شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸ - ۰۷:۴۶
۰ نفر

احسان‌حضرتی: در میان ژانرها و قالب‌های متنوع ادبی، رمان، ژانری تماما مخصوص و منحصر به فرد است

 نه از آن رو که اقبال به آن بیش از سایر ژانرها است بلکه بیشتر از این جهت که این قالب ویژه ادبی محصول و فراورده ناب دنیای جدید است و به همین دلیل هم هست که در کشورهایی که هنوز مدرنیته به‌طور کامل در آنها مستقر نشده است کمتر رمان موفقی تولید می‌شود؛ با این همه رمان ایرانی به‌رغم نوپایی و نمونه‌های اندک شماری که دارد توانسته در ابعاد امیدوارکننده‌ای ظاهر شود و همین ما را نسبت به آینده آن خوش‌بین می‌کند. تورج زاهدی با انتشار رمان «خانه پریان» که به زعم خودش نخستین نمونه رمان رازورانه ایرانی است توانسته توجه طیف قابل ملاحظه‌ای از خوانندگان عام ادبی را به‌خودش جلب کند و همین ما را واداشت که با او پیرامون این رمان و نیز ویژگی‌های رمان رازورانه به گفت‌وگو بپردازیم.

  • آقای زاهدی! «خانه پریان» نخستین رمان از سلسه رمان‌هایی نظیر «دعوت به ماوراء» و «جذابیت عشق» است که به تعبیر خود شما در سبک رازورانه به نگارش در آمده است و با وجود اینکه چندین سال از چاپ نخست آن می‌گذرد هنوز در رده رمان‌های پرفروش است. اساسا ایده نگارش این رمان چطور به ذهن‌تان خطور کرد؟

اگر کمی به عقب برگردیم، خواهید دید که رازورانگی از 20 سال پیش، یکی از دل مشغولی‌های من بوده است. به‌طور مشخص اشاره می‌کنم به مقالاتی که در دهه 60، در کیهان فرهنگی به چاپ رساندم؛ یعنی زمانی که مصطفی رخ صفت و مرحوم منتظر قائم آن را می‌گرداندند و یکی از دوره‌های طلایی کیهان فرهنگی محسوب می‌شود.

یکی از این مقالات عرفان سرخ‌پوستی نام داشت و امروزه هر کس این عنوان را به کار می‌برد و یا از آن انتقاد می‌کند، نظر به همین مقاله دارد. به علاوه در حیطه کتاب نیز، تالیفاتی مانند حکمت معنوی موسیقی و مجموعه آثار ناوال کارلوس کاستاندا و مرشدی از عالم غیب داشتم که همگی منحصراً به مبحث رازورانگی می‌پردازند. حتی نوار کاستی هم که در زمینه ذکر و مراقبه منتشر کردم و آهنگسازی و خوانندگی‌اش را به‌طور توأمان بر عهده داشتم، به همین مباحث رازورانه مربوط می‌شود.

  • رازورانگی از آن دست واژه‌هایی است که در چند ساله اخیر به واسطه خود شما به ادبیات ما راه پیدا کرده است؛ می‌شود کمی درباره این واژه توضیح بدهید؟

 این واژه‌ای است که حتی مشتقات آن نیز معانی خاص خود را دارند؛ واژگانی مانند رازور، رازورانه و رازورانگی. رازورانگی می‌کوشد به حیطه‌هایی بپردازد که ورای عقل بشری سیر می‌کنند و عقلانیت کنونی هنوز پاسخ روشن و اقناع کننده‌ای، آنچنان که مثلا در حیطه فیزیک و علوم محض مرسوم است، برای آنها نیافته است و رازور کسی است که دست کم به این عالم اسرارآمیز علاقه‌ای شیفته‌وار دارد و در نهایت، صاحب‌نظریاتی در این مقوله است که می‌تواند بخشی از مفردات ظاهراً توضیح‌ناپذیر را توضیح دهد.

  • آیا رازورانگی، همان ماوراءالطبیعه نیست؟

خیر! ماوراءالطبیعه بخشی از رازورانگی و در واقع زیرمجموعه‌ای از آن است؛ زیرا بسیاری از مظاهر رازورانگی در همین جهان محسوسات و به‌اصطلاح اهل حکمت، عالم امر یعنی همین دنیای مادی به ظهور می‌رسد.

