عبدالعلی دستغیب(محقق و منتقد ادبی) در گفتوگو با ایلنا، با انتقاد از شیوه آموزشی مدارس و دانشگاهها در بخش ادبیات فارسی، میگوید: از چنین کلاسهایی نمیتوان توقع داشت نویسنده و شاعر بیرون بیاید. حتی با چنین اساتیدی نه میتوان انتظار داشت ادبیات کهن فارسی درست تدریس شود و نه اینکه ادبیات مدرن پذیرفته و مورد تدریس قرار گیرد.
وی درمورد فاصله دانشگاه و سطح ادبیات امروزی در کشورمان افزود: اصولا در تمام کشورها؛ دانشکدههای ادبیات از جریانهای ادبی موجود در آن کشور عقبتر هستند و در این میان فرهنگستانها و نهادهای غیردولتی عملکرد بهتری دارند اما باید پذیرفت که فاصله میان دانشگاه و جریانهای ادبی در کشور ما به مراتب بیشتر است.
دستغیب در ادامه گفت: دلیل اصلی این تفاوت سطح به تاسیس نخستین دانشگاهها در زمان رضاشاه بازمیگردد. در آن زمان بعداز افتتاح دانشگاهها برای اولین بار از افرادی بهعنوان استاد استفاده شد که خود در کلاسها و با دانش قدیمی آموزش دیده بودند.
وی اظهار داشت: در آن زمان به جز چند تن از اساتید مثل ملکالشعرای بهار و پرویز ناتل خانلری که در عرصههای سیاسی و اجتماعی نیز فعالیت داشت، اغلب اساتید از دانش روز و مدرن بینصیب بودند و افرادی همچون جلال همایی و غیره که در راسشان فروغی؛ مدیریت مسائل فرهنگی مملکت را بهعهده داشت، معلومات قدیمی داشتند و اصولا میانهای با تجدد نداشتند.
این محقق ادبی در ادامه گفت: این روند از همان زمان ادامه یافت و شاگردان آن اساتید در دورههای بعدی به جایگاه استادی رسیدند و طبیعتا از آن اساتید، شاگردانی جز با همان رویکرد و روحیه تربیت نمیشود.
وی درمورد اساتید امروزی دانشکدههای ادبیات معتقد است: به جز معدود اساتیدی همچون شفیعی کدکنی؛ اغلب اساتید در حد تذکرهخوانی و تذکرهنویسی مرسوم در زمانهای قدیم با ادبیات در ارتباط هستند. مگر اینکه شور با شور شود و این اساتید مثلا جایی که سخن از نیما یا سهراب سپهری به میان میآید، برای اینکه از غافله جا نمانند به تذکرهنویسی که گرد کهنگی بر آنان نشسته است، رو بیاورند.
دستغیب ضمن بیان این مطلب که برای حفظ ادبیات فارسی ناچار به ایجاد تغییرات در نظام آموزشی خود هستیم، گفت: یک روز از شخصی که برای اتمام تز دکتری خود در رشته ادبیات که پیش من آمده بود؛ خواستم تا یکی از اشعار سعدی(نه نظم) بلکه یکی که از عناصر اصلی شعر بهرهمند باشد را بخواند ولی نتوانست. بعد خودم یک شعر از سعدی خواندم و از او خواستم تا عناصر سازنده آن را نام ببرد اما بازهم نتوانست. این نشان میدهد که روش تدریس ادبیات و علوم دیگری همچون فلسفه در دانشگاههای ما؛ همان روشهایی قدیمی و منسوخ شده هستند.
وی با اشاره به این مطلب که با این روند در سالهای آینده هیچ کسی نمیتواند حتی گلستان سعدی را روخوانی کند، اضافه کرد: این رویکرد آموزشی همانطور که شفیعی کدکنی میگوید، ذوقکشی است و در آن به ویژگیهای زیباشناختی هنر و اتفاقهای خلاف عادت مرسوم در ادبیات توجهی نمیشود.
این منتقد ادبی در این باره توضیح داد: گویا اساتید ادبی خواسته یا ناخواسته از پرداختن به بخشهایی که هنرمندان و شاعران به تبع ذات هنر از مرزهای ممنوع زمانه خود گذشتهاند، پرهیز میکنند. به عنوان مثال نمود عشق در آثار عاشقانه سعدی خیلی واضح است و در ساختمان غزلها میتوان عناصری همچون علاقهمندی، هجران و دلیل آن و آرزوی وصال را به وضوح مشاهده کرد. اما در کتابهایی که راجع به سعدی و غزلیاتش نوشته میشود به این ابعاد هیچ توجهی نمیشود و متاسفانه حتی توجه محققان خارجی به این مسائل بیشتر است.
وی درباره ظرفیتهای زبان فارسی افزود: کارشناسان زبانشناسی معتقدند هیچ زبانی در جهان به اندازه زبانفارسی ظرفیت ندارد. چنانکه آقای اسحاقی بعداز بررسیهای گسترده اعلام کرده است؛ بسامد ساختاری لغات در زبان فارسی به 22 میلیون میرسد و این درحالی است که لغات در زبان عربی تنها 225 هزار بسامد را به خود اختصاص دادهاند.
دستغیب معتقد است: اگر زبان فارسی در زمانه ما به این روز افتاده، تقصیر از ماست چراکه به عنوان مثال فردوسی بدون داشتن و دانستن زمینههای آکادمیک؛ دستکم پنج درام جهانی را در شاهنامه خلق کرده، دیگر بزرگان ادبیات فارسی نیز همینطور. بهترین غزلیات را میتوان در آثار سعدی و حافظ یافت و مولوی برجستهترین چهره در داستانهای تمثیلی به شمار میآید.
این محقق و منتقد ادبی در بخش دیگری از سخنانش به برداشتهای و آموزشهای ناصحیح از آثار تئوریک در حوزه ادبیات اشاره کرد و گفت: اخیرا باب شده که عدهای؛ آثار تئوریسینها و زبانشناسان خارجی را به گونهای غلط ترجمه میکنند و به خورد جوانان میدهند. جالب اینجاست که عدهای دیگری با توجه به همین آموزههای غلط؛ مجموعههای بزرگ ادبیات فارسی را تعبیر و تاویل میکنند. مثلا یک عده آمدهاند و اشعار عطار نیشابوری را در هرمنوتیک شرح و بسط دادهاند.
وی ضمن بیان این مطلب که چنین کجرویهایی؛ ضایعاتی به مراتب بیشتر از آموزش ضعیف در دانشگاهها میتواند داشته باشد، اظهار داشت: متاسفانه جوانانی که به منابع درست و کلاسهای تحقیق در حوزه ادبیات دسترسی ندارند، همین آثار غلط را میخوانند و اینطور میشود که باید گفت «کوری عصاکش کور دگر شده».
دستغیب میگوید: هرچند اساتید اولیه در حوزه ادبیات همچون بدیعالزمان فروزانفر، همایی و صفا با آموزههای قدیمی خود در عرصه آموزش حاضر میشدند اما بازهم در آموزشهایشان به نکاتی صحیح و ارزشمند از ادبیات کلاسیک توجه داشتند. بنابراین آموزش با مبانی قدیمی بهتر از آموزش مبانی جدید به صورت غلط و تحریف شده است.
این منتقد در ادامه به برخی از نویسندگان تحت تاثیر متون غربی اشاره کرد و گفت: متاسفانه غالب آثاری که در دورهها به نگارش درمیآیند، کاملا از داستانها و فضاهای استفاده شده در آثار غربی الگوبرداری شدهاند و تنها تفاوتی که در آنها به چشم میخورد؛ اسامی ایرانی است که برای شخصیتها استفاده شده است.
وی خاطرنشان کرد: اگر ما بهدنبال راه چاره باشیم و نقصانهای موجود را سببیابی کنیم، این مسئله نیازمند زحمات و مطالعات فراوان است و یک شبه حاصل نمیشود. همانطور که برای پیدایش یک نمونه ارزشمند، همچون فردوسی 7ـ8 قرن زمان نیاز است، برای اصلاح کردن مشکلاتی که در طول سالها ریشه دوانده و رشد کردهاند؛ نیز به زمان زیادی نیاز است.
دستغیب با تاکید دوباره بر تجدیدنظر در نحوه آموزش ادبیات در دانشگاهها ادامه داد: آنچه که من در کلاس ششم دبستان میخواندم، الان در دانشگاهها تدریس میشود. این خود نشاگر مشکلات و نارساییهای موجود در سیستم آموزش ادبیات است. یادم میآید که فروزانفر به ما میگفت؛ زمانی در خراسان و در مقطع دوم دبستان به تدریس مشغول بوده و از نحوه کارش راضی نبودند. بعدها به تهران میآید و بعداز امتحان کردن؛ او را در مقطع ششم دبستان به کار گرفتند. بعدا با بازگشایی دبیرستانها از او خواستند تا در دبیرستان درس دهد و بعدها وقتی دانشگاهها پدیدار شد، او را به عنوان استاد دانشگاه انتخاب کردند. این فرآیند آموزشی امروز نیز با همین مختصات درجریان است و خود نشانگر تنزل و تضعیف آموزش طی دورههای پیشین بوده است.
وی در پاسخ به این سئوال که چطور میتوان درصدد اصلاح امور آموزشی برآمد، گفت: معمولا نمیتوان از دانشگاهها انتظار داشت همگام با ادبیات روز حرکت کنند. بنابراین باید به گونهای دیگر ادبیات فارسی را مورد حمایت قرار داد. از طرفی مردم هم که درگیر و گرفتار معیشت خود هستند. آنچنان که من در سن 60 سالگی بعداز نگارش 60 جلد کتاب، همچنان به حقوق بازنشستگیام قناعت میکنم و هیچ چشم داشتی به فروش کتابهایم ندارم چون تیراژ کتابها کم شده و مردم نیز تمایلی به کتابخوانی ندارند.
این محقق و مدرس ادبیات ادامه داد: تنها راهی که باقیمانده؛ این است که صاحبان کرم به حمایت ادبیات برخیزند و برای این جریان به انحراف رفته، چارهگری کنند. این اتفاق عموما در کشورهای غربی رخ میدهد. نمونهاش راک ویلر بود که تمام ثروت میلیاردی پدرش را صرف نهادهای ادبی، کتابخانه و موسسات فرهنگی کرد و بنیاد راک ویلر را بنا نهاد. یا تاسیس بنگاههای نشر که جایزه ادبی پلتیزه در آمریکا و بنگاه ادبی ویرجینیاولف از آن جمله هستند، اقدامات اساسی برای ادبیات جهان صورت گرفت. در ایران میتوان هم در حوزه نشر و هم در حوزه نقد و تحقیق؛ اقدامات مناسبی را ارائه داد. زمانی انتشارات نیل چنین کاری را کرده بود اما متاسفانه در ایران همه چیز به ناگاه رها میشود و کارها بیسرانجام میماند.
وی در پایان سخنانش؛ پیرامون جایگاه دستگاههای دولتی در عرصه حمایت از ادبیات گفت: آنها اگر میخواهند فرهنگ و ادبیات ایرانی در جهان پیشرفت کند چارهای جز هزینه کردن ندارند اما از من و امثال من جز پند و نصیحت به دولتیان کار دیگری ساخته نیست.