با این علم و آگاهی و این شناخت میتوانیم در مسیری گام برداریم که به رشد بیشتری برسیم و دشواریهای کمتری تقبل کنیم. درواقع همه ما میتوانیم در وجود خودمان به دنبال شگفتی برویم ولی نکتهای که نباید فراموش کنیم این است که زندگی چیزی بیش از آن است که امروزه اغلب ما تجربه میکنیم. اما قبل از هر چیز باید تعریف موفقیت را برای خودمان عوض کنیم.
موفقیت یعنی رسیدن به یک زندگی متعادل و سرشار در مشارکت با دیگران برای دستیابی به احساسی از عشق، سپاس و قدردانی، بدون توجه به اینکه تلاشهای ما به چه شکل و شمایلی نتیجه خواهند داد.
این تعریف ساده دربرگیرنده خویشتن متعالی است که میتواند زندگی سرشار از تلاش را به زندگی با نشاط تبدیل کند. هنگامی که به این تعریف معنوی از موفقیت توجه میکنیم، زندگی معنا و مفهوم جدیدی پیدا میکند؛ از رقابت فاصله میگیریم و به جای آن به فواید مشارکت توجه میکنیم.
توجه به فرایند، نه نتیجه
زندگی بسیار عظیم است، بنابراین باید از آن لذت برد. هنگامی که فقط به دستیابی به هدفهای خود توجه میکنیم، توجه به زندگی در لحظه اکنون را از دست میدهیم و همیشه منتظر آن لحظه بزرگی هستیم که اهداف، رویاها و آرزوهایمان برآورده شوند و به نتیجه دلخواه خود برسیم. این طرز برخورد با زندگی باعث میشود زندگی سخت و ملالانگیزی داشته باشیم.
البته دقت کنید که نمیگوییم اهداف و امیال و آرزوهای خود را کنار بگذارید. اگر فکر میکنیم که سعادت و خوشبختی ما به این چیزها بستگی دارد کاملا در اشتباهیم. چرا باید لذت بردن از زندگی را به زمان دیگری موکول کنیم؟ اگر به هیچ یک از اهداف خود نرسیدهایم چیزی را از دست ندادهایم؛ برعکس لحظات زیبایی را نیز پشتسر گذاشتهایم و سختیهای زیادی را تجربه کردهایم که بسیار با ارزش هستند.
هنگامی که فقط به رسیدن به هدفهای آتی خود فکر میکنیم، ذهنیتمان حقیر میشود اما وقتی در لحظه اکنون زندگی میکنیم و به همهجنبههای زندگی اهمیت میدهیم، دیدمان وسیعتر میشود و قدر نعماتی را که داریم بیشتر درمییابیم.
خودداری از رقابت ناسالم
توجه به عبارات «بیشتر، بهتر و بهترین» زمینه رقابت ناسالم و مخرب را فراهم میآورد، بنابراین برای نجات از رقابت ناسالم و مخرب، کافی است بهجای این عبارات از واژه «کافی» استفاده کنیم. این عبارت از قدرت «بیشتر، بهتر و بهترین» میکاهد و احساسی ناشی از سرشاری و کفایت به همراه میآورد. با پذیرش مفهوم «کافی» به خوب بودن و کفایت خود میرسیم. وقتی پس از خوردن غذا می گوییم «به قدر کافی خوردم» معنایش این است که سیر شدهام و راضی هستم. بدینترتیب دنبال بیشتر و بهتر نیستیم. کلمه «کافی» قدرتی دارد که اندیشه کافیبودن را به اعماق زندگی ما راه میدهد.
توجه به شادی درون
در تعریف موفقیت، اشارهای به مهر، عشق، قدردانی و فراوانی نشده است. حال آنکه اینها معیار یک زندگی خوب و شایسته هستند. هنگامی که به مظاهر بیرون از وجود خود توجه میکنیم از آنچه درون ما میگذرد بیخبر باقی میمانیم. البته نمیگوییم موفقیت بیرونی چیز بدی است اما وقتی فقط به بیرون از خود توجه میکنیم از معنای زندگی خوب و آرامش درونی فاصله میگیریم و نسبت به معنویات بی توجه میمانیم. ما در جامعه آموزش نمیبینیم که از قدرت معنوی وجود خویش بهره بگیریم؛ حال آنکه این یک قدرت بسیار باارزش است. این همان نیروی پنهانی است که به ما امکان میدهد در شرایط دشوار با مسائل برخورد جدی داشته باشیم و نتیجه بهتری هم بگیریم.
این معنویت درونی همان نیرویی است که اگر به ندای آن گوش فرا دهیم آرامش خواهیم داشت. از آنجایی که آموزش ندیدهایم که تا از قدرت درون خود استفاده کنیم در اغلب موارد احساس ضعف و ناتوانی میکنیم و خیلی زود خسته میشویم. ما اگر بتوانیم از قدرت درون خود بهرهمند شویم، هر گاه مشکلی برایمان بروز کند فورا واکنش نشان نمیدهیم زیرا جایگاهی از آرامش در درون خود داریم که هرگاه لازم باشد میتوانیم به آن رجوع کنیم.
این آرامش درونی بدون توجه به شرایط بیرونی همیشه وجود دارد. وقتی اوضاع کاریمان خراب میشود، هنگامی که بدهی و قرض داریم، وقتی فرزندمان بیمار میشود و... آرامش درون ما مستقر و پایدار باقی میماند. ما میتوانیم از همه تجربیات خود برای دستیابی به این آرامش درونی استفاده کنیم.
درحقیقت گاه دشوارترین تجربههای ما به این فرایند سرعت میبخشند. در شرایط دشوار به جز درون خود به کجا میتوانیم پناه ببریم؟ هنگامی که از بدترین اوقات و شرایط به عنوان ابزاری برای رشد معنوی خود استفاده میکنیم، دیگر احساس قربانیبودن نمیکنیم؛ میدانیم با قبول شرایط به رشد بیشتری دست مییابیم و این خود همان قدرت وجودی درونمان است.
از افراط در کار خودداری کنید
اعتیاد به کار یا افراط در کارکردن بیش از اندازه، نیاز نامتعادلی است که شخص را از زندگی متعادل و رسیدن به احساس آرامش واقعی بازمیدارد. شخصی که بیش از حد کار میکند از روابط صمیمانه با خانواده و دوستان و از رسیدن به رشد شخصی، سکوت و آرامش و همچنین از لذت بازی و تفریح محروم میشود.
آنها بهخاطر اینکه شرایطشان ایجاب میکند نیازهایشان ناسالم نیستند. معتاد بهکار حتی وقتی پول و درآمد کافی دارد هم بهسمت کار بیشتر کشیده میشود. بنابراین ممکن است کار زیاد شما ارتباطی با تأمین معیشت خانوادهتان نداشته باشد.
گاهی خودمان را فریب میدهیم و احساس میکنیم هیچوقت کارمان تمام نمیشود. نمیتوانیم احساس آرامش کنیم و فکر میکنیم همیشه کاری هست که باید آن را انجام دهیم.
اما یکی از راههای مؤثر برخورد با اعتیاد در کار، رویآوردن به معنویات در زندگی روزانه است. به کمک معنویات میتوانید با خویش متعالی خود در تماس باشید. روش مهم دیگری برای خلاصشدن از گرایش به اعتیاد به کار این است که «نه» گفتن را بیاموزیم. به دفترچه قرار ملاقاتهای خود نگاه کنید. آیا همه این قرارها ضرورت دارند؟ اگر خانهدار هستید، آیا این همه کاری که برای خود درنظر گرفتهاید ضرورت دارند؟ وقتی از خودتان کار بیش از اندازه نمیکشید کمتر از فرزندانتان رنجش بهدل میگیرید و بدینترتیب اعتمادبهنفس بیشتری هم پیدا میکنید.
نیازی به کامل بودن نیست
کمالطلبی و میل به کامل و بیعیب و نقصبودن، مشکل دیگری است که آرامش ما را تحتالشعاع قرار میدهد؛ شغلمان باید کامل باشد، باید مهمانیمان را به طور کامل برنامهریزی کنیم، باید خانهمان صددرصد تمیز و آراسته باشد و... .
چه کسی میتواند ادعا کند که کامل است؟ همه ما انسان هستیم و حداکثر تلاشمان را هم میکنیم که خوب باشیم ولی هرگز نمیتوانیم در تمام زمینهها کامل و بیعیب و نقص باشیم. بنابراین تلاش برای کاملبودن اقدامی درنهایت بیفایده است که وقت خود را بهخاطر آن هدر میدهیم. بهیاد داشته باشیم هنگامی که تمام تلاش خود را کردهایم، برنده یا بازنده بودن تفاوتی نمیکند. همینکه بهقدر کافی کوشش کردهایم، بسیار باارزش است.
نیاز به کامل بودن علاوه بر اینکه آرامشمان را سلب میکند، مانع از آن میشود که از زندگی لذت ببریم. بسیاری از اوقات از بیم آنکه مبادا نتوانیم کارمان را بهدرستی انجام دهیم، از دستزدن و تجربهکردن آن کار خودداری میکنیم. اگر کاری که میکنید ارزشمند است و از انجام آن لذت میبرید، مهم نیست که چقدر آن را خوب انجام میدهید.
به آینده اعتماد کنید
یکی از مهمترین موانع رسیدن به آرامش، ترس از آینده است. ما به چیزهای مختلفی دل میبندیم؛ به روزی زیبا برای برپایی یک مهمانی، به اینکه فرزندانمان روزی بزرگ شوند و آنطور که ما دوست داریم باشند، به اینکه روزی به درآمد بالا برسیم و... گاه شرایط آنطور که ما انتظار داریم بر وفق مراد ردیف میشوند اما در موارد بسیاری هم ممکن است خلاف این موضوع اتفاق بیفتد. وقتی نگران هوا باشیم، مهمانیدادن لذتش را از دست میدهد.
وقتی نگران آینده فرزندانمان میشویم از زیبایی بزرگشدنشان لذت نمیبریم. وقتی نگران سرمایهگذاری و آینده آن باشیم، از نعمات موجود خود برخوردار نمیشویم و از زیبایی لحظه حال، غافل میشویم.
به طور کل، دل بستن به هر چیزی تولید سردی و انعطافناپذیری میکند. اما دلنبستن و گذشتکردن اسباب رهایی و آرامش خیال است.
واقعیت این است که هنگام بروز مشکلات، دیدمان محدود میشود. به این توجه نداریم که زندگی مجموعهای از امکانات و احتمالات است. گاهی حوادث به آن شکلی که ما میخواهیم اتفاق نمیافتد اما بعدا میفهمیم که دقیقا به نفع خودمان بودهاند، یا تجربهای عالی آموختهایم یا فرصتهای بهتری فراهم آمده است.
اگر هنگام مشکلات، بهجای اینکه خشمگین شویم و بترسیم به یادگیری و رشدکردن بها بدهیم، سبک میشویم و زندگی هم سادهتر میشود.
Psychologies Magazine