یکی از این نویسندگان، کازوئو ایشی گورو، داستاننویس نام آشنای ژاپنیتبار است که به زبان انگلیسی مینویسد و در چند سال گذشته تعدادی از آثارش مانند بازمانده روز، هرگز رهایم مکن و وقتی یتیم بودیم به فارسی ترجمه و این نویسنده برای خوانندگان فارسی زبان معرفی شده است. کتاب جدیدی که اخیرا از آثار این نویسنده در بازار کتاب ایران توزیع شده، مجموعهای از داستانهای کوتاه ایشی گورو با ترجمه علیرضا کیوانینژاد و با عنوان«شبانهها» (پنج داستان موسیقی و شب) است.
مترجم در بخش مقدمه کتاب اشاره کردهاست که ایشی گورو در داستانهای کتاب شبانه به ندای قلبیاش پاسخ میدهد که از نوجوانی با او همراه بوده، اما چیزی جز«تجربه» برایش در پی نداشته، و شاید هم «شکست»؛ و آن چیزی نیست جز موسیقی. او بارها به این مسئله اشاره کرده که علاقهاش به این عرصه اگر بیشتر از تالیف داستان نباشد، کمتر نیست و چه فرصتی بهتر از این. و عجب آنکه از چنان تسلطی بر این حوزه برخوردار است که گویی تحصیلاتی را در همین عرصه پشت سر گذارده، حال آنکه اینگونه نیست.
کتاب شبانهها شامل 5داستان کوتاه؛ خواننده، زیر و رو بشه دنیا من دوست دارم، تپههای مالورن، شبانهها و نوازنده ویولنسل است که محوریت ماجراها در همه آنها با موسیقی است. البته شخصیتهای اصلی داستانها از اهالی نامآشنای حوزه موسیقی در جهان نیستند، بلکه به قول شخصیت اصلی داستان خواننده؛ یکی از همانهایی که اهل موسیقی، «دورهگرد» صدایشان میکنند.
در هر پنج داستان کتاب، شخصیتهای اصلی وضعیتی مشابه دارند که به واسطه این جایگاه با افراد معروف و اعضای ثابت گروههای موسیقی آشنا میشوند و براساس همین روابط اغلب مقطعی است که پایه و اساس داستانهای ایشی گورو شکل میگیرد. راویان داستانها معمولا نقش چندانی در طرح و توطئه داستانها ندارند، بلکه افراد شیفته به جهان موسیقی هستند که بهواسطه مهارت در این زمینه و موقعیت گمنامی که دارند، به سنگ صبور چهرههای آشنای این حوزه تبدیل میشوند و اغلب همان چهرههای معروف هستند که اسرار پنهانی در روابط شخصی و خانوادگی خود را بر ملا میکنند.
در داستان خواننده، آقای گاردنر یکی از چهرههای سرشناس موسیقی است که به کمک راوی داستان فضایی را فراهم میکند که یک احساس دور و قدیمی در روابط خانوادگی خود را بازسازی کند.
در داستان زیر و رو بشه دنیا من دوست دارم، هم چارلی و امیلی زوج جوانی هستند که در مرحلهای از زندگی به بنبستهایی رسیدهاند که چارلی از راوی داستان میخواهد نقشی در خروج آن دو از بحرانی که در آن گرفتار شدهاند داشته باشد. همین موضوع به شکل دیگری در داستان تپههای مالورن هم تکرار شده است؛ تیلو و سونیا زوج اهل موسیقی هستند که در مرحلهای از زندگی خود احساس میکنند به آخر خط رسیدهاند و این بار هم هنر راوی در نواختن نوعی از موسیقی است که آنها را برای مقطع کوتاهی هم که شده به تامل در گذشته وا میدارد. این مسئله در داستانهای دیگر کتاب شبانهها هم به شکلهای مختلف دیده میشود.
نویسنده اغلب فضایی فراهم میکند تا یکی از شخصیتهای داستانی پرده از یک راز بر دارد و ابعاد آن واقعه بازکاوی شود. به عبارت دیگر، مضمون مشترک اغلب آثار ایشی گورو در این مجموعه همانند بقیه آثارش یادآوری گذشته باشکوه و از دست رفته است که ذهن شخصیتها را بهخود مشغول کرده است.آنها خاطرات و تصاویر دلانگیزی از زندگی خود را در گذشته جا گذاشتهاند که اکنون قابل دسترسی نیست. بنابراین به تخیل روی میآورند تا تکههای پراکنده گذشته را بلکه در ذهن خود بازسازی کنند. در این میان، معمولا نقش راوی اصلی داستانها به منزله پلی برای رسیدن به گذشته است.
شخصیتهایی که در داستانهای کتاب شبانهها به گذشته نگاه حسرتباری دارند، خود در گذشته از چهرههای سرشناس حوزه موسیقی بودهاند و اکنون بهمرور از شکوه و محبوبیت آنها کم شده است. در مقابل، راوی داستانها که اغلب یک نوازنده دوره گرد و خارج از اعضای ثابت گروههای شناخته شده است، با نواختن ترانهها و نواهای معروف از چهرهها و گروههای سرشناس، به نوعی گذشته با شکوه چهرههای روبهافول را به آنها یادآوری میکند و این مرحله معمولا حلقه اتصال و نقطه شروع داستانهاست.