متفاوت و حتی متضاد در شعر معاصر فراهم کنید اما شما می‌فرمایید که می‌خواهیم امکان همدلی و همزمانی را فراهم کنیم. عملاً این اتفاق نمی‌افتد. تجربه هم نشان داده است هزار و یک گام رو به جلو از شما، با یک گام از آن طیف‌هایی که شما به‌دنبال همزبانی با آنها هستید، مواجه نمی‌شود، چرا که اساساً اختلاف بنیادینی در اندیشه دارید.

خدای من. این تفاوت بنیادین و اینگونه سیاه و سفید دیدن، خاص دنیای سیاست و احزاب سیاسی است، در دنیای هنر، دو انسان یکسان سراغ نداریم. دامنه تفاوت‌ها از صفر تا 100 است با این حال حس عاطفی، نگاه انسانی و مشترکات فرهنگی و هنری آنها بسیار به هم نزدیک است، این گونه خط‌کش را برداشتن و شاعران را به این سویی و آن سویی تقسیم کردن، جز خسران برای شعر و ادبیات حاصلی در پی نخواهد داشت، با این تقسیم بندی، من سؤال می‌کنم: جایگاه برخی شاعران(با پوزش که اسم می برم) مثلا مفتون امینی، احمدرضا احمدی، رسول یونان و... در کدام سوی این خط‌کش است، محمد علی بهمنی، دیروز در کدام سوی خط‌کش و امروز در کدام سوی خط‌کش است و مگر فراموش کرده‌ایم که در بین هنرمندان این سویی، روزگاری حتی زنده یاد سید حسن حسینی و زنده یاد قیصر امین پور هم متهم به دگر اندیشی بودند.

این نکات را گفتم تا سؤال کنم: اگر طی این سال‌ها بین هنرمندان مرزبندی‌هایی صورت گرفته و دیوارهایی کشیده شده است، آیا همه این جدایی‌ها فقط براساس خواست طیف مقابل بوده است؟! طیف این سو چقدر درصدد کم رنگ کردن مرز‌بندی‌هایی بوده که می‌توانست نباشد، به‌نظر من این جدایی‌ها و جداسازی‌ها بیشتر خواست استعدادها یا بهتر بگویم آدم‌های درجه سوم است، درجه سوم‌های هر دو سو، یا به قول شما هر دو طیف را می گویم، که خوب می دانند درصورت حضور هنرمندان درجه اول، جای عرض اندام آنها کم و کمرنگ‌تر می‌شود.

مسئولان فرهنگی ما، می‌بایست با خردمندی و سعه‌صدر بیشتر، مجال مناسب‌تری برای حضور جریان‌های گوناگون شعری و شاعران درجه اولی که در این کشور و در زیر همین سقف زندگی می‌کنند و در چارچوب همین قوانین فعالیت هنری دارند فراهم کنند، مطمئن باشیم اگر همه باشند، زمینه رشد و اعتلای شعر معاصر بیشتر و بیشتر می‌شود. به انصاف باید گفت اگر آنها قهر کرده‌اند، ما هم به سراغشان نرفته‌ایم، چنان‌که باید مهر نورزیده‌ایم و برای نزدیک‌تر شدن خیلی از آنان مجالی بایسته فراهم نکرده‌ایم.

  • مثلاً؟

 مثلاً آقای شمس لنگرودی؛ یک شاعر ممتاز باسابقه و یک پژوهشگر ارزشمند که «کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو» ایشان، یک مرجع ارزشمند برای پژوهش در شعر معاصر است.

  • ایشان به فاصله کمی از آزاد شدنشان از زندان، مجموعه شعر منتشر کرده‌اند و در همان سال‌ها قزوه در «بشنو از نی» به سراغ ایشان رفته است. در گزیده ادبیات معاصر که آقای سیدمهدی شجاعی در انتشارات نیستان منتشر کرد و با حمایت مستقیم وزارت ارشاد وقت همراه بود، یک‌عنوان هم به آقای شمس لنگرودی اختصاص دارد و حتی همین چندی پیش ایشان مهمان برنامه «دو قدم مانده به صبح» شبکه چهار بود.

آدونیس می‌گوید: اگر همه سیاستمدارها یک جور حرف بزنند، دنیا گلستان می‌شود اما اگر همه شاعران یک جور حرف بزنند دنیا جهنم خواهد شد. ما اعتقاد داریم که شاعران امروز با همه تفاوت‌ها و اختلاف‌نظرهایشان باید بتوانند از این تریبون‌ها استفاده کنند. در سال گذشته اخوان به‌عنوان یکی از برگزیدگان شعر فجر انتخاب می‌شود و به خانواده‌اش جایزه می‌دهند.

کاش همین انتخاب در زمان حیات اخوان اتفاق می‌افتاد. آنچنان‌که در زمان حیات زنده یاد آتشی اتفاق افتاد. به هر حال یکی از مشکلات موجود در دنیای هنر و در دنیای شعر آن است که سیاست روشن و تعریف شده‌ای در مدیریت هنر کشور نداریم.

از شما سؤال می‌کنم؛ تا کی باید برنامه‌هایی که زیر نام دستگاه‌های دولتی یا دستگاه‌هایی که از بودجه عمومی کشور برگزار می‌شود، محل اجتماع صداهایی خاص و تکراری باشد؛ آن هم باهزینه‌های گزاف و با کمترین مخاطب و با کمترین حضور جدی و محسوس علاقه‌مندان واقعی شعر. چنین اجتماعاتی و چنین کنگره‌هایی با همین وضعیت نمی‌توانند در عرصه ادبیات نقش مؤثر و بالنده‌ای داشته باشند.

در نخستین دوره کتاب سال شعر جوان، علاوه بر ساعد باقری و عبدالجبار کاکایی، از حافظ موسوی، دکتر مرتضی کاخی و عنایت سمیعی برای داوری دعوت کردیم. پیش خودمان هم استدلالمان این بود که داوری باید شأن عمومی داشته باشد و ارزش یک مسابقه به ارزش گروه داوری آن است.

علی‌رغم امکانات محدود و هزینه‌های محدود‌تر این طرح، نتیجه کار آن شد که به اذعان کارشناسان و نظر رسانه‌های ادبی، در بین جشنواره‌های آن سال که برخی با هزینه چندین برابری کتاب سال شعرجوان برگزار شده بود، کارنامه این انتخاب، در حد و شانی شایسته تثبیت شد و مورد تایید قرار گرفت.

آقای کاخی در اختتامیه مطلبی قریب به این مضمون را بیان کردند: «واقعاً فکر می‌کردم که دیگر، شعر در این مملکت نیست، چون ارتباط نداشتم و نخوانده بودم. این امکان و حضور در این داوری، مرا دوباره به آینده شعر فارسی امیدوار کرد.شعر این استعدادهای قابل و لایق شعر جوان، مرا شگفت زده کرد» این یک مثال است برای آنکه با تمرین و سعه‌صدر بتوانیم فاصله‌ها را کمتر و به رشد جریان عمومی شعر بیشتر کمک کنیم.

  • حتما خیلی هم کم شده است، مثالش بیانیه کانون نویسندگان بود که در پاسخ نویسنده نشریه شهروند ایراد شد و سراسر اهانت بود به قیصر امین پور و نزدیکانش که شما‌ها باشید. این لابد حاصل همین تلاش‌ها و حسن نیت های شماست.

کانونی که رسمی نیست و اعضای آن مشخص نیست بیانیه‌اش هم نمی‌تواند معیار و ملاک قضاوت در باره برخی نام‌ها باشد که به آن اشاره شد. تا آنجا که خبر دارم، کسانی مثل شمس لنگرودی نه عضو این کانون هستند و نه ارتباطی با آن دارند.

آقای سپانلو هم که اظهار کرده‌اند از آن بیانیه اطلاع ندارند. حساب خارج‌نشینان اهل سیاست با کسانی که در داخل کشور، فعالیت فرهنگی و ادبی دارند جداست. بسیاری از شاعران به معنای رایج نه سیاسی هستند و نه عضو هیچ حزب و گروه سیاسی. اما در زمینه مسائل اجتماعی، فرهنگی و هنری نظرات خاص خودشان را دارند که این نظرات ممکن است با نظرات من و امثال من یکسان نباشد.

با این همه دغدغه‌های انسانی، عاطفی و بشری وجه مشترک هنرمندان و شاعران است که همین دغدغه‌ها می‌تواند محوری برای گفت‌وگو‌ها و فعالیت‌های نزدیک هنری باشد. به هر حال باور من آن است که در سینه هر هنرمند، قلب یک پرنده می‌تپد. ممکن است پرنده‌ای در دام بیفتد، اما در طول تاریخ هیچ پرنده‌ای شلیک نکرده است.

  • در این نکته با شما موافقم. اساسا شعر پدیده‌ای است انسانی و حرف‌های مشترک شاعران، بسیار بیشتر از حرف‌های مورد اختلاف است، این دیدگاه درست است اما اینکه فکر کنیم با نکوداشت برگزار کردن برای شاعران طیف اپوزیسیون در خانه شاعران، اختلاف‌نظر بنیادین آنها با شما درباره بسیاری از مسائل حل می‌شود، به‌نظر می‌رسد که چنین نیست. حال موضوع بحث را عوض کنیم. می‌خواهم درباره خود شما سؤالی بپرسم. شما شاعر جنگ بوده‌اید و برخی از به‌یادماندنی‌ترین شعرهای جنگ را شخص شما سروده‌اید. این‌سو و آن‌سو به گوش می‌رسد که چندان تمایلی به اینکه هم‌اکنون نیز شاعر جنگ شناخته شوید، ندارید. چند سال پیش، سجاد صاحبان زند، مصاحبه‌ای با شما در اعتماد ملی کرده بود و به‌طور خاص درباره شعر «خیابان هاشمی» پرسیده بود و شما از پاسخ صریح به او طفره رفته بودید. آیا راست است که عبدالملکیان، دوست ندارد دیگر به‌عنوان شاعر جنگ شناخته شود؟

شاعر جنگ عنوان مناسبی نیست. هیچ شاعری با فطرت انسانی نمی‌تواند مدافع جنگ باشد. در سال 59 بی آنکه بخواهیم، جنگی بر ما تحمیل شد. ما هم بر پا شدیم و تاب آوردیم و دفاع کردیم از همه داشته‌هایمان، اگر چه زخم‌ها خوردیم و رنج‌ها بردیم، من هم به‌عنوان شاعر همین سرزمین و همین آیین و همین فرهنگ، در کنار همین مردم، برخاسته‌ام، به میدان آمده‌ام، شعر گفته‌ام، شاعر مصایب جنگ بوده‌ام، در برابر تجاوز شعر سروده‌ام. پایمردی رزمندگان را ستوده‌ام.

زخم خمپاره و موشک را چشیده‌ام. از گلوی بیگانگان دشنام شنیده‌ام، اما در حد بضاعت در همه آن سال‌ها ایستاده‌ام و کوتاه نیامده‌ام. همه آن شعر‌ها را که سروده‌ام، باورهای درونی من بوده است. انگیزه آن شعر‌ها، انگیزه‌ای انسانی، اعتقادی و عاطفی بوده است. شخصا بلیت اتوبوس می‌گرفتم، به شب شعر کرمانشاه و اهواز و دزفول می‌رفتم.

در شب شعر‌ها شرکت می‌کردم، با شعرهایم بر جراحات جنگ مرهم می‌گذاشتم، به جست‌وجوی مردان سبز، پا بر پل شناور اروند می‌نهادم، برای رزمندگان دل و دست تکان می‌دادم و به همان نحو می‌آمدم و به تهران بر می‌گشتم. نه جایزه‌ای بود و نه تقدیر و نه امکانات ویژه‌ای. دلم چنین می‌گفت و چنین می‌خواست.

الان طرف می خواهد برنامه تهیه کند، قراردادش را بسته و مبلغش را گرفته است، تازه به من زنگ می زند و وقت مصاحبه می خواهد، در حالی که اسم کوچک خودم را از خودم می پرسد. اسم کتاب «ریشه در ابر» را نشنیده است. شعر من و دغدغه درونی آن شعرها برایش مهم نیست. مهم قرارداد خودش است. برخی دیگر جمع شده‌اند و سقف و میز و دفتر و دستکی و امکاناتی.

کنگره تعریف می‌کنند و حقوق و جایزه‌ای. می‌خواهند من و امثال من ملاط برنامه‌هایشان باشیم. طبیعی است به سبب اعتقاد به باورهای درونی همان شعر‌ها نمی‌توانم شریک چنین برنامه‌هایی باشم. اما برای پاسخ به سؤال شما می‌گویم که در سال پیش گزینه شعرهایم را انتشارات مروارید منتشر کرده است که در همین گزینه خیلی از شعرهایی که درباره جنگ سروده‌ام،  آمده است.

از جمله همان شعر «خیابان هاشمی» شعر «حماسه چهارده ساله» شعر « سرباز کوچک» شعر« نامه» شعر«مردان سبز» و... اگر اعتقاد نداشتم، این شعر‌ها را از گزینه کنار می‌گذاشتم.

  • آخر همه ماجرا که این نیست! می‌گویند شعر جنگ، دولتی است. خودمانیم، هر سال هزارها قطعه شعر به کنگره شعر دفاع مقدس فرستاده می‌شود و از این هزارها، حدود کمتر از 150 شعر برای کنگره دعوت می‌شوند و از این 150 شاعر، کمتر از تعداد انگشتان دست، برگزیده می‌شوند و تازه جایزه‌شان هم چند سکه بهار آزادی است. با حساب احتمالات، مگر اینکه کسی عقلش پاره‌سنگ داشته باشد که به‌خاطر چنان احتمال ضعیفی، زحمت سرودن شعر به‌خود بدهد.

من در جواب شما می‌پرسم: آیا همه شعرهایی که با تاثیر پذیری از رخداد جنگ سروده می‌شود، در این کنگره‌ها هست؟ پاسخ منفی است. چه بسیار شعرهای جنگ که در لابه‌لای مجموعه‌های شعر هست و شاعرانشان اصلا برای چنین کنگره‌هایی شعر نمی‌فرستند.

چون ماهیت این کنگره‌ها، شعر سفارش می‌دهد و به اعتقاد من شعری که با سفارش بیرون نوشته شود، شعری تاثیر‌گذار و تعیین‌کننده نخواهد بود، من با این شکل رسمی مشکل دارم والا هنرمندان و شاعران نسل سوم، از طریق فیلم، خاطرات نزدیکان، کتاب‌ها و حتی مشاهداتشان، با جنگ و دنیای جنگ، زندگی می‌کنند و شعر می‌گویند، اما حرف من این است که این‌جا عموما پای تشکیلات و نهادهایی در کار است که برای ادامه کار خود دلیل می‌خواهند و چه دلیلی بهتر از راه انداختن کنگره‌هایی با هزینه‌های بسیار و حاصلی نامعلوم، کنگره‌هایی که عموما قادر به جذب علاقه‌مندان واقعی و جدی شعر نیست.

این را هم بگویم که جذابیت‌هایی که برای شاعران ایجاد می‌شود، فقط از جنس مالی نیست. شما که خود دست‌اندرکار شعر در رسانه هستی؛ مگر کم‌اند شاعرانی که سر و دست می‌شکنند تا یک شعر از آنها در همین روزنامه چاپ شود.همین که کنگره‌ای هست و به شاعر جوان گمنام، امکانی داده می‌شود که بیاید برود پشت تریبون، شعرش را بخواند، شاعر جوانی که فک و فامیلش چه‌بسا خبر نداشته باشند که شاعر است، اما یک روز بلیت هواپیما در خانه‌اش می فرستند و از شهرستان دورافتاده‌اش، به کنگره‌ کشوری شعر دعوتش می‌کنند، اینها بسیار جذابیت و جهت‌دهی دارد؛ ضمن اینکه متأسفانه این انگیزه‌های وسوسه آمیز، زمینه‌ای می‌شود برای آسیب پذیری استعدادهای شعر جوان و فاصله گرفتن تدریجی آنها از خلق شعرهای متفاوت و اثرگذار.

  • من از شما می‌پرسم: مگر سایر اجتماعاتی که در کشور ما در حوزه شعر معاصر برگزار می‌شود، چقدر مخاطب غیرشاعر دارد؟ دیگر اینکه این پشتیبانی وظیفه حکومت است، از شعری که دارد ارزشی ملی و دینی را مجسم و متبلور می‌کند و سوم که از همه مهم‌تر است. چرا شما و دوستانتان که روزی از پیشتازان شعر اصیل، خودجوش و غیرفرمایشی جنگ بوده‌اید، لااقل زیر همین سقف‌خانه شاعران یا دفتر شعر جوان، دستی برنمی‌آورید تا آن کسانی که از سر نا آگاهی یا از روی منفعت‌طلبی شعر جنگ را به ابزار بدل کرده‌اند، قافیه از دستشان خارج شود یا لااقل صدای مستقل و خودجوشی در کنار آن صدا در شعر جنگ شنیده شود؟

قبلا هم عرض کرده‌ام، عرصه هنر، عرصه بیان هنری یا بیان غیر مستقیم است، در زیر سقف هنر، تابلوهای غیرهنری یا مناسبتی، نمی توانند درخششی چشم نواز و ماندگار داشته باشند، پس از گذشت حدود 3 دهه، هنوز شعرهایی که قیصر و سلمان و برخی شاعران، در زیر بارش موشک و خمپاره نوشته اند، در عرصه شعر جنگ، شعرهای بی‌همتایی هستند. شعرهایی که بی هیچ انگیزه غیر شعری، متولد شده‌اند، بالیده‌اند و قامت افراشته‌اند. چگونه می‌توان به برخی از دست‌اندرکاران امور فرهنگی یا علاقه‌مندان این عرصه گفت که شعر به سفارش عاطفه و احساس درونی شاعر نوشته می‌شود. اگر اینگونه بود شعر است و تاثیرگذار، اگر به هوای جایزه و نام و کنگره و تریبون و... چیزی به نام شعر نوشته شود. مطمئن باشید که با هفت قلم آرایش هم، قادر نیست تا دلی را بلرزاند و بر زبانی زمزمه شود.

اگر برنامه‌ها یا کنگره‌هایی، علی رغم پشتوانه مالی خوب، کم مخاطب هستند. شاید یکی از دلایل عمده آن، سفارشی و تکراری بودن آنهاست. هنر تازگی و نوآوری است، آن هم به سبب حضور استعداد‌های شایسته، قبول کنیم که با آدم‌های درجه سوم نمی‌توان کار درجه یک عرضه کرد.

یکی دیگر از مشکلات موجود در زمینه مدیریت هنری کشور، آن است که در کنار اختیار مدیران، کمتر ضرورت ارزیابی فعالیت‌ها و وظیفه پاسخگویی آنان وجود دارد. مدیران غالبا به سلیقه خود کاری را که فکر می‌کنند درست است انجام می‌دهند و کمتر به‌نظر صاحبان اندیشه و هنر توجه می‌کنند. سیاست‌گذار عرصه کلان هنر که می‌بایست برنامه‌ریزی و نظارت کند خود وارد اجرا می‌شود و به تولید و نشر کالای هنری یا شبه هنری، آن هم به هر قیمتی می‌پردازد. بیان این واقعیت‌ها و این نظرات به معنای آن نیست که دیگران برگزار نکنند، ما برگزار کنیم. جان کلام آن است، که دستگاه های فرهنگی و هنری، حداقل با بخشی از توان و امکان خود از جریان عمومی هنر حمایت کنند. در شکل‌گیری تشکل های مستقل و غیر دولتی، راسخ باشند، از کمک به آنان دریغ نورزند و به آنها اعتماد کنند، در این صورت به تدریج متوجه خواهند شد، که در همان زمینه‌ها و اهداف خاص، با توفیق بیشتری مواجه می شوند.

  • تعامل، همکاری شما با سازمان فرهنگی، هنری شهرداری چگونه است؟

طی این سال‌ها کم و بیش، با سازمان فرهنگی هنری همکاری داشته‌ایم. از برخی طرح‌ها و اجرای برخی برنامه‌ها حمایت کرده‌اند. اولین دوره کتاب سال شعرجوان را با حمایت و همکاری این سازمان برگزار کردیم. با این همه، مشکل عمده با این سازمان هم همان موضوع تغییر مدیریت‌هاست، که به همین سبب امکان تفاهم برای اجرای طرح‌های بلندمدت با این سازمان میسر نیست، گذشته از این، مشکلات موردی هم داریم. از جمله موضوع برگزاری مراسم چهلم زنده یاد قیصر امین پور بود که به پیشنهاد مدیریت این سازمان قرار شد، مراسم را مشترک برگزار کنیم و سازمان حمایت کند. انتشار یک عنوان مجله، تهیه فیلم و برگزاری مراسم انجام شد، اما پس از گذشت حدود 6 ماه از این برنامه، نوشتن چندین نامه و پیگیری‌های فراوان، هنوز این سازمان، کمکی را که تعهد کرده، نپرداخته است.

به‌نظر می‌رسد مهم برای آنها فقط این بود که اسم و عنوانشان در صفحه اول مجله، در پایان فیلم قیصر و در برگزاری برنامه باشد، اما تعهدات خود را فراموش کنند. نامه‌ها را بی جواب بگذارند و به روی مبارکشان نیاورند که دفتر شعر جوان، بدون بودجه و امکانات مالی، چگونه باید هزینه‌های این برنامه را پرداخت کند. سوابق موضوع و اسناد هزینه‌ها موجود است، اگر بازهم بی‌اعتنایی کنند، مجبوریم به سراغ کمیسیون فرهنگی شهرداری و شخص جناب شهردار برویم. دنیای عجیبی است، مثل اینکه قرار است از زمین به آسمان ببارد. به هر حال از سازمانی که عنوانش فرهنگی است، انتظاری مناسب همین نام و همین عنوان را داریم. برای شکوه و شکایت هم چه جایی بهتر از همین روزنامه خودشان.

  • موقعیت شعر جوان را چگونه می‌بینید؟

علی رغم همه فراز و فرود‌ها و ناملایمات موجود، چشم‌انداز شعر جوان و شعر امروز، به‌نظر من افقی روشن دارد. شعر دهه شصت، به اقتضای شرایط اجتماعی، در مجموع شعری محتوا گرا بود که چندان به ساختار هنری و فرم توجه نداشت. در دهه هفتاد و باز هم به اقتضای شرایط سال‌های پس از جنگ و بازتر شدن فضای اجتماعی، گرایش به فرم و بازی‌های زبانی و همچنین برخی از هنجارشکنی‌های فرهنگی و اخلاقی، در شعر بروز و ظهور بیشتری پیدا کرد. در هر دو دهه گروه‌ها و جریان‌های شعری، کم و بیش مشخص و تقسیم بندی شعر و شاعران قابل اشاره و شمارش است. شعر هر دو دهه به سبب کاستی‌هایی که داشتند، کم‌کم به سمت شکل‌گیری با یسته‌تری از شعر متمایل شدند و امروز بیشتر با شعر و شاعرانی که به فرم و محتوا و تلفیق مناسب آنها به‌عنوان ضرورت جدی توجه دارند و به همین سبب به جای جلوه  جریان‌ها و عنوان‌ها که بویژه در دهه هفتاد بیشتر به گوش می‌رسید و به چشم می‌آمد. امروز با چهره‌های مستقل و جوان شعری مواجهیم که چون حرفی برای گفتن دارند و تلاشی جدی نیز برای به‌کارگیری فرمی مناسب و پیراسته، به همین سبب امکان جذب مخاطبان بیشتر و جدی‌تر را هم برای شعر امروز رقم زده‌اند که همین آشتی و اتفاق، نشان از آینده روشن‌تر شعر دارد.

  • با این امید به شعرجوان، چه برنامه‌هایی را برای دفترشعرجوان تدارک دیده‌اید؟

علاوه بر آنچه گفته شد، در سال جاری دومین دوره کتاب سال شعرجوان را که با عنوان جایزه قیصر امین‌پور نامگذاری شده است، برگزار می‌کنیم، که این انتخاب شامل کتاب‌های شعر منتشر شده در سال‌های 85 و 86 است و شاعران صاحب اثر می‌توانند 3 نسخه از کتاب خود را به نشانی دفترشعر جوان(خیابان شریعتی – خیابان شهید کلاهدوز- نبش خیابان شهید نعمتی) ارسال کنند. همچنین دوره های تابستانه شعر(حدود 10 دوره) از نیمه دوم تیرماه برگزار می‌شود که شاعران جوان و علاقه‌مندان با مراجعه به دفتر می توانند از چند و چون این دوره‌ها آگاه شوند. کلیات چند طرح و برنامه را هم با معاونت فرهنگی وزارت ارشاد به توافق رسیده‌ایم، که امید است با حمایت و مساعدت قابل انتظار، امکان اجرای آنها فراهم شود، که از جمله آنها، انتشار 30 عنوان مجموعه شعر از شاعران جوان کشور در سال 87 است.

  • در نمایشگاه امسال 2کتاب جدید از شما عرضه شد، در باره این دو مجموعه چه توضیحی دارید.

کتاب اول با عنوان«پل خواب» شعری بلند یا به قول اهل شعر، منظومه‌ای است در قالب نیمایی که سر آغاز آن در سفری که سال گذشته به اتفاق برخی از دوستان به یوش- زادگاه و آرامگاه نیما یوشیج – داشتیم، رقم خورد و تقریبا حدود 4 ماه تمام وقت مرا به‌خود مشغول کرده بود، به اعتقاد من، قالب نیمایی هنوز ظرفیت‌های زیادی دارد که شاعران امروز چنان‌که باید از این امکان استفاده نکرده‌اند. دلمشغولی چند ماهه من با این شعر، بخشی از افق‌های چنین ظرفیتی را نشان می‌داد، که پرداختن به چند و چون آن مجالی دیگر را طلب می‌کند.

کتاب دوم با عنوان«حالا که رفته ای» مجموعه ای است شامل حدود 120شعر کوتاه که همه آنها در هوای قیصر امین پور سروده شده است. ساختار شعرهای این مجموعه، قبلا در مجموعه شعر «حالا که آمده ای» تجربه شده که در مجموع کاری متفاوت در میان آثار امروز شعر ایران است. زحمت نشر هر دو مجموعه را انتشارات دارینوش عهده دار بوده است.

  • آخرین سؤال اینکه اگر چند نفر شاعر جوان را بخواهید به‌عنوان امیدهای آینده شعر فارسی اسم ببرید، چه کسانی هستند؟

بگذارید اسم نبرم. زمانه و فریبندگی های آن، بی‌رحم‌تر از این حرف‌هاست.

کد خبر 57261

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز