ترجمه - یکتا فراهانی: معمولا برای همه پیش آمده که در دوران خاصی از زندگی دچار ناراحتی و هجوم افکار منفی می‌شویم که گاه توان ما را زایل ساخته و اجازه نمی‌دهد بتوانیم از زمان و لحظات خود استفاده کنیم.

در واقع این طرز فکر ما درباره رویدادهای زندگی است که تاثیر تعیین‌کننده‌ای بر نوع احساس ما درباره آنها دارد. بنابراین اگر بتوانیم طرز فکر خود را تغییر دهیم، احساس ما هم تغییر خواهد کرد و می‌توانیم لذت‌ بیشتری را تجربه کنیم. گاهی به علت نداشتن آگاهی لازم، ترس وجودمان را دربرمی‌گیرد، دچار اضطراب می‌شویم و سردرگم می‌مانیم که چگونه باید با این احساسات خود کنار بیاییم.

مثلا وقتی شما از سخن گفتن در میان جمع نگرانید و از آن دوری می‌کنید، دلیلش آن است که توانایی‌اش را ندارید ولی هنگامی که خود را از این لحاظ توانا ساختید، می‌بینید که چگونه می‌توانید بر ترس خود غلبه کنید و به خوبی در جمع سخن بگویید.در واقع احساسات شما نتیجه افکار شماست، بنابراین اگر نگران یا افسرده هستید، با احساسات مخرب خود درگیر نشوید، بلکه افکارتان را تغییر دهید تا احساسات ناخوشایند کم‌کم از بین بروند.

برای آنکه به افکار منفی ناخواسته خود پی ببرید، وقتی احساس بدی دارید، مثلا خشمگین‌و عصبانی هستید، از خود بپرسید من دارم به چه فکر می‌کنم؟ این افکار را به این دلیل ناخواسته می‌نامند که به طور غیر ارادی در ذهن ما به وجود می‌آیند و محصول اندیشه و استدلال نیستند و نمی‌توان به راحتی از دست آنها خلاص شد.

برای اینکه نوع احساس خود را تغییر دهید باید طرز فکرتان را عوض کنید. زیر سوال بردن و جدل کردن با طرز فکرهای قدیمی ناخوشایند است و به تنهایی نمی‌تواند مفید واقع شود. مثلا اینکه فکر کنیم اصلا به درد نمی‌خوریم، کمکی به ما نمی‌کند تا مشکلی را حل کنیم بلکه فقط ما را ناتوان‌تر می‌کند.

بیشتر مشکلات ما ناشی از آن است که آنها را بد تفسیر می‌‌کنیم یعنی گرفتاری‌های خود را به گونه‌ای تفسیر می‌کنیم که منجر به مشکلات عاطفی می‌شوند. مثلا اگر دیگران به ما بگویند که نمی‌توانیم خوب بخوانیم، به جای اینکه فکر کنیم در خواندن کمی مشکل داریم، فکر می‌کنیم آدم ناتوانی هستیم و احساس حقارت می‌کنیم. شما می‌توانید از طریق بحث و گفت‌وگو، بیشتر اندیشیدن و با استفاده از روش‌های سودمند منطقی، دیدگاه موثری برای خود به وجود آورید که باعث ثبات رفتاری و عاطفی بیشتری می‌شوند.

هنگامی که شما طرز فکر خود را زیر سوال می‌برید و آن را واقع‌بینانه‌تر بررسی می‌کنید به توضیحات جدیدی
دست‌ می‌یابید که در حل مشکلات عاطفی شما موثرترند. معمولا هنگام مقابله با افکار منفی با اینگونه سوالات مواجه می‌شویم:
- آیا این فکر درست است؟ اگر درست است بدترین حالت ممکن چیست؟ و آیا می‌توانم با آن مقابله کنم؟
- آیا توضیح معقول و واقع‌بینانه‌ای برای وضعیت موجود دارم؟
- اگر دوست من این مشکل را داشت آیا باز همان سخت‌گیری که در مورد خودم دارم در مورد او هم اینگونه قضاوت می‌کردم؟ اگر اینگونه نیست پس چرا در مورد خود اینگونه رفتار می‌کنم؟
- آیا تمام عوامل مثبت و منفی را با هم در نظر می‌گیرم یا فقط به عوامل منفی فکر می‌کنم؟

تفکرات کاذب: هنگامی که از نظر روحی ناراحت هستیم، وضعیت موجود را به گونه‌ای مغرضانه و تحریف‌شده بررسی می‌کنیم و همین عامل باعث بروز وضعیت روحی بد، رفتار عصبی و نگرانی می‌شود. بعضی از این تفکرات کاذب به این ترتیبند:
نگرش همه یا هیچ: هنگامی که ناراحت و غمگینیم اطراف خود را یا سیاه می‌بینیم یا سفید و در این میان هم نمی‌توانیم حدوسطی قائل شویم. مثلا هنگامی که در رابطه‌ای هستیم که موفق نیست، فکر می‌کنیم با هیچ‌کس دیگری هم نمی‌توانیم ارتباط برقرار کنیم اما راه حل منطقی موضوع این است که بدانیم می‌توانیم حق انتخاب بیشتری داشته باشیم.

بایدها و نبایدها: ما معمولا برای خود قوانین خشک و سختی را در نظر می‌گیریم و اگر نتوانیم آنها را رعایت کنیم دچار عذاب وجدان می‌شویم و احساس گناه می‌کنیم. بنابراین بهتر است خود را از قید و بند اینگونه قوانین خشک رها کنیم زیرا بایدها ونبایدها باعث می‌شوند مطیع نگرش خاصی شویم که ما را زیادی محدود می‌کند. قوانین انعطاف‌پذیر در مقابل قوانین خشک به شما امکان می‌دهند تا این واقعیت را درک کنید که خودتان، دیگران یا جهان به ندرت آنگونه هستند که باید باشند و همچنین شما را قادر می‌سازند تا رفتاری منطبق با این درک منطقی داشته باشید.

بدبینی: یعنی همیشه منتظر بدترین حالت ممکن باشید و هنگامی هم که اتفاق می‌افتد، نتوانید آن را تحمل کنید. مثلا «من مطمئنم که نمی‌توانم شغلی را که می‌خواهم به دست بیاورم و اگر نتوانم اوضاع خیلی خراب خواهد شد!» البته هنگامی که شما متقاضی انجام کاری هستید، احتمال اینکه نتوانید آن را به دست آورید نیز هست، اما این به معنای بدشانسی مطلق شما هم نخواهد بود. شما باید بیاموزید که احتمالات را به گونه‌ای صحیح در نظر بگیرید. مثلا از خود بپرسید تا حالا چند تا از پیش‌بینی‌های احتمالی شما به وقوع پیوسته و درست از آب درآمده‌اند. دفعه بعد که دچار بدبینی شدید این احتمالات منفی را به یاد داشته باشید و بدانید که این احتمال ناگوار به ندرت پیش می‌آید، بنابراین با این نگرش، منطقی‌تر با آن برخورد کنید.

اضطراب: اضطراب ریشه در تصورات آینده شما دارد که به علت موضوعات خطرناک یا تهدیدآمیز، حساس و آسیب‌پذیر می‌شوید. مردم اغلب در مورد خطرات احتمالی مبالغه می‌کنند و توانایی خود را برای مبارزه با آنها دست‌کم می‌گیرند.
هنگامی که مضطرب می‌شوید، ممکن است بعضی از این علائم را تجربه کنید: تنگی نفس، تپش قلب، لرز، عرق کردن و... این علائم در مواجهه با خطراتی چون ترس از طرد شدن بروز می‌کند و باتوجه به ارزیابی شما از وضعیت، ممکن است با واکنش‌های مختلف همراه باشد. وقتی مضطرب هستید به ندرت با سوال مثبتی در ذهنتان مواجه می‌شوید؛ اگر موفق نشدم چه؟ اما برای اینکه بتوانیم ارزیابی واقع‌بینانه‌ای داشته باشیم باید احتمالات مثبت و منفی را با دقت و بدون حذف دیگری مدنظر قراردهیم و بررسی کنیم.

بدیهی است که راه مبارزه با اضطراب، رویارویی با ترس‌هایتان است اما نباید قبل از مواجه شدن با ترس‌ها، انتظار داشته باشید که احساس راحتی و اعتمادبه نفس در شما به وجود آید. به احتمال زیاد باید مدت زمان زیادی در انتظار بمانید؛ شما در شرایطی که مضطرب هستید، می‌توانید با اضطراب خود مبارزه کنید. روبه‌رو شدن با آنچه از آن می‌ترسید، در نهایت ترس شما را از بین می‌برد و بدین‌ترتیب می‌توانید از لحظات خود بیشتر لذت ببرید.افسردگی: هنگامی که افراد دچار افسردگی می‌شوند معمولا از فعالیت‌هایی که قبلا برایشان لذت‌بخش بود کناره‌می‌گیرند و درون خود فرو می‌روند و بدین ترتیب، وضعیت افسردگی را تقویت می‌کنند. در واقع از دست دادن حس خوشی، علاقه، اشتها، انگیزه و همچنین به هم خوردن نظم خواب از علائم ابتلا به افسردگی هستند.

ممکن است با خود فکر کنید:«من دیگر هرگز روی شادی را نخواهم دید و نمی‌توانم این مشکل را تحمل کنم.» در اینجا شما آینده‌تان را براساس احساسات منفی خود پیشگویی می‌کنید؛ در حالی که هرگز نمی‌توانید بفهمید در آینده چه پیش خواهد آمد. برای مقابله با افسردگی می‌توانید از برنامه کاری روزانه استفاده کنید تا سرتان گرم باشد. فعالیت، طرز فکری را که القاکننده افسردگی است از بین می‌برد. پس از اینکه خود را وادار به انجام کاری ‌کنید، انگیزه لازم برای تداوم کار هم به وجود می‌آید. فعالیت مستمر، انرژی و احوال شما را بهتر می‌کند. اندیشیدن و عمل کردن علیه افکار و عقاید منفی و دلسردکننده باعث می‌شود تا بر احساس ناتوانی و ناامیدی چیره شوید و بار دیگر از زندگی لذت ببرید.

عصبانیت:

عصبانیت به این معناست که حس می‌کنید به شکلی به حریم شما تجاوز شده است. این احساس ممکن است در حیطه‌های مختلف باشد، مثلا هنگامی که در کارتان موفق نمی‌شوید عصبانی می‌شوید. شاید فکر کنید ابراز عصبانیت بهترین راه برخورد با آن است و بعد از آن کار، احساس آرامش می‌کنید اما برعکس، این نوع ابراز عصبانیت فقط باعث تقویت آن می‌شود زیرا افکاری که در اصل باعث عصبانیت شما شده‌اند به جای ضعیف شدن، قوی‌تر می‌شوند.بهترین راه مبارزه با عصبانیت این است که فکر نکنید همیشه این عوامل بیرونی هستند که شما را عصبانی می‌کنند بلکه باید سعی کنید خودتان با آن مبارزه کنید و بدانید این شما هستید که اگر بخواهید می‌توانید به جای خشم و عصبانیت، آرامش و خونسردی را انتخاب کنید.

البته عصبانیت به طور مطلق هم نادرست نیست، اما باید سعی کنید پیامدهای احتمالی آن را بررسی کنید و بدانید به جای عصبانی شدن می‌توانید چه واکنش‌های دیگری داشته باشید.

خجالت:

خجالت از این فکر سرچشمه می‌گیرد که تصور می‌کنید در برابر دیگران، کاستی، بی‌کفایتی یا نقطه‌ضعفی از خود نشان داده‌اید و دیگران هم این ارزیابی منفی را قبول دارند. اما برای مبارزه با خجالت ابتدا باید یاد بگیرید که رفتارتان را جدا از خود ببینید:«شاید اشتباه کرده باشم، اما این به آن معنا نیست که همیشه اینگونه عمل کنم و نمی‌توانم درست رفتار کنم.» سعی کنید هیچ گاه به خود برچسب نزنید و خودتان را ضعیف نشمارید.

در واقع تمام این رفتارها بخشی از وجود شما به حساب می‌آیند. بنابراین اگر احساس ضعف می‌کنید پس نباید هیچ کاری را درست انجام دهید. ولی آیا واقعا اینگونه هستید؟! اگر هم از عکس‌العمل دیگران می‌ترسید سعی کنید اصلا به آن توجه نکنید. اگر بتوانید خودتان را قبول داشته باشید و دست‌کم نگیرید، دیگران نیز همین احساس را نسبت به شما خواهند داشت.

احساس گناه: ممکن است گاهی بر اثر انجام بعضی رفتارهای خود احساس گناه کنید. مثلا رعایت نکردن رژیم غذایی و چاق شدن بیش از حد، داشتن احساسات منفی مانند حسودی نسبت به دیگران و... هنگامی که احساس گناه می‌کنید ممکن است سعی کنید بدی‌ها را جبران کنید و برای مثال از شخصی که فکر می‌کنید در حقش بدی کرده‌اید، پوزش بخواهید یا آنقدر به او محبت کنید تا شما را ببخشد. وقتی چنین احساسی دارید سعی می‌کنید احساسات‌تان را بروز ندهید و با گوشه‌گیری و خلوت‌گزینی از جمع فاصله بگیرید.یکی از شیوه‌های موثر مبارزه با احساس گناه، ارزیابی میزان مسئولیت خود در قبال واقعه‌ای است که به خاطر آن احساس گناه می‌کنید. بنابراین فهرستی از تمام افراد و عواملی که با آن مشکل در ارتباط هستند، تهیه کنید و به هر کدام درصدی بدهید. سپس با توجه به میزان تاثیرشان در بروز مشکل‌تان آنها را بررسی کنید. در آخر نیز بکوشید تا از خطاهای خود پند بگیرید و دیگر آنها را تکرار نکنید.

حسادت:

هنگامی که فردی حسادت می‌کند، خواهان منافع یا زندگی خوب است. هنگامی که نسبت به کسی حسادت می‌کنید سعی نکنید خود را متقاعد سازید که نداشتن آنچه او دارد از جهاتی باعث برتری شماست. اگر می‌خواهید آنچه را او دارد شما هم داشته باشید، باید تلاش بیشتری کنید تا بتوانید آن را به دست آورید. در واقع می‌توانید به جای حسادت از رقابت صحیح و سالمی برخوردار شوید.

به طور کلی هنگامی که احساس مشکل آفرین آزاردهنده‌ای دارید، با خود گفت‌وگو کنید و احساسات واقعی‌تان را شناسایی کنید و پس از شناخت مشکل با آن مبارزه کنید و نگذارید مشکلات شما را از پا درآورند و باعث ضعف بیش از حد شما شوند. فراموش نکنید که برای مبارزه با عقاید قدیمی و غلط خود باید به طور زیربنایی آنها را تغییر دهید. اما اگر فکر و عملتان مثل قبل باشد، هیچ تغییری نخواهید کرد. حفظ تغییر به این معناست که همیشه بر رفتار خود نظارت داشته باشید و نگذارید دوباره به عقب برگردید. به عبارت دیگر، اگر می‌خواهید با موفقیت با احساسات ناراحت کننده خود مبارزه کنید و به احساس بهتری برسید، باید پیوسته مانند یک معلم بر رفتار خود نظارت و کنترل داشته باشید.

psychologies magazine

 

برچسب‌ها