تهران زنده است به امکانات و مراکز تفریحی و تجاری، بزرگراه‌های فراوان و به تاریخش. تاریخی که از محله‌هایش شروع و با خواندن زندگی تک‌تک آدم‌ها و داستان‌های تلخ و شیرینی که خلق کرده‌اند جذاب و گاه پندآموز می‌شود.

منطقه 6

همشهری آنلاین - نصیبه سجادی: داستان ما از محله باغ فردوس در خیابان مولوی شروع می‌شود. باید برگردیم به حدود ١٠٠ سال پیش، زمانی که در هر محله تهران یک لوطی نامدار وجود داشت که همه هم و غمش هوای مردم و مظلومان را داشتن بود. برادران عباسی برای محله باغ فردوس مولوی مصداق این سخن بودند. محمد، مهدی، عباس، صفر، شعبان، غلامعلی، احمد و امیر. آنها هشت برادر بودند، همه ورزشکار و اول اسم همه حاجی. اما چرا معروف بودند به هفت‌کچلون؟  خواهیم گفت.

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید 

هفت‌کچلون عزت محله باغ فردوس بودند و همسایه‌داری و خانواده‌دوستی مرام‌شان. پدر هفت‌کچلون، «مهدی حاج عباسی»، در تهران، محله امجدیه، اواخر عصر قاجار آسیاب داشت. یک نانوایی هم در باغ فردوس داشت که بعد شد ٢ تا. چون وضع مالی خوبی داشت به مردم نیازمند کمک زیادی می‌کرد. سرپرستی ٣٠ بچه یتیم را به عهده گرفته بود. همسرش هم که می‌شود مادر این هشت برادر، زنی باسواد بود و به دختران و زنان تا اوایل دوره پهلوی درس قرآن می‌داد. خاندان عباسی بعدها به قهوه‌خانه‌داری مشغول شدند. حاج مهدی پسران خود را کاری بار آورد و باخدا و بااخلاق. هشت برادر یک ماه سخت کار کردند تا خرج درمان یک کودک سرطانی را بدهند. شاید به نصیحت پدر گوش داده بودند که می‌گفت : «هوای مردم را داشته باشید... اگر همسایه‌ای آمد و پول غذا نداشت به او غذای کافی بدهید، حتی اگر قرار بود همه غذای غذاخوری‌مان را به فقرا بدهید، این کار را بکنید!»

 برادران عباسی اعتبار محله بودند | چرا به این هشت برادر هفت‌کچلون می‌گفتند؟

برادران عباسی ورزشکار بودند و سفره‌دار

برادران عباسی موهای پرپشتی داشتند و کچل نبودند، ولی چون هفت برادر، غیر از برادر بزرگ‌تر، در نوجوانی و جوانی موهای خودشان را از ته می‌زدند، به هفت‌کچلون معروف شدند. رستوران‌شان را هم برادران عباسی نامیدند، اما باز عامه از لفظ هفت‌کچلون برای نام بردن از آن رستوران استفاده می‌کردند. پهلوان «مسعود آیینه‌چی»، قهرمان اسبق سنگ و کباده و میانداری کشور، که از خدا ۷۲سال عمر گرفته، می‌گوید : «خاندان عباسی همگی ورزشکار و سفره‌دار بودند و غذاخوری‌شان محل رفت‌وآمد لوطی‌ها و پهلوانان بود. روبه‌روی کوچه باغ فردوس، ایستگاه سعادت، بغل مسجد، زورخانه نیروی شادی وجود داشت که این پهلوانان اگر قرار بود ورزش کنند یا کار خیری انجام دهند یا مراسم گلریزان برای آزادی زندانی بگیرند، به این زورخانه می‌رفتند. »

حساب‌وکتاب تو با من است

شهاب حاجی‌عباسی، فرزند پهلوان احمد، خاطره‌ای به نقل از پدرش تعریف می‌کند: «هر کسی نام هفت‌کچلون حاجی‌عباسی را در بازار می‌برد برایش اعتبار می‌شد. یکی از جوانان محله می‌خواست کار و کاسبی راه بیندازد، ولی سرمایه کافی نداشت. به همین دلیل تصمیم می‌گیرد از یک بازاری جنس را اعتباری بخرد و بعد از فروش جنس پول را برگرداند. آن بازاری شناختی از آن فرد نداشت که به او جنس بدهد. او هم فقط به آن بازاری گفته بود که بچه‌محل هفت‌کچلون است. آن بازاری هم تا اسم برادران حاجی‌عباسی می‌آید، هرچه آن جوان برای کاسبی لازم داشت به او می‌دهد. تا اینکه بعد از گذشت چند سال که پول آن بازاری را نمی‌دهد، مالباخته به مغازه پدرم می‌آید. وقتی مشخصات آن مرد را می‌دهد و ماجرا را برای پدرم تعریف می‌کند، حاج احمد که آن جوان را می‌شناخت، می‌گوید "این فردی که مشخصاتش را دادی بچه‌محل من است. حکما وقتی اسم من را آورده پناهی نداشته. حساب‌وکتاب تو الان با من است". آن وقت حاج‌احمد در گاو صندوق را باز می‌کند و حدود ٧هزار تومان در سال ١٣٤٩ به آن بازاری می‌دهد.»

بعد از چند وقت پدرم آن جوان را در محله می‌بیند و صدایش می‌کند. قبل از اینکه پدرم حرفی بزند آن جوان اشک از چشمانش راه می‌افتد و می‌گوید "هرچه درآوردم خرج بیماری مادرم کردم." وقتی پدرم متوجه وضعش می‌شود، به آن جوان پول می‌دهد تا کار و کاسبی‌اش را دوباره راه بیندازد. حاج‌احمد در ازای این پول فقط یک خواسته از جوان داشت: اگر صاحب ثروت و اعتبار شد، بچه‌محل‌هایش را به‌کار مشغول کند. آن جوان بعدها یکی از خیران شد.»
شهاب حاجی‌عباسی به خانواده‌دوستی پدر هم اشاره می‌کند و می‌گوید: «پدرم در خانه با مادر، مهربان و با ما دوست بود. او می‌گفت : هرچه دارم از دعای مادرم است. باورتان نمی‌شود! مردی که ٢متر قد داشت و دور بازویش ٦٠ سانتی‌متر بود، خم می‌شد و پای مادرش را می‌بوسید. »

هیئت هفت‌کچلون و قصه حمایت از نیازمندان 

از بین برادران عباسی برادر سوم، «حاج‌محمد»، هیئت ابوالفضلی‌های باغ فردوس را تاسیس کرد که یکی از قدیمی‌ترین هیئت‌های عزاداری جنوب تهران است. بیشتر افراد اسم و رسم‌دار محله مولوی به این هیئت می‌آمدند. داستان برپایی این هیئت هم مفصل است. سال ١٣١٨ محمد تصمیم خود را برای برپایی هیئت به برادرانش اعلام می‌کند و به این ترتیب بیرق هیئت ابوالفضلی‌های باغ فردوس توسط برادران دوخته می‌شود؛ نشانه‌ای که جوانان بسیاری را جذب هیئت کرده و می‌کند. خانه پدری‌شان هم شد حسینیه ابوالفضلی‌های برادران عباسی. این هیئت برای اجرای مراسم عزاداری خود از واعظان معروف بسیاری بهره‌ برده است. آیت‌الله «ملکی»، آیت‌الله «سید علی‌نقی تهرانی» و... از واعظان این هیئت بودند.

مرحوم کافی هم تا قبل از راه‌اندازی مهدیه تهران در این هیئت سخنرانی داشت. «شاه‌حسین بهاری»، حاج «حسن گودرزی» و حاج «حسن لواسانی» هم در ایام جوانی جلسات این هیئت را با قرائت قرآن آغاز می‌کردند. هیئت ابوالفضلی‌های برادران عباسی ‌تعدادی از خانواده‌های نیازمند را با اعطای مقرری ماهانه تحت پوشش قرار می‌دهند. حسینیه ٢ بار در سال به آسایشگاه عام‌المنفعه تبدیل می‌شود و هر بار به مدت ٣ روز میزبان بیماران روحی است که از سوی آسایشگاه‌ها برای زیارت به مشهد مقدس اعزامی می‌شوند.

کد خبر 754353

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 15
  • نظرات در صف انتشار: 2
  • نظرات غیرقابل انتشار: 10
  • حیدر IR ۱۷:۲۸ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
    34 7
    با سلام اون فرهنگ برای زمانی بود که دین از سیاست جدا بود... آیا الان همچین کسانی هستند یا نه الله اعلم ولی در زمان گذشته مردم برای پرهیزکاری لوطی گری و....سبقت میگرفتن با اینکه مبلغ دین در صدا و سیما نداشتیم . مدارس و حجاب هم اجباری نبود اما همه با ایمان بودن آنقدر که مساجد جایی برای نشستن نداشتن اما الان خلوت و یا درش قفل کردن اون زمان ماه رمضان میشد برنامه سحری نبود توی تلویزیون اما خادم مسجد سحر مردم بیدار میکرد مساجد از دولت هیچ بودجه ایی نمی‌گرفتند اما الان با بودجه و حقوق اینجوری نیستن ... اون زمان چقدر عزاداریها ارزش و کرامت داشت
  • محمد IR ۲۰:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
    25 1
    ما هم یه عمو داریم همین الان تو تهران یکی از مسیولین و بزرگان هست ده بار رفتم خدمتشون به عنوان یه جوان ازش درخواست کمک کردم ولی اصلا به روی خودش نیاورد خواسته نامعقول نداشتم بعد اون دلم شکست و با خودم عهد کردم هرگز از کسی خواهش نکنم فقیر بودن شرف داره به اینکه از کسی خواهش کنی که روتو زمین بندازه
  • رمضان IR ۲۰:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
    18 1
    رستورانشون عجب غذاهایی داره خیلی عالی هستن من یبارباخانواده تجربه کردم.
  • قاسم IR ۲۰:۴۷ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
    4 1
    بلاخره هفت تا بودن یا هشت ؟!
  • ناشناس IR ۲۰:۵۱ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
    11 0
    سلام ما که‌ سال‌۱۳۳۶ دربازارچه‌ سعادت‌ به‌ دنیا‌ آمدیم‌ و تا‌ سال ۱۳۴۳‌آنجا‌ساکن‌بودیم‌ هیچکدام‌ از‌ نوشته‌های‌ شما‌ را در‌حضرات‌ ندیدیم‌ و نشنیدیم‌‌جز‌ اینکه‌ همیشه‌ با طیب‌ درگیری داشتند‌وپیش‌نماز‌مسجد مظفری‌ مرحوم‌ ملکی‌ اهل‌ مسجدشان‌ کرد
    • IR ۲۱:۲۸ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
      5 0
      منم نفهمیدم والله
  • IR ۲۱:۳۵ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
    5 0
    البته اینها نوچه رمضون یخی بودند واز لاتهای قدیم دعوای اینها رمضون یخی و طیب قصه درازی داره وهمیشه شر دعوای بودند البته جوانمرد هم بودند بهرحال شرایط آنموقع اینطور بود
  • ناشناس IR ۲۱:۵۶ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
    26 7
    خدا بیامرزه پهلویهارو ؛ هرچی برکت بود همون دوران بود .
  • رویا IR ۰۰:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
    5 0
    یادش بخیر که مردم ایران جقدر باوفا وهمسایه دوست ومهمان نواز بودن مهمون روبه خودشون ترجیح میدادن صمیمی فداکار بودن نه نثل الان که همه فقط به فکر خودشون هستن اون اعتقادات پاک راستگوییها همه رفتن الان مردم اعاقاداتشون صعیف شده کسی ازفامیلش هم احوالپرسی نمیکته اونموقع مردم تعصب دختر وپسر همسایه روهم داشتن حیف
  • آ رایی IR ۰۵:۴۲ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
    4 1
    عالی بود👌🙏
  • عباس IR ۰۸:۲۵ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
    2 0
    روحشان شاد
  • عبدالرضا غیایی شاملو IR ۰۸:۴۹ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
    2 0
    یه کتاب دو جلدی بنام سرگذشت لوطی های تهران هستش که مفصل تر به زندگی هفت کچلون، رمضون یخی، طیب و نامداران دیگر آن زمان پرداخته است
  • محمد TR ۰۸:۵۱ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
    1 0
    خدا رحمتشون کنه
  • علیرضا IR ۰۸:۵۸ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
    2 0
    بنظر شما الان هم چنین ادمهایی داریم این مردان واقعی درچه سالی تربیت شدن
  • IR ۰۹:۵۴ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
    6 0
    من خو د متولد محله باغ فردوس روبروی کلانتری 16ان موقع هستم این بردارها همکی نوچه رمصان یخی بودند که همه از او می ترسیدند این ها بانی وصع موجود مملکت هستند ولاتی بیش نبودند فقط محاسن ان ها را ننویسید