  •  می‌توانید مثالی در این مورد بزنید؟

شما قطعا از دانش نشانه‌شناسی که توسط فردینان دو سوسور، زبان‌شناس سوئیسی و چارلز سندرزپیرس، فیلسوف آمریکایی بنیانگذاری شد اطلاع دارید. در قلمرو حکمت و ادب، نشانه‌شناسی از مولفه‌های خاص خودش برخوردار است اما در جهان پررمز و راز رازورانگی هیچ‌یک از این مولفه‌ها به قوت خود باقی نمی‌ماند و نشانه‌شناسی از بعدی کاملاً اسرارآمیز برخوردار می‌شود. در این جهان رمزی، نشانه‌ها به زبان گویا و بلیغی تبدیل می‌شوند که اسرار بسیاری را برای ما می‌گشایند. در اینجا، نشانه حتی در مقام اشاره هم ظاهر می‌شود که زبانی کاملاً عرفانی است چنان که حافظ می‌گوید: آن کس است اهل بشارت که اشارت داند.

در این نظام، اشارات ناگهان وارد قلمرو اتفاقات معنی‌دار می‌شود و متوجه می‌شویم که اولاً هیچ حادثه‌ای نمی‌تواند اتفاقی و تصادفی باشد و ثانیا هر حادثه‌ای خودش نشانه‌ای است که خبر از واقعه‌ای دیگر می‌دهد. حتی رویاهای ما انسان‌ها هم تحت همین نظام اشارات و همین نشانه‌شناسی معنوی به‌نحوی کاملاً شگفت‌انگیز و بسیار روشن و تفسیرگر، تعبیر می‌شوند. اما خیال نکنید که برای درک این نشانه‌ها فرمول‌هایی وجود دارد که از طریق منطق و استقرا، کلید حل معما را در اختیار ما قرار می‌دهد بلکه این نشانه‌ها صرفاً از طریق نوعی الهام که فقط از طریق کشف و شهود پدید می‌آید، معنا پیدا می‌کنند.

این عالم رازورانه به نحو جنون‌آوری وسیع و گسترده است و کلمات بی‌کرانگی و بی‌نهایت، در مقابل آن بسیار حقیرانه می‌نماید. این جهان بی‌حد و مرز آن قدر وسعت دارد که تمام کائنات عالم مادی، در نسبت با آن به یک ارزن می‌ماند. حضرت حافظ تعبیر «دریای ناپیدا کرانه» را برای تشریح همین وسعت دیوانه‌وار و غیرقابل تصور به کار می‌برد؛ آنجا که می‌گوید: بده کشتی می، تا خوش برآییم/ از این دریای ناپیدا کرانه.

  • به‌نظر خودتان آنچه در مورد رازورانگی بیان کردید، توضیح جامع و مانعی برای آن به شمار می‌آید؟

البته که نه! موقعی ما می‌توانیم مدعی بشویم که توضیح جامع و مانعی به دست داده‌ایم که تمامی مطالب مندرج در کتاب‌های حکمت معنوی را بیان کنیم! و این کاری است ناممکن. از طرفی گاهی آن قدر در عقل‌گرایی افراط می‌کنیم که از آن سوی بام، پایین می‌افتیم.

  •  اما می‌شود جور دیگری هم به این مسئله نگاه کرد و مثلا این انتقاد را پیش کشید که ممکن است این دیدگاه هم به نفی مطلق عقل گرایی و خردبشری منجر شود؟

 نه، هرگز! عقل گرایی یکی از قلل افتخارآمیز تمدن مدرن بشر امروز است. اما افراط کورکورانه در هر موردی که ‌باشد، نتیجه منفی به بار می‌آورد به‌طوری‌که شما ترجیح می‌دهید اصلاً برخی مطالب را ناگفته بگذارید تا مبادا پاره‌ای اتهامات ناروا را به شما نسبت دهند.

  • زمانی که مشغول نوشتن رمان بودید هم دچار این وسواس‌ها شدید؟ منظورم این است که شما به‌عنوان نویسنده رمان برای فرار از این اتهامات جایی در داستان وارد شده‌اید که سیر منطقی آن را در هم بریزید تا ماجرا کمی عقلانی‌تر به‌نظر برسد؟

این البته مسئله درازدامنی است که شرح آن بسیار طولانی است و باید کل رمان مطالعه شود تا بتوان جان کلام را دریافت. اما بسیار خلاصه می‌گویم که نوشتن این رمان حدود 5سال به طول انجامید. در متن رمان، راوی توسط یک پیر عارف، هدایت می‌شود. این پیر، راوی را در عالم رویا، نزد نویسنده رمان می‌برد و از او می‌خواهد که شرح زندگی راوی را طی رمانی به نام خانه پریان بنویسد. سپس از راوی درخواست می‌کند که همه زندگی‌اش را برای نویسنده شرح دهد و می‌افزاید چون در رویا، زمان فشرده می‌شود او می‌تواند در همین فرصت اندک، تمامی جزئیات زندگی‌اش را برای نویسنده بازگویی کند.

وقتی این کار انجام می‌شود راوی به‌طور خصوصی از پیر می‌پرسد آیا وقتی نویسنده از خواب بیدار شود، می‌تواند به یاد بیاورد که این صحنه را در عالم ‌رؤیا دیده است؟پیر پاسخ می‌دهد: خیر، نویسنده خیال می‌کند خودش این سوژه بکر و زیبا را پیدا کرده است اما زمانی که هنگام نوشتن، به ثبت همین توضیح که من الان دارم می‌دهم برسد، ناگهان به یاد می‌آورد که این داستان در خواب به او الهام شده است و حتی چه بسا که من و تو را هم به یاد آورد.

حالا من (تورج زاهدی) توضیح می‌دهم که این صحنه در قسمت‌های انتهای رمان روی می‌دهد و هنگامی که پس از حدود 5سال به نوشتن این فصل رسیدم و داشتم همین جملات پیر را در مورد نویسنده (که خودم باشم!) می‌نوشتم، ناگهان به یاد آوردم که چندین سال پیش من خوابی دیدم که پاک آن را فراموش کرده بودم؛ خوابی که طی آن، 2نفر (یعنی شخص راوی و آن پیر عارف) در مورد نوشتن یک داستان، با من صحبت کردند. آیا به‌نظر شما این ادعای گزافی نیست؟ شما واقعاً آن را باور می‌کنید؟

  • از آنجا که اصل بر برائت است، می‌توان آن را باور کرد. دست کم تا زمانی که عکس آن ثابت نشده باشد.

پاسخ حکیمانه‌ای بود.

  • با همه این توضیحات به اعتقاد خودتان می‌توان «خانه پریان» را یک رمان مدرن دانست و آن را در رده داستان‌های امروز دسته بندی کرد؟

خانه پریان، قطعا یک رمان مدرن است، اما آگاهانه از بسیاری از عناصر تکلف‌آمیز که گاه تا حد ریاکارانه‌ای موجب آزار مخاطب می‌شود (و من حتی اینگونه تکلفات را توهین آشکاری به شعور خواننده می‌دانم) پرهیز کرده‌ام. من در حدی نفرت‌آمیز از اینکه مثلا زمان را بی‌دلیل بشکنم و دوشنبه را بعد از سه‌شنبه بیاورم یا دو شخصیت را به‌گونه‌ای طراحی کنم که یکی سایه آن دیگری باشد یا اینکه یک شخصیت مذکر، ناگهان از وسط داستان به یک شخصیت مونث تبدیل شود (و اگر مثلا نامش مشد حسن است  به زنی تبدیل شود که نامش مثلا زهره، یاسمین یا سهیلا است!)، یا مثلا روی چانه همه زنان داستان یک خال وجود داشته باشد و زنان داستان همگی نسبت به مثلا رنگ نیلی حساس باشند و خلاصه از این جور شاخصه‌ها که من آنها را عناصر اجق وجق می‌نامم، بیزارم و از آنها پرهیز می‌کنم.

کد خبر 88908

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز