وجود یک اسب مغولی که سازگاری زیادی با آب و هوای سرد و دشت‌های پوشیده از برف و یخبندان دارد، برای گذر از یک زمستان سخت و طولانی، از نان شب هم واجب‌تر است.

اسب مغولی

همشهری آنلاین- علی‌الله سلیمی: وجود یک اسب مغولی که سازگاری زیادی با آب و هوای سرد و دشت‌های پوشیده از برف و یخبندان دارد، برای گذر از یک زمستان سخت و طولانی، از نان شب هم واجب‌تر است. این را مرادخان می‌گفت که از مدتی قبل چو انداخته بود مجوز ورود گله‌ای اسب مغولی به کشور را دریافت کرده و می‌خواهد بعد از وارد کردن قانونی این اسب‌ها، آن‌ها را با شرایط مناسب برای ساکنان مناطق سردسیر بفروشد. البته خودش می‌گفت به حال من فرقی نمی‌کند مشتری این اسب‌ها چه کسانی باشند، من فروشنده‌ام و هر کسی مشتری دست‌به‌نقدی باشد، به او می‌فروشم، اما دوست دارم این اسب‌ها توسط کسانی خریداری شود که محل زندگی‌شان شبیه زادگاه و زیستگاه این اسب‌هاست؛ جایی در دل طبیعت وحشی که این حیوانات نجیب و سازگار با شرایط سخت آب و هوایی در آن بزرگ شده‌اند. با این حال، مرادخان هر وقت گوش شنوایی پیدا می‌کرد، از نژادِ برتر، مقاومت بی‌نظیر در شرایط آب و هوایی سخت، سازگاری با محیط و همزیستی مسالمت‌آمیز اسب‌های مغولی با آدم‌ها می‌گفت که بدون تلاش انسان‌ها برای رام و اهلی کردن این حیوانات عاشق طبیعت، آن‌ها خودخواسته خود را به نزدیکی محل زندگی انسان‌ها می‌رسانند و دوست دارند در کنار انسان‌ها زندگی کنند. از گله‌های اسب مغولی می‌گفت که هر گلهِ اسب مغول، متشکل از 15 تا 50 اسب و قاطر است که زیر نظر یک اسب نر، به نام «اسب پیشرو» رهبری می‌شود. این‌که؛ اسب پیشرو، وظیفه مراقبت از گله را در مقابل حمله گرگ‌ها دارد و اگر اسب نری بخواهد به گله آنان وارد شود، جنگی سخت سر می‌دهند. همچنین اسب‌های گله همه از او فرمانبرداری کرده و گله‌داران کافی است اسب پیشرو را زیر نظر داشته باشند. مرادخان این توضیح را هم در ادامه می‌داد که حالاحالاها مانده تا ما صاحب گله‌های منظم از اسب‌های مغولی شویم اما اگر اراده کنیم می‌توانیم با خرید یک یا دو اسب مغولی شروع کنیم و رفته‌رفته که عاشق ویژگی‌های ممتاز این اسب‌ها می‌شویم به مرور تعداد آن‌ها را زیاد کرده و در نهایت صاحب یک گله منظم شویم. حرف‌های مرادخان که موقع تعریف کردن از اسب‌های مغولی مانند قصه‌های هزار و یک شب شنیدنی و هیجان‌انگیز جلوه می‌کرد، بیشتر اطرافیانش را مجذوب او می‌کرد و اگر هم او هیچ اسب مغولی در بساط نداشت، که همه ما فکر می‌کردیم چنین است و او فقط رویاهایش درباره اسب مغولی را دارد با شوق و حرارت زیاد تحویل ما می‌دهد، باز هم دوست داشتیم باور کنیم او صاحب گله‌های بی‌شمار از اسب‌های اصیل مغولی است و می‌خواستیم بیشتر از آن‌چه مرادخان تعریف می‌کند درباره آن‌ اسب‌های دست نیافتنی بدانیم. مرادخان هم وقتی آتشِ شوقِ دانستن از اسب‌های مغولی را در وجود ما را می‌دید، پرحرارت‌تر از قبل تعریف می‌کرد و می‌گفت برای توصیف قدرت و استقامت اسب‌های مغولی همین بس که سرمای منفی چهل درجه را هر سال در زمستان تجربه کرده و در بهار، مانند ققنوسی که از سوز سرما سوخته است، بی‌جان و ضعیف، اما شکوهمندانه به زندگی بر می‌گردند. در چنین لحظاتی دهان ما تقریبا باز می‌ماند و مرادخان نفس تازه می‌کرد و می‌گفت، این را هم بگویم که ظاهر اسب مغول با نژادی اصیل، زیبا نیست اما هر چه هست توانسته باعث بقای این حیوان در این شرایط سخت آب و هوایی شود. بدنی کوچک و زمخت دارند با گردنی کوتاه. خبری از ظرافت در قوس‌های بدنش نیست، زمخت است با ساق پایی درشت و پر پشم. حرف‌های مرادخان باعث شده بود ما ندیده عاشق این اسب‌ها شویم و در رویاهای‌مان خود را صاحب یکی از آن‌ها بدانیم و صاحب یک گله از اسب مغولی شدن را مانند افسانه‌ای بدانیم که دور از دسترس است اما زیبا و دوست‌داشتنی و رویایی. بر خلاف ما که روز به روز شیفتگی‌مان به اسب‌های مغولی بیشتر می‌شد، مرادخان کم کم از توصیف و بازارگرمی درباره اسب‌های مغولی عقب‌نشینی می‌کرد. کسی از ما نمی‌دانست چرا، اما خودش یک بار، وسط حرف‎هایش گفت می‌ترسم آن حیوان‌های نجیب را وارد کشور کنم و این‌جا کسی قدرشان را نداند و حیوان‌ها اذیت شوند. بعد گفت هر چه فکر می‌کنم می‌بینم صلاح نیست آن حیوان‌ها را از زادگاه و زیستگاه اصلی‌شان، یعنی همان دشت‌های وسیع مغولستان، دور کنم. ما این حرف‌های مرادخان را هم مثل حرف‌های قبلی‌اش جدی نگرفتیم و کم کم داشتیم به حرف‌ها و بهتر است بگوییم قصه‌های او عادت می‌کردیم که یک روز خبر آمد مرادخان برای همیشه از کشور مهاجرت کرده است. یعنی چه! باور نکردیم. پرس‌وجو کردیم. فهمیدیم مختصر اثاثیه‌اش در خانه پدری را یک‌جا فروخته و برای همیشه به مغولستان رفته است؛ جایی که دشت‌های وسیع دارد و اسب‌های اصیل و بی‌شمار.

کد خبر 736373

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha