پنجم تا دوازهم اسفند ماه هفته سلامت مردان است. با توجه به اینکه سلامت جسم در گروی سلامت روان است؛ پرداختن به سلامت روان مردان هم موضوع مهمی است که حتماً باید مورد بررسی و تأمل قرار گیرد.

دکتر منا کروندی، متخصص اعصاب و روان (روان پزشک)

همشهری آنلاین -یکتا فراهانی: مردان افسرده می‌شوند، از اضطراب رنج می‌برند و حتی با افکار و تمایلات خودکشی مبارزه می‌کنند. با این حال به مراتب کمتر از زنان به دنبال درمان هستند. در حالی که زنان ترجیح می‌دهند در چنین حالاتی با یک درمانگر مشورت می‌کنند، مردان اغلب دوره‌های اضطراب روانی خود را کم اهمیت جلوه می‌دهند و برای اجتناب از رسیدگی به نیازهای روانی خود دست به اقدامات افراطی می‌زنندکه می‌تواند زندگی خود و اطرافیانشان را با مشکلات زیادی مواجه کند.

شاید بسیاری از ملاحظات مردان درخصوص درمان، ریشه در مفاهیم باستانی مردانگی دارد. نوعی خرد متعارف منسوخ شده مردان را به عنوان الگوهایی از ثبات عاطفی معرفی می‌کند که انتظار می‌رود همیشه قدرتمند، برنده و محافظ خانواده باشند. شاید این تصور همچنان پابرجا و باعث اجتناب مردان از صحبت کردن درباره مشکلاتشان در روزگار کنونی هم باشد.

اما فراموش نکنیم مقاومت در برابر درمان بسیار مخرب‌تر از نشستن در اتاقی با یک درمان گر و تخلیه هیجانی است.

تفاوت در شیوع اختلالات مربوط به روان در زنان و مردان

دکتر منا کروندی، متخصص اعصاب و روان (روان پزشک)   در مورد دلایل مقاومت مردان برای توجه به سلامت روان می‌گوید:  «شاید بهتر باشد دلایل این موضوع را از منظر روان شناختی و جامعه‌شناسی بررسی کنیم و نگاه جامع نگرانه‌ای به این موضوع داشته باشیم.

از دیدگاه بیولوژیک شاید علت اینکه مردها توجه کمتری به سلامت عمومی خود دارند و تمایل کمتری هم برای مراجعه به روان پزشک احساس می‌کنند این باشد که بعضی اختلالات مانند اضطراب یا افسردگی در زنان شایع‌تر از مردان است.»

تعریف اشتباه مردان از قدرت

در مورد مسائل روان شناختی می‌توان به تعریف ضعف و قدرت از دیدگاه مراجعان توجه کرد. بسیاری افراد فکر می‌کنند مثلاً اگر قدرت تصمیم گیری آن‌ها ضعیف است پس آدم ضعیفی محسوب می‌شوند. یا اگر قدرت نه گفتن و مخالفت ندارند آدم ناتوانی هستند یا وقتی هنگام هجوم افکار منفی و مشکلات گریه می‌کنند احساس ضعف شدیدی می‌کنند.

بنابراین رواج چنین طرز تفکری باعث می‌شود مردان ترجیح دهند ضعف‌ها و ناتوانی‌های خودشان را در برابر مشکلات انکار کنند و با توجه به چیزهایی که در قالب داستان‌ها و ضرب المثل‌ها شنیده‌اند بخواهند خودشان را همیشه قدرتمند و توانا جلوه دهند؛ کسی که هیچ وقت نباید گریه کند، نیاز به کمک داشته باشد یا حتی در مورد مشکلات خود با دیگران صحبت کند.

 قدرت پذیرش ضعف ها و ناتوانایی ها

به گفته این روان پزشک، نتیجه داشتن چنین تفکری در مردان و نمایش قدرتمندانه آن‌ها از خودشان باعث می‌شود تعریف آن‌ها از قدرت واقعی عوض شود.

اغلب مردان بر این باورند که دلیل مراجعه به روان شناس یا روان پزشک نشان دهنده آن است که ما ضعفی در درون خود احساس می‌کنیم؛ حال آنکه اتفاقاً پذیرش چنین واقعیتی نیاز به قدرت دارد.

موضوع مهم آن است که کمک گرفتن را نباید نشانه ضعف به حساب آورد. چنین تفکری باید از بچگی به افراد آموخته شود؛ به خصوص برای مردان که در جوامع شرقی بیشتر به عنوان مرکز قدرت شناخته می‌شوند که خودشان باید بتوانند از پس مشکلاتشان برآیند.

مراجعه به متخصص حوزه روان، انگ نیست

دکتر کروندی می‌گوید دلیل دیگر تمایل نداشتن به بررسی مشکلات مربوط به روان فارغ از جنسیت می‌تواند آن باشد که در بسیاری جوامع به خصوص جوامع شرقی مراجعه به روان پزشک یا روان شناس نوعی انگ به حساب می‌آید.

ضمن آنکه آگاهی یا آموزش‌های لازم در مورد سلامت اعصاب و روان و همچنین اینکه چه هنگام لازم است به روان شناس یا روان پزشک مراجعه کنیم در سطح جامعه صورت نگرفته است.

تفاوت در ساختار مغز زنان و مردان

به گفته این متخصص اعصاب و روان از دیدگاه بایولوژیک هم تفاوت‌هایی در نیمکره مغز در زنان و مردان وجود دارند. شاید همین موضوع باعث می‌شود اختلالاتی مانند اضطراب و افسردگی در زنان بیشتر از مردان باشد.

در بسیاری از مطالعات که البته شاید خیلی هم معتبر نباشند گزارش شده مردان توجه کمتری به جزییات دارند. همچنین خودآگاهی و ذهنیت روانی یا Psychologically minded زنان بیشتر از مردان است. یعنی نقش خودشان را در اتفاقات بهتر و بیشتر می‌بینند و بیشتر به حالت روحی روانی خود آگاه هستند.

ضمن آنکه وقتی در مورد جزییات صحبت می‌کنند یا هنگام بروز هیجاناتشان اطلاعات بیشتری در مورد مسال روان شناختی خود شناسایی می‌کنند و آن را هم به یکدیگر نیز منتقل می‌کنند.

باور و پذیرش احساسات

دکتر کروندی می‌گوید بسیاری از مردان فکر می‌کنند می‌توانند به تنهایی و با اراده و قدرت ذهنی خود مشکلات را حل کنند. از نظر جامعه‌شناسی هم می‌توان گفت در حال حاضر با وجود آنکه زنان ‌ و مردان باید برای تأمین مخارج در کنار همدیگر کار کنند؛ ولی به نظر می‌رسد جامعه همچنان چنین وظیفه‌ای را برعهده مردان گذاشته است.

 البته هویت و استقلال بیشتری هم برای مردان قائل شده است؛ همان گونه که منابع عاطفی و بیان و بروز آن برای زنان در نظر گرفته شده است و تغییرات هورمونی آن‌ها را نیز در این موضوع دخیل می‌داند.

این دیدگاه عمومی و عامیانه در جامعه، زنان را احساساتی و مردان را منطقی یا عقل گراتر جلوه می‌دهد؛ در صورتی که چنین چیزی در مطالعات علمی وجود ندارد.

توجه داشته باشیم چرخه فکر، حس و عمل در روان همه ما به عنوان انسان جریان دارد و ما چه احساسات خود را بیان کنیم یا نه، نمی‌توانیم منکر آن‌ها شویم.

تقسیم‌بندی احساس و منطق برای زن و مرد چیزی است که از کودکی به ما القا شده است و ما نیز در سایه چنین تفکری خواسته یا ناخواسته آن را باور و معمولاً نیز مطابق آن رفتار می‌کنیم.

در صورتی که این حق مردان است که بتوانند نقاب قدرتی را که از کودکی بر آن‌ها تحمیل شده کنار بزنند و با شناسایی احساسات خود بیشتر آن‌ها را باور کنند.

کد خبر 745356

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha