دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۸ - ۰۵:۳۲
۰ نفر

ترجمه - نیلوفر قدیری: این هفته فرانسه و آلمان مشترکا میزبان اجلاسی بودند که به مناسبت 60 ساله شدن پیمان آتلانتیک شمالی ناتو، تشکیل شد.

مهمان ویژه این اجلاس باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا بود. این نشست به نوعی جلسه معارفه و آشنایی رهبران اروپا با رئیس‌جمهور جدید آمریکا هم به حساب می‌آید. اما حقایقی که در 60 سالگی سازمان ناتو درباره این سازمان بروز کرده‌است، جلسه معارفه و حتی حضور پرسر‌و‌صدای اوباما را در این نشست تحت‌الشعاع خود قرار داد.

«ناتوی پیر» عبارت تکراری بود که اکثر نویسندگان غربی در تحلیل‌ها و گزارش‌های خود درباره این رویداد از آن استفاده کردند. نویسنده روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز پا را از این هم فراتر گذاشت و در گزارش خود نوشت، ناتو در 60‌سالگی، به پایان راه نزدیک می‌شود و آغازی برای آن در کار نیست.

اروپا اکنون توقعی را که از آمریکا داشته را محقق می‌بیند و با رئیس‌جمهوری در واشنگتن طرف است که میانه‌روی و سازش از ویژگی‌های اوست. اما شاید این همه آن چیزی نباشد که اروپا می‌خواهد. اگر آن‌طور که باراک اوباما در سفر این هفته‌ خود به اروپا گفت، آمریکا وقتی خوب گوش می‌دهد بهتر عمل می‌کند، پس رئیس‌جمهور آمریکا باید در اجلاس اخیر ناتو با تشخیص واکنش‌ها به درخواستش درباره افغانستان، سیاست جدیدی را اتخاذ کند.
اگر بوش هنوز رئیس‌جمهور آمریکا بود شاید کار برای اروپا ساده‌تر می‌شد. اما اکنون که آمریکا رئیس‌جمهوری دارد که نه احمق است و نه سرکش، اروپا باید جدی‌تر درباره امنیت جمعی خود فکر کند. برای این کار اروپا دیگر نمی‌تواند به آمریکا تکیه کند.

از آوریل سال 1949 که پیمان آتلانتیک شمالی در واشنگتن امضا شد 60 سال می‌گذرد. هدف از امضای این پیمان جلوگیری از تکرار جنگ‌های جهانی اول و دوم بود. هر دوی این جنگ‌ها را اروپا شروع کرد اما آمریکا به آنها پایان داد. ناتو در حقیقت مکانیزمی بود برای درگیر کردن پیش از موعد آمریکا در نقش عامل پیشگیرانه. ناتو یک طرح ایدئولوژیک بود با هدف آشکار محافظت از غرب اروپا و همچنین حفاظت از دموکراسی غرب.

یکی از بزرگترین دستاوردهای ناتو جدا از ادامه بقای این سازمان، توسعه این سازمان به سوی شرق اروپا بوده‌است. با پذیرفتن عضویت آلبانی و کرواسی، این دستاورد کامل شد. از سوی دیگر ناتو نقطه تلاقی یک طرح نظامی با یک هدف سیاسی است. ناتو به شرق اروپا کمک کرده‌است تا با نظم و قوانین اتحادیه اروپا کنار بیاید.

لهستان هم به دلایل تاریخی آغوش خود را به روی ناتو گشود. در بخشی از قرن گذشته کشور لهستان هویت خود را به‌عنوان یک کشور از دست داد و در مقطعی در اثر تهاجم‌های پی‌در‌پی، مرزهای این کشور تغییر کرد. عضویت در ناتو اما همه این شرایط را تغییر داد. این عضویت در حقیقت به نوعی تضمین استقلال است. اما دلیل پیوند غرب اروپا و آمریکا، این عوامل نیست. این فرمول همچنین در شرق و جنوب قفقاز هم جواب نمی‌دهد. همانطور که در ماه اوت شاهد بودیم، یک حمله پیشگیرانه توسط گرجستان به مناطق جدایی‌طلب، با ضدحمله ویران‌کننده روسیه رو‌به‌رو شد.

تنها راهی که می‌تواند کشور چندقومی مانند اوکراین که از نظر سیاسی ناآرام اما از نظر هم‌نشینی اقوام مختلف بی‌نظیر است را به یوگسلاوی دوم تبدیل کند، وارد کردن مباحث امنیتی ناتو در امور این کشور است. ناآرامی که در خارج از مرزهای ناتو به وقوع می‌پیوندد به اندازه صلح و آرامش درون این سازمان اهمیت دارد. گسترش خط ناآرامی به سوی شرق، نوعی نیروی مخالف و واکنشی را ایجاد و تقویت می‌کند. اکنون به یک مرز جدید بسته نیاز است نه یک مرز جدید باز.

اما چرا کشورهای آزاد نباید دلخواهانه به یک کلوب آزاد بپیوندند؟ ناتو یک کلوب آزاد نیست بلکه یک ائتلاف صنعتی نظامی جدی است. هر جا که ناتو می‌رود، خطوط لوله نفت و گاز هم به همان سو تمایل دارد. دولت‌های غربی همزمان با موعظه برای روسیه درباره ناکامی‌هایش باید احتیاط کنند که در حوزه نفوذ کشوری مانند روسیه هم مداخله نکنند. تعجبی ندارد که روسیه ناسیونالیست بخواهد حیاط خلوت خود را کاملا به منطقه و حوزه نفوذ و منافع خود تبدیل کند. ناتو هم به‌دنبال همین هدف است و کسی نمی‌تواند بگوید که نیست.

ناتو کارکردهای زیادی دارد اما همه آنها نباید تنها توسط یک نهاد اجرا شود. اگر ماموریت ناتو ایجاد یک منطقه امن جمعی برای کل اروپاست، این منطقه باید روسیه را هم در بر بگیرد نه اینکه این کشور را حذف کند. اگر قرار است مداخله نظامی چندملیتی با حضور و رهبری آمریکا از طریق ناتو بیشتر شود، یک ارتش اروپایی هم می‌تواند همین کار را بکند. اگر کارکرد ناتو ارتقا و تشویق دموکراسی است، این کار را با استفاده از قدرت نرم خیلی بهتر از قدرت سخت می‌توان انجام داد.

این هفته در جشن 60 سالگی پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، زمزمه‌های حاکی از ناکامی این سازمان قوت زیادی گرفت. ناتو نتوانسته فراتر از همان هدف اولیه تشکیل این سازمان در دوران جنگ سرد برود. راجر کوهن، نویسنده روزنامه نیویورک‌تایمز در سلسله یادداشت‌های خود درباره حضور باراک اوباما در اجلاس اخیر ناتو نوشت، شاید بهتر باشد که بگوییم ناتو به پایان خود نزدیک می‌شود نه اینکه در آغاز مسیری تازه قرار دارد.

ناتو در سال 1949 و در شرایطی تاسیس شد که اتحاد شوروی و مجموعه اقمار آن در شرق اروپا مشغول قدرت‌نمایی بودند و رویارویی هسته‌ای یک احتمال واقعی بود. همانطور که اسناد مربوط به آن زمان به صراحت نشان می‌دهد، این سازمان یک ائتلاف و پیمان تدافعی بود برای دفاع از شمال اروپا و آمریکا در برابر حملات نظامی احتمالی. وقتی رویارویی میان متحدان غربی ناتو و پیمان ورشو پایان یافت، این پرسش پیش آمد که آیا یک سازمان لزوما دفاعی مانند ناتو می‌تواند خود را برای وظایف و نقش‌های نظامی و غیرنظامی دیگر سازگار کند؟

اکنون 20 سال از زمانی که این پرسش برای اولین بار مطرح شد می‌‌گذرد. امروز پیمان ناتو درگیر جنگی در هندوکوش است که حتی با درنظر گرفتن بازترین تعریف‌ها از امنیت جغرافیایی، این منطقه بخشی از منطقه امنیتی اروپا به شمار نمی‌آید. براساس فرمول قدیمی، منطقه امنیتی اروپا از آتلانتیک تا اورال کشیده شده‌است. اکنون افغانستان به پاشنه آشیل همکاری نظامی غرب تبدیل شده‌است.

افغانستان باعث شده که اهداف این ائتلاف در شرق اروپا زیر سؤال برود. مثلا وزیر خارجه لهستان اعلام کرده که ناتو باید کمتر روی مسئله افغانستان تمرکز کند و بیشتر به فکر مهار و مقابله با روسیه سرکش باشد. بعضی کشورهای غرب اروپا هم با عضویت اوکراین و گرجستان در ناتو مخالفند.روشن است که آمریکا تا وقتی منافعش در میان نباشد، خود را درگیر نگرانی‌های شرکایش نمی‌کند. مدیترانه، آفریقا و حتی اقیانوس هند، مناطقی هستند که اروپایی‌ها باید به تنهایی و بدون حضور آمریکا به امور آن رسیدگی کنند.

10 سال پیش وقتی ناتو تولد 50 سالگی‌اش را در واشنگتن جشن گرفت، درگیر اولین عملیات نظامی عمده خود یعنی بمباران 78 روزه صربستان و کوزوو بود. ناتو با مفهوم جدید راهبردی موافقت کرد که به این سازمان اجازه می‌داد در کنار صلح‌بانی در ماموریت‌های جنگی و عملیات‌های احتیاطی و مصلحتی شرکت کند. اکنون ناتو درگیر عملیات پیچیده‌تر و نامطمئن‌تری است و باید خود را برای پذیرش مفاهیم جدید آشنا کند. کسی نمی‌داند این مفاهیم چیست.

دو عملیات اخیر ناتو یعنی ماموریت حمایت از دولت کرزای از طریق رهبری نیروی امنیتی بین‌المللی موسوم به ایساف و عملیات آزادی پایدار به رهبری آمریکا علیه القاعده و طالبان، تناقض‌هایی که درون ناتو وجود دارد را نمایان کرد. هر دوی این عملیات‌ها توسط یک فرمانده آمریکایی اداره شد. این فرمانده اکنون دیوید مک‌کیرنان است. ایساف اکنون از نیروهای 41 کشور تشکیل شده‌است. این نیروها خارج از فرماندهی ناتو و براساس دستورات دولت‌های خود عمل می‌کنند. با چنین نیرویی نمی‌توان یک ایستگاه را‌ه‌آهن را اداره کرد چه رسد به یک عملیات مقابله با آشوب و ناآرامی. در این میان، ژنرال مک‌کیرنان می‌تواند کل ناتو را نادیده بگیرد و دستورات خود را بدهد. در جنگ افغانستان آمریکا تک‌روی‌های زیادی دارد و براساس برنامه ملی خود عمل می‌کند. متحدانی مانند انگلیس و فرانسه اکنون به‌دنبال آمریکایی‌ها حرکت می‌کنند و به ویژه از نظر فنی و مسائل ارتباطاتی بسیار عقب هستند.

اوباما بعد از شرکت در اجلاس 60 سالگی ناتو در استراسبورگ شاید این جمله معروف آبراهام لینکولن را به یاد بیاورد که گفت: خانه‌ای که درونش اختلاف باشد، دوام نمی‌آورد.

گاردین- 4 آوریل 2009

کد خبر 78266

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار اروپا

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز