تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۸۵ - ۰۶:۴۴

مهرداد اینانلو: رخدادهاى ماه‌ها و ایام اخیر، نشانگر این واقعیت است که جامعه ایرانى در تعامل با جامعه جهانی، ظاهرا حرکت پرشتابى را در جهت «توسعه اجتماعی» آغاز کرده است.

به‌عنوان مثال مى‌توان به تنوع و رقابت گروه‌های مختلف در انتخابات شوراها، تغییر سیاستگذارى‌هاى صداوسیما در عرصه فرهنگ (فیلم‌هاى سینمایى روز جهان، نمایش سینماى وحشت در سیما ، نگاهى نو به مقوله طنز و ماوراءالطبیعه... )، مجوزهای صادر آنچه معمولاً «توسعه» نامیده مى‌شود (اعم از اجتماعی، سیاسی، اقتصادى) براى عده‌اى به عنوان یک تغییر مخرب و نه مفید مورد نظر قرار مى‌گیرد و سیاستگذاران و عاملان توسعه را در این مسیر با پرسش‌هاى اخلاقى مواجه مى‌کند.

بدیهى است که «توسعه» و «توسعه‌نیافتگی» به همان اندازه که به تدبیر و برنامه‌ریزى عاملان توسعه تکیه دارد، داراى ابعاد اخلاقى گسترده‌اى نیز هست.

به‌نظرمى‌رسد «توسعه اجتماعی» در ایران بیش از آن‌که متکى به سیاستگذارى‌هاى دولتمردان در این زمینه باشد، حاصل نوعى خودباورى و حس بیدارى در جامعه امروز ایرانى است. به عبارت دیگر، این خود مردم هستند که اخلاقاً مسئول تغییرات اجتماعى خواهند بود. با توجه به این‌که ما مردمانى مسلمان و به طریق اولى مؤمن هستیم و از طرفى توسعه به خودى خود تغییراتى را در جامعه ما ایجاد خواهدکرد، بهتر است آگاهانه مشکلاتى را که مى‌تواند نظام اخلاقى جامعه ما را به خطر بیندازد یا منحرف سازد را مورد بررسى قرار دهیم.

در این مجال اندک، به چند نمونه از مشکلاتى که با آن مواجه خواهیم شد، اشاره مى‌شود.
در مسیر توسعه، معمولاً جامعه با پدیده‌اى به عنوان ستایشگرى و تملق مواجه مى‌شود. در هر جامعه‌اى که این ناهنجارى رواج داشته باشد،‌سلامتى آن جامعه در خطر است.

هر قدرمتملّق‌ها مریضند و ضعیف‌النفس، ممدوحان هم حقیرند و خودپرست و به‌راستى چقدر حقارت مى‌خواهد که آدمى مفتون تملق تملق‌گویانى حقیر شود و به دروغ‌هاى آنان دل خوش دارد و بیدار نشود. رواج تملق در جامعه، رواج نفاق است. اگر از نفاق متنفر نشدیم و آن را در دیگران پسندیدیم، یعنى ازتملق‌شان استقبال کردیم. آماده‌شده‌ایم تا خود منافق شویم و دل به افسون آن بسپاریم.

حضرت على‌ع در نهج‌البلاغه خطبه 216 مى‌فرمایند: سخیف‌ترین و منفورترین وضع حاکمان در چشم مردم صالح آن است که طالب فخر باشند و ... شکر خدا که من آن‌گونه نیستم... پس با من آن‌گونه که با جباران سخن مى‌گویند، سخن مگویید.
در مسیر توسعه افراد جامعه نیاز به دو توانایى دارند؛ دوربینى و دوراندیشى.
با توجه به افسون‌زدگى‌هاى توسعه‌یافتگى معمولاً این دو صفت توسط صفت دیگرى به نام طمع از آدمى ستانده مى‌شود و فرموده حضرت علىع «عقل‌ها بیشتر وقتى زمین‌مى‌خورند که طمع‌ها بدرخشند».

طمع‌ورزیدن (به مرید، به لذت، به منافع حقیر، به دفع رقیب و...) داورى را تیره مى‌کند و آدمى را از دیدن عواقب امور باز مى‌دارد و همین امر ـ ندیدن عاقبت یا به عبارت رساتر عاقبت‌نیندیشى ـ پشیمانى مى‌آورد. شما اگر تأمل کنید، خواهید دید همه کسانى که در این دنیا منشأ اثر جدى شده‌اند کسانى بوده‌اند که اهل طمع نبودند. گاندى را ببینید؛ چرا پیام و عمل او تا این حد کارگر افتاد؟‌چون پا در گلیم خویش درکشیده بود و اهل طمع نبود و به چیزى که بترسد از او بگیرند، دل نبسته بود و ثمره قناعت خویش را نیز که عزت باشد، دریافت کرد.

از دیگر عواملى که در مسیر توسعه با آن مواجه مى‌شویم، خشونت است. یکى از علامت‌هاى مؤمن، آمیختن نرمى و دوراندیشى است. خشم و خشونت، حجاب عقل و داورى‌اند.

 براى اینکه در جامعه‌اى سالم بتوانیم با مدارا و اخلاق‌مدارى زندگى کنیم، باید از عصبانیت‌هاى رفتارى و بداخلاقى‌هایى که متأسفانه در جامعه امروز دیده مى‌شود فاصله بگیریم. تعبیراتى چون «مست شهوت» و «دیوانه خشم» بسیار رساست که نشان مى‌دهد غلبه شهوت و خشم بر انسان، در حقیقت غلبه بیگانه‌اى است بر آدمى (که همان شیطان به زبان دین است) که تنها وقتى از وجود آدمى رخت برمى‌بندد که انسان بتواند از درون موزون شده باشد.

 آدمى که با جهان ناهماهنگ است، عالم براى او چون دوزخ مى‌شود. سرّ دورى از خشونت، زیبادیدن جهان است و آن جز با هماهنگى با جهان به دست نمى‌آید.
هیچ مکتب اخلاقى در این عالم ـ اعم از دینى و غیردینى ـ پیدا نمى‌شود که به آدمى بگوید هرچه مى‌خواهى بکن و به هر سویى که مایلى، هرقدر که مى‌توانى بتاز! مشخص و معین‌کردن خواسته‌هاى انسان و به عبارتى مهارنهادن بر آن، جزو اصلى‌ترین ارکان مکتب‌هاى اخلاقى براى ایجاد یک جامعه سالم است. تئورى اعتدال در پى همین حد مطلوب است.

قدما هریک از فضیلت‌هاى انسانى را حد وسطى بین رکود و لجام‌گسیختگى تمایلات انسانى مى‌دانستند و صاحب این فضیلت‌ها را داراى صفت «عدالت» محسوب مى‌کردند و بقیه را در دایره افراط و تفریط قرار مى‌دادند. به طور مثال، «شجاعت» حد وسط جبن ‌و تهور است و اقتصاد میان بخل و اسراف، شرافت‌خواهى میانه پست‌همتى و جاه‌طلبی، تواضع حد وسط تکبر و حقارت و حسن خلق، راه صحیح بین لودگى و ترشرویى است.

در عصر توسعه‌یافتگى، عده‌اى نه به زبان ولى در عمل معتقدند که اهداف، توجیه‌کننده وسایل هستند. در این تفکر، هدف آن‌قدر مهم است که براى رسیدن به آن، هرکارى مجاز است ولو پرونده‌سازی، تضییع حق دیگران یا دروغگویى و تزویر و... و به زعم ایشان آن هدف آن‌قدر خیرات و برکات دارد که این زیان‌هاى اولیه را جبران مى‌کند.

حضرت علىع در نهج‌البلاغه خطبه 200 مى‌فرمایند: «و اگر من خیانت‌ورزى را ناخوشایند نمى‌داشتم، از زیرک‌ترین مردم مى‌بودم».

یا: «‌به خدا قسم که معاویه از من زیرک‌تر نیست اما او خیانت مى‌ورزد و فجور ‌مى‌کند».
از این عبارات مى‌توان پى برد که حتى غلبه بر دشمنان نیز به هر طریقى مطلوب نیست و کسى که به وسیله شر بخواهد بر دیگرى غلبه کند، خود اولین مغلوب است. زیاده‌خواهى و برترى‌جویى و طراحى مقاصد عالى از ویژگى‌هاى جوامع توسعه‌یافته است لذا باید در نظر داشت که اهداف، دقیقاً متناسب با روش‌هاى ما باید ایجاد شود.

اگر در این روش‌ها از شیوه‌هاى علمى استفاده شود، یک نوع نتیجه خاص محقق خواهد شد و اگر برعکس، کار به خشونت و بى‌تدبیرى پیش برود و انتظار این باشد که چون ما هدف را مهم مى‌شماریم، دیگران نیز بالضروره باید آن را مهم بشمارند، در آن صورت البته نتیجه دیگرى حاصل خواهد شد. به همین دلیل، تأمل در امر به معروف و نهى از منکر یک مسئله جاودانه است چرا که کشف شیوه‌هاى عملى، امرى است جاودانه.

 به هر حال شناخت موانع پیش رو براى این‌که جامعه را به سلامت از مسیر توسعه عبور دهد امرى ضرورى مى‌نماید که بررسى آن نیاز به یک کار کارشناسى و برنامه‌ریزى‌شده دارد که در این نوشته، به حد بضاعت به چند مورد آن اشاره شد. یک نکته را نباید فراموش کرد و آن تکیه بر فرهنگ و تمدن ایرانى اسلامى‌مان است که مى‌تواند ضامن گذر به سلامت از این وادى صعب‌العبور باشد.