ایرانیان دیگر عادت کرده‌اند تا روزه‌ خود را پس از شنیدن صدای کسی باز کنند که پخش آن از رسانه ملی کشورمان، بیش از نیم قرن قدمت دارد. سال‌هاست که این اذان، جزیی از تاریخ ملت ما شده و خاطرات چندین نسل به آن گره خورده است. این مطلب بازخوانی است گزارشی است که سال ۱۳۸۷ در همشهری سرزمین من منتشر شده است.

مؤذن‌زاده

همشهری آنلاین، سال‌هاست که صدای این اذان، در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی شنیده می‌شود و از مناره مسجدها پخش‌می‌شود. اما شاید کمتر کسی گوینده این اذان را بشناسد و بداند که این اذان در دستگاهی ایرانی خوانده شده است. صدای مؤذن‌زاده تا سال‌ها در میان ما خواهد بود و نسل‌های آینده نیز از آن خاطره‌ها خواهند داشت.

رحیم  اول مهرماه سال ۱۳۰۴ در اردبیل به ‌دنیا آمد. اذان‌گویی، نوحه‌خوانی و منبری را از پدرش شیخ عبدالکریم به ارث برد و تا آخر عمر راه او را ادامه داد. خودش در مصاحبه‌ای گفته است که اذان‌گویی در خانواده آنها، ۱۵۰ سال قدمت دارد و نام فامیل آنها به‌همین دلیل موذن شده؛ «زمانی که آن موقع‌ها در اردبیل شناسنامه می‌دادند، به تناسب شغل و حرفه، نام خانوادگی انتخاب می‌کردند. به پدربزرگم هم گفته بودند تو چه‌کاره‌ای؟ گفته بود موذن. گفته بودند نام خانوادگی شما موذن است».

 رحیم در کودکی به مکتب‌خانه می‌رود و تحت نظر میرزا عزیز، قرآن را فرا می‌گیرد. به گفته خودش: «در آن دوران ما عوض دبیرستان مکتب می‌رفتیم. همه هم متدین بودند. خانواده‌ها در دوره ما در ابتدای امر، بچه‌ها را با قرآن مانوس می‌کردند. ما هم پس از طی این مرحله، به مدرسه حاج ابراهیم آمدیم. طلبه بودیم به اصطلاح امروز، ولی حین طلبگی این اذان با ما همراه بود». پس از یادگیری اصول نوحه‌خوانی و اذان‌گویی، با همراهی پدر در مسجد اردبیل به این‌کار مشغول می‌شود و گاهی هم برای خواندن  نوحه‌ به شهرهای اطراف، خصوصا تالش می‌رود.  

پسر به‌جای پدر

با سکونت پدر در تهران، رحیم موذن برای تحصیل حوزوی رهسپار قم می‌شود. حاج مهدی سراج - از دوستان رحیم - می‌گوید: «وقتی شیخ کریم به تهران می‌آید، رحیم را برای درس خواندن به قم می‌فرستد. صدای رحیم آن‌قدر خوب بود  که دیگر همیشه او برای مجالس در قم می‌خوانده است. مداحان قم پیش شیخ کریم شکایت کرده بودند که با آمدن رحیم ما از کار افتاده‌ایم». رحیم درس می‌خواند و ظهرها در حرم حضرت معصومه اذان می‌گفت.  

سال ۱۳۲۹ شیخ کریم فوت می‌کند و رحیم که فقط ۲۵ سال سن دارد، به تهران می‌آید تا جای خالی پدر را در مسجد امام پرکند. خودش ماجرا را این‌گونه تعریف کرده است: «مرحوم پدرم سال ۱۳۲۲ برای نخستین بار اذان را در رادیو گفت و همین روند تا سال ۱۳۲۶ که برنامه سحری را به صورت زنده اجرا می‌کرد ادامه داشت. او در سال ۱۳۲۹ سکته کرد و من قبول کردم جای او اذان بگویم تا الان که با این سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم که با گفتن آن یک اذان، برای اسلام و مملکتم کاری کرده‌ام. ما که نه ثروت داریم، نه مکنت و همین یک اذان برایمان بهترین خیر است». در همین سال است که نام خانوادگی او نزد مردم از موذن به موذن‌زاده اردبیلی تغییر می‌کند. جعفر موذن‌زاده اردبیلی - پسر ارشد حاج رحیم-  تعریف می‌کند که «وقتی شیخ کریم می‌میرد و پدرم به جایش اذان می‌گوید، مجریان رادیو ایران برای معرفی او به مردم، زاده اردبیلی را به فامیل پدرم اضافه می‌کنند تا به شنوندگان بگویند او پسر شیخ کریم است. سر همین موضوع، همه فکر کردند که نام‌خانوادگی پدر من موذن‌زاده اردبیلی است و همین نام هم تا آخر روی او ماند». 

ملکه بخشش‌کن - همسر رحیم موذن‌زاده اردبیلی - تعریف می‌کند که حاج رحیم حدود سال ۱۳۳۰ به اردبیل می‌آید و از او خواستگاری می‌کند؛ «۴ ماه بود که پدرش فوت کرده بود. ما عروسی کردیم و آمدیم تهران. خانواده‌های ما با هم همسایه بودند و ساکن یک محله بودیم. به یکی از همسایه‌ها رشوه داده بود و گفته بود که این دختر  را برای من خواستگاری کن! من تا بعد از عقد ندیده بودمش. من را در آشپزخانه پدرم عقد کردند و بردند خانه او. آنجا برای اولین‌بار دیدمش. خودش می‌گفت قبلا یک‌بار من را دیده بوده». 

حاج رحیم پس از ازدواج، دوباره به تهران بازمی‌گردد. همسر آن مرحوم ادامه می‌دهد: «۱۵ روز بعد از عروسی آمدیم تهران. اول در بازار تهران مستاجر بودیم و بعد رفتیم خیابان سینا یک خانه کوچک گرفتیم. بعد آنجا را هم فروختیم و آمدیم آریانا (مالک اشتر) زندگی کردیم. چند سالی  هم آنجا بودیم و آخر سر آمدیم اینجا(مهرشهر کرج)». به گفته حاج عسگر عاشقی، خانه حاج رحیم در مهرشهر کرج کوچک بود و او همیشه به شوخی این خانه را زندان موسی بن‌جعفر می‌نامیده است. همسر موذن‌زاده هم این موضوع را تایید می‌کند: «۲ تا اتاق داشتیم و ۶‌تا بچه».

ما ایرانی هستیم چرا اذان‌خوان‌های ما از عربستان تقلید می‌کنند؟
کودکی، جوانی، میانسالی تا پیری حاج‌رحیم موذن‌زاده

اتصال به بالا در رادیو

تا سال ۱۳۳۴ که صدای حاج رحیم در رادیو ضبط شود، موذن‌زاده اردبیلی برای مسجد امام و رادیو ملی به‌صورت زنده اذان می‌گفت. خانم بخشش‌کن می‌گوید: «ماه رمضان، هر روز با هم می‌رفتیم مسجد ارگ. من بیرون می‌ماندم و او می‌رفت اذانش را می‌گفت و با هم برمی‌گشتیم خانه. از همان‌جا هم مستقیم در رایو پخش می‌شد».

جعفر موذن‌زاده می‌گوید: «سال ۱۳۳۴ پدر به رادیو می‌رود و از مهندس محبی - مسؤول استودیو ۶ - می‌خواهد که اذانش را ضبط کنند. ماه رمضان بود و از او می‌خواهند که برود بعد از افطار برای ضبط بیاید. پدر قبول نمی‌کند و می‌گوید الان باید اذانش را ضبط کنند. خودش می‌گفته آن روز حال خاصی داشته و گویا به‌اش الهام شده بود که باید اذان را همان لحظه برای ضبط بخواند. خلاصه مسؤولان رادیو قبول می‌کنند و پدر برای ضبط به استودیو می‌رود. به گفته خودش، وقتی برای ضبط این اذان به استودیوی رادیو رفته، اذان را در تمام گوشه‌ها امتحان کرده و دیده که جا نمی‌افتد. همان‌طور که می‌دانید، دستگاه بیات ترک یک حزن خاصی دارد و پدر هم در همین دستگاه، در گوشه روح‌الارواح، اذان را خوانده. می‌گفت وقتی اذان را در این گوشه خواندم، احساس کردم که به بالا وصل شدم. دیگر تا پایان اذان در استودیو نبودم». 

جعفر خاطره جالبی را از قول پدرش از اولین ضبط این اذان در رادیو تعریف می‌کند: «وقتی پدر اذان را می‌خواند، یکی از خواننده‌های مطرح موسیقی ایرانی که در حال تماشایش بوده، با تعجب از او می‌پرسد که اذان را در چه گوشه‌ای خواندی؟ پدر هم می‌گوید گوشه روح‌الارواح. آن خواننده مشهور به او می‌گوید که تابه‌حال این گوشه را نشنیده بوده». 

خود حاج رحیم در گفت‌وگو با خبرگزاری ایسنا ماجرای ضبط اذانش  را این‌گونه تعریف می‌کند: «یک روزی تصمیم گرفتم تا یک اذان یادگاری بگویم. در استودیوی ۶ صدا و سیما، هر گوشه‌ای انداختم، نشد تا اینکه آن را در روح‌الارواح آواز بیات ترک به این شکل که بیش از ۵۰ سال است  پخش می‌شود گفتم. ما ایرانی هستیم و اذان ما باید برخاسته از خودمان باشد. الان اذان‌خوان‌هایی هستند که از عربستان تقلید می‌کنند و این پسندیده نیست و خود ما باید ابتکار به خرج دهیم. الان ۵۰ سال است که کسی نتوانسته روی این اذان من، اذان بگوید؛ حتی برادرم سلیم که آن صدای گیرا و زیبا را دارد و این خواست خداست؛ همان خدایی که می‌گوید اگر با من یکصدایی کنید، محبت شما را به قلوب همه می‌اندازم». 

 به گفته پسر ارشد او، موذن‌زاده تا ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی، هر سال برای تجدید ضبط اذانش به رادیو می‌رفته: «از سال ۳۴ به بعد، پدر هر سال برای ضبط به رادیو می‌رفت و اذانش را مجدد می‌خواند. اصلا از طرف رادیو دستور بوده که این اتفاق بیفتد. تلویزیون الان بیشتر اذان ضبط شده سال ۵۶ پدرم را پخش می‌کند. کانال ۵ که همیشه این اذان را پخش می‌کند ولی بعضی‌اوقات دیده‌ام که کانال‌های ۱ و ۳، اذان ضبط شده سال‌های‌ ۳۴ و ۳۵ را پخش می‌کنند. صدای پدر در این اذان، بسیار شفاف، جوان‌تر و رساتر است و خوب که دقت کنید، می‌توانید تفاوتشان را تشخیص دهید». 

فراموشی و بیماری

در دهه پنجم زندگی رحیم موذن‌زاده اردبیلی، دوره گمنامی او آغاز می‌شود. موذن‌زاده در برخی مساجد تهران مناجات و نوحه می‌گفت و هر سال، شب‌های عاشورا در مسجد اردبیلی‌ها به منبر می‌رفت. جز خانواده و دوستان، کمتر کسی از وجود او آگاه بود. پسر بزرگ موذن‌زاده می‌گوید: «همه فکر می‌کردند که پدرم فوت کرده است. هیچ‌کس تا سال‌ها پیگیر نشد که او کجاست و چه می‌کند. تلویزیون و رادیو اذان او را پخش می‌کردند و مردم هم این اذان را دوست داشتند اما هیچ‌کس سراغی از او نمی‌گرفت». همسر او نیز از وضعیت بد مالی زندگی‌شان می‌گوید: «من در خانه مواظب بچه‌ها بودم و او صبح می‌رفت و شب می‌آمد. زندگی ما خیلی مشکل بود. بچه‌ها یکی‌یکی به دنیا می‌آمدند و خرج و مخارج زندگی کفاف نمی‌داد. کار موذن‌زاده هم فقط منبر بود و کار دیگری نمی‌کرد. روزی یک مجلس می‌رفت و خرج زندگی درنمی‌آمد». 

جعفر تعریف می‌کند که چگونه به زنده بودن حاج رحیم پی‌می‌برند: «آقای غلامرضایی - مجری تلویزیون - خیلی اذان پدرم را دوست داشت و تعریف می‌کرد که از هر کس درباره موذن‌زاده اردبیلی پرسیده، گفته‌اند اول انقلاب فوت کرده است.  غلامرضایی می‌گوید یک روز با یک آذری‌زبان برخورد کردم و از او سراغ موذن‌زاده را گرفتم و او به من گفت که زنده است». 

به این ترتیب، پس از ۲۵ سال و در حالی که تنها ۲ سال به پایان عمر او مانده بود، موذن‌زاده‌ اردبیلی مجددا کشف می‌شود و یکی از خبرگزاری‌ها هم با او گفت‌وگو می‌کند.  

«بیماری پدر از سال ۷۴ شروع شد و در سال ۸۴ به اوج رسید. این اواخر، سرطان از مثانه  به کلیه  و کبد و ریه‌هایش رسیده بود». جعفر تعریف می‌کند که تنها یک‌بار از پدر گله‌ای درباره بیماری‌اش شنیده است؛ ‌ «در تمام مدتی که مریض بود، اصلا گله و شکایت نمی‌کرد و خیلی آرام بود؛ جز یک‌بار که به من گفت نمی‌دانم چرا این مریضی را گرفته‌ام. آدمی مذهبی بود و دکترها برای مریضی‌اش به او سوند بسته بودند. او هم مدام مراقب بود که نجس نشود. فقط این موضوع بود که خیلی ناراحتش می‌کرد». 

حاج مهدی سراج‌زاده - دوست جوان موذن‌زاده اردبیلی - هم تاکید می‌کند که این حرف را به او هم گفته است: «یادم هست که در بیمارستان بودیم و ۵ روز مانده بود به رفتنش. تا آن‌روز حتی یک‌بار هم ندیده بودم که از وضعیت خود گله‌ کند اما آن‌روز دست من‌را گرفت و گفت مهدی، چرا من به این روز افتادم و این  مریضی نصیبم شد؟ چشم‌هایش پر از اشک شده بود و من هم گریه‌ام گرفته بود. قبل از اینکه چیزی بگویم، خودش بلافاصله گفت که همه‌چیز خواست خداست. بعد هم فضا عوض شد و خندید». 

همسر آن مرحوم هم از روزهای بیماری موذن‌زاده تعریف می‌کند؛ «این اواخر خیلی مریضی کشید و همه‌اش بیمارستان بود. بیچاره اصلا اهل غر زدن نبود. من بداخلاقی می‌کردم؛ خب آدم باید راستش را بگوید؛ من هر چی می‌گفتم، اصلا حرفی نمی‌زد».

حاجی به دیار باقی رفت

موذن‌زاده در آخرین ماه‌های زندگی‌اش نهایتا موفق می‌شود به آرزوی خود برسد و حاجی شود. پسر بزرگ او می‌گوید که پدرش پس از شنیدن خبر سفر حج بسیار خوشحال شده است؛ «وقتی قرار شد که از طرف آقای لاریجانی که آن‌موقع رییس صدا و سیما بود، به مکه برود، حالش خیلی بد بود و ۲ تا سوند به‌اش وصل بود ولی خوشحال بود و می‌گفت به آرزویش رسیده است. من رفتم اداره اوقاف و گفتم حال پدرم خوب نیست، از نظر پزشکی تاییدش نکنید. گفتند مگر می‌شود موذن‌زاده را رد کرد. این مرد باید به زیارت خانه خدا برود. ۴ ماه قبل از فوتش بود که با وضع خرابی‌ که داشت به مکه رفت. من خیلی نگرانش بودم. روزی که آمد، سریع خودم را به‌اش رساندم  و دیدم حالش زیاد خوب نیست. گفتم فقط یک چیزی به من بگو، رفتی مکه چی‌ دیدی؟ گفت فقط همین را بگویم که رفتم خدا را دیدم و آمدم». 

جعفر تعریف می‌کند که پدرش بنا به درخواست حجاج دیگر کشورهای اسلامی در مکه هم اذان خود را گفته است: «می‌گفت ازش خواسته‌اند که در عرفات اذانش را بخواند ولی «علیا ولی‌الله» را نگوید. قبول نکرده بود. دست آخر آنها قبول می‌کنند که اذانش را کامل بخواند. می‌گفت اذانش را ۲۰ دقیقه خوانده است». 

علی معلم دامغانی که اذان موذن‌زاده اردبیلی را در عرفات شنیده بود، این اذان را یکی از بدیع‌ترین نمونه‌های اذان دانسته که نه‌تنها در ایران بلکه در سراسر جهان مورد توجه قرار گرفته است؛ «رحیم موذن‌زاده را در عرفات زیارت کردم و به یاد دارم که ایشان در آنجا برای آخرین بار، اذان جاودانه‌ خود را اجرا کردند که بسیار مورد توجه حجاجی که از دیگر مناطق جهان آمده بودند قرار گرفت و فکر می‌کنم او هم به آرزوی خود رسید». 

موذن‌زاده اردبیلی پس از بازگشت از سفر حج، در روز ۲۴ فروردین ماه ۱۳۸۴ به علت پیشروی بیماری سرطان در بیمارستان بستری می‌شود. پزشکان برای بهبود او دست به‌کار می‌شوند ولی سرطان دیگر تمام بدن او را فرا گرفته بود و کاری از کسی ساخته‌نبود.

مسؤولان نظام، یکی‌یکی به بالینش می‌آمدند و موذن‌زاده هم به آنها پند و اندرز می‌داد. جعفر تعریف می‌کند: «خیلی‌ها آمدند. یادم هست که به آقای مسجدجامعی که آن‌موقع وزیر ارشاد بود، یک کاغذی نشان داد که اسم ۲ هزارتا جوان رویش بود. گفت این جوان‌ها مشکل دارند. شما وزیر هستید و باید یک کاری بکنید. اگر اینها به کار خلاف بیفتند، تقصیر شماست. گفت این جوان‌ها به‌درد این مملکت می‌خورند. باید یک فکری برای آنها کرد. با آقای حداد عادل هم که رییس مجلس بود، مدام از درد مردم حرف می‌زد». 

موذن‌زاده آن‌قدر ملاقات‌کننده در بیمارستان داشت که در مواقع بیداری باید وقت خود را به احوالپرسی با آنها می‌گذراند. منصور- فرزند سوم موذن‌زاده اردبیلی- می‌گوید: «کسی را رد نمی‌کرد. با اینکه حال بدی داشت، همه را می‌پذیرفت و با همه هم صحبت می‌کرد. بعضی وقت‌ها که دیگر اتاق جا نداشت، ما مجبور می‌شدیم که از اتاق بیرون برویم». دوست جوان موذن‌زاده هم در این‌باره می‌گوید: «وقتی در بیمارستان بود، دسته‌دسته می‌آمدند و از او عیادت می‌کردند و می‌رفتند. با اینکه حال خوشی نداشت، با تک‌تک‌شان روبوسی و احوال‌پرسی می‌کرد». پس از مدتی برای گشاد شدن سوند موذن‌زاده، عملی موفقیت‌آمیز صورت می‌گیرد اما دیگر دیر شده بود. سرانجام ریه پیرمرد نیز به دست سرطان از کار می‌افتد و او در ششم خردادماه سال ۱۳۸۴ جهان را بدرودمی‌گوید.  

مراسم ختم موذن‌زاده در حالی در مسجد اردبیلی‌های تهران برگزار می‌شود که این مسجد مملو از آدم بوده است. جعفر موذن‌زاده گله‌ای هم از مسؤولان دارد؛ «شبی ۵ هزار نفر برای مراسم ختم و شام غریبان و شب هفتم و چلهم پدر به مسجد آمدند. آن‌قدر جمعیت زیاد بود که بسیاری از آنها در کوچه بودند و مسجد دیگر جا نداشت. بیشتر از ۱۵ میلیون تومان فقط هزینه همین مراسم شد که پرداخت همه آنها بر عهده خانواده و دوستان پدر افتاد و حتی یک‌نفر نیامد یک جلد قرآن به این مسجد هدیه کند. هزینه بیمارستان‌ پدر هم حدود ۲۰ میلیون تومان شد که باز همه را خودمان پرداخت کردیم. من بازنشسته موسسه تحقیقات خاک و آب هستم و بقیه اعضای خانواده ما هم از قشر مرفه نیستند. نمی‌دانید با چه مکافاتی توانستیم از پس این هزینه‌ها برآییم».

ما ایرانی هستیم چرا اذان‌خوان‌های ما از عربستان تقلید می‌کنند؟

خودمان سنگی برای قبرش تهیه کردیم

خانه مجتبی کرمانی، از زمان پدربزرگش جنب مسجد اردبیلی‌های محله چاله‌حصار تهران بوده و در بیشتر مراسمی که در این مسجد برگزار می‌شده، حضور داشته است. او از شعری یاد می‌کند که همیشه ورد زبان موذن‌زاده بوده است: «می‌گفت: «رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست / می‌کشد هرجا که خاطرخواه اوست». وقتی از او می‌پرسیدیم که چه‌کار می‌کنی؟ این شعر را می‌خواند. می‌گفتیم سال دیگر چه می‌کنی؟ باز این شعر  را می‌خواند». 

یکی دیگر از شعرهای موذن‌زاده نیز هنوز به یاد کرمانی مانده است: «یادم می‌آید شب نیمه شعبان، در مسجد اردبیلی‌ها جشن بود. بهترین شعری که از رحیم موذن‌زاده اردبیلی شنیدم در همان شب بود. از او خواستند سخنرانی کند که گفت من جای دیگری قول داده‌ام و رفت. بر حسب شانس، کارش در آن مسجد زود تمام شد و برگشت مسجد ما. از او خواهش کردند و رفت بالای منبر. گفت امشب یک شعر خیلی خیلی قدیمی می‌خوانم که لذت ببرید. من از آن شعر، خیلی لذت بردم که الان فقط یک بیتش را به یاد دارم. خواند: «چک بابون علی ذوالفقارینی / ایا ای صاحب‌الزمان». معنی‌ این شعر این است که «بکش ذوالفقار جدت علی را، ای صاحب زمان». این شعر، هم برای من تازه بود و هم حسی که در خواندن او دیدم، مرا به حال دیگری برد».

مهدی سراج‌زاده با اینکه ۴۶ سال سن دارد اما از دوستان نزدیک رحیم موذن‌زاده بوده است. او منبرهای حاج رحیم را پر از پند و اندرز و کاملا عامیانه توصیف می‌کند: «برای مردم عادی صحبت می‌کرد. به‌خاطر همین بود که منبرهایش خیلی به دل آدم می‌نشست و حرف‌هایش به روح و مغز آدم نفوذ می‌کرد. نکته‌ مهمی که می‌توانم درباره او بگویم، این است که از سال ۵۵ به بعد که من به یاد دارم، یک شب هم نمازشب او  ترک نشد. خودش می‌گفت تا روزی ۲ جزء قرآن نخوانم، روزم شب نمی‌شود». این موضوع را پسر ارشد آن مرحوم هم تعریف می‌کند: «آرزو می‌کنم که اعمال یک شب او را داشته باشم. از زمانی که به‌یاد دارم، نماز شبش ترک نشد». علاقه او به تسبیح و انگشتر هم موضوعی است که همه نزدیکانش درباره آن تعریف می‌کنند.  

سراج‌زاده می‌گوید: «به انگشتر و تسبیح خیلی علاقه داشت. با هم می‌رفتیم مسجد امام و در بازار مسجد، تسبیح و انگشتر می‌خریدیم.» حاج عسگر عاشقی هم که ریش سفید مسجد اردبیلی‌های تهران است و از دوستان قدیمی موذن‌زاده، می‌خندد و این موضوع را تایید می‌کند: «هر بار که با هم می‌رفتیم بازار، انگشتر و تسبیح می‌خرید».

وقتی از جعفر موذن درباره خصوصیات اخلاقی حاج رحیم می‌پرسم، کمی سکوت می‌کند و می‌گوید: «من چون خیلی با او رفاقت داشتم، الان دچار مشکل شده‌ام. اذان پدر را که پخش می‌کنند، من مریض می‌شوم. خیلی روشنفکر و امروزی بود. اگر ۲ دقیقه با او دمخور می‌شدی، دیگر محال بود که ولش کنی. به یاد ندارم که به ما زور گفته باشد ولی طوری هم رفتار می‌کرد که ما راه کج‌نمی‌رفتیم». 

سراج‌زاده نیز او را آدم شادی معرفی می‌کند: «آدم سرزنده و شادابی بود. در هر جمعی که می‌رفت، همه را می‌خنداند. هر جا می‌نشست اول یک روایتی یا سخنی از ائمه(ع) می‌گفت و بعد حرف می‌زد. همیشه مرتب، خوش‌تیپ و خوش لباس بود. به لباسش خیلی اهمیت می‌داد و امکان نداشت یک‌بار او را با لباس چروک می‌دیدی اما مهم‌ترین نکته درباره‌اش، صداقت اوست. صفای باطن و روراستی خاصی داشت. خیلی بی‌ریا بود. من کمتر در دیگران سراغ دارم که یک آدم این‌همه صادق باشد».

رحیم موذن‌زاده، راه پدر را ادامه داد و در قبر او نیز به خاک سپرده شد. حاج عسگر عاشقی می‌گوید: «قبر شیخ کریم را باز کردند و رحیم را در آن گذاشتند.» هنوز هم آخر هفته‌ها عده زیادی بر سر مزار حاج رحیم موذن‌زاده در ابن‌بابویه می‌روند و خانواده آن‌ مرحوم هنوز چشم انتظارهستند تا مقبره‌ کوچکی برای او درست شود.

پسر بزرگ حاج رحیم می‌گوید: «برای دفن آن مرحوم قرار شد مقبره‌ای برایش بسازند. هرچه نامه‌نگاری کردیم و تلفن زدیم، هیچ‌کس برای انجام این کار پا پیش نگذاشت. خودمان سنگی تهیه کردیم و روی قبر او گذاشتیم. هر هفته عده زیادی به ابن‌بابویه می‌آیند تا سر قبر او بروند. حتی نکردند یک سایبان برای این قبر درست کنند تا آفتاب به سر مردم نخورد و بتوانند با خیال راحت یک حمد و سوره برای پدر بخوانند. هر بار مردم من‌را آنجا می‌بینند، می‌گویند تو پسر بزرگش هستی، باید این مقبره را درست کنی. به‌خدا من از نظر مالی در مضیقه هستم ولی نمی‌توانم این‌را به مردم بگویم. می‌دانم اگر بگویم، خودشان این‌کار را برای قبر پدر انجام می‌دهند».

بیش از ۳‌سال از مرگ رحیم می‌گذرد. بیش از نیم قرن از اجرای اذان تاریخی موذن‌زاده می‌گذرد. رحیم دیگر در میان خانواده‌اش و مردم ایران نیست اما بی‌شک اذان او بخشی از میراث معنوی این سرزمین است.

کد خبر 758442
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha