این همسایه جوان ما که مغازه کوچک خواربارفروشی مرحوم پدرش را اداره میکند، چند سال پیش، در جریان مسافرت تفریحی به مالزی که در قالب یکی از تورهای گردشگری انجام شد، یک پرده ابریشمی که تصویر زیبا و هیبتانگیزی از اژدهای افسانهای چین بر روی آن نقش بسته بود، با خودش به ایران آورد و آن را بر دیوار آپارتمانشان آویخت.
اما ماجرا به همین جا ختم نشد. از آن پس هر کس اعم از دوست، آشنا و فامیل قدم به خانه این همسایه میگذاشت. او مثل پردهخوانهای قدیم، کنار پرده اژدها میایستاد و پس از آن که کلی از دیدهها و شنیدههای حیرتانگیزش همراه با آب و تاب و حرکات دست و سر تعریف میکرد، سرانجام میرسید به واقعه فراموش نشدنیاش که مربوط به دیدار تاریخی با اژدهای چینی بود!
اوایل همه این توصیفات عجیب و غریب و افسانهای را به حساب شوخطبعی همسایه خودمان میگذاشتیم، اما کمکم دریافتیم که او به نوعی باورش شده که اژدهای افسانهای را دیده است. لذا دوستان لقب جهانگرد را بر دنباله اسم او افزودند.
جهانگرد عادت داشت هر ماه یک بار پرده ابریشمی را شخصا بشوید تا از رنگ و جلای آن کم نشود و شب و روز مراقب بود که مبادا یک میلیمتر پرده از محلی که او تعیین کرده بود، جابهجا شود. به خصوص که در جوار عکس قدیمی پدر مرحوماش قرار داشت.
هفته پیش، در پی رفتوروب خانه، پرده اژدها گم شد. همسر و یگانه فرزند همسایه ما همه تلاش خودشان را برای پیدا کردن این پرده به خرج دادند و همه ما هم به تکاپو افتادیم تا بلکه نشانی از آن بیابیم اما پرده پیدا نشد!... سرانجام در آخرین رایزنی یکی از همسایگان که قرار است همراه تور و در جریان یک سفر 5 روزه به مالزی برود، وعده کرد که عین همان پرده را بیاورد و ما به شیوه ممکن وانمود کنیم که پرده را یافتهایم تا شب عیدی جهانگرد مجموعه ما دچار اندوه نشود!