شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۸:۵۹
۰ نفر

تازه داشت سری‌توی‌سرها درمی‌آورد. اهل محل می‌گفتند که جوان خوبی است چون با اینکه پول فراوانی از راه حلال به هم زده، اما خودش را گم نکرده است.

طنز

 این جوان هم‌محلی ما از بس خوب و با طمأنینه حرف می‌زد، به «خوش‌صحبت» معروف شده بود. مرحوم پدرش که به خرید و فروش فرش اشتغال داشت، در گذر زمان کلی بدهی بالا آورد و خیلی زود از دار دنیا رفت و خوش‌صحبت شد نان‌آور مادر و تنها برادرش. او راه پدرش را در پیش گرفت، اما حواسش را شش‌دانگ جمع کرده بود تا مثل پدر مرحوم‌اش دست به ریسک‌های بزرگ نزند که نتواند از عهده آنها برآید؛ بنابراین خیلی آهسته و با گام‌های مطمئن راه تجارت فرش را در پیش گرفت.

به قول خودش انرژی جوانی‌اش را توی این راه گذاشت و خیلی زود هم نتیجه گرفت. 2تا کارگاه فرشبافی زد و توی این کسادی بازار فرش، در زمره صادرکنندگان شد. اما از آنجا که چرخ بازیگر گاهی بازی‌های شگفتی را رقم می‌زند، روزی یک نفر از همشهری‌های پدرش از شمال غرب ایران آمد و گفت: چه نشسته‌ای که ارثیه کلانی به تو رسیده است که یک قسمت‌اش به‌تنهایی شامل چند هکتار باغ میوه است.

خوش‌صحبت لاقیدانه، پیشنهاد او را رد کرد، اما وقتی طرف برای او سند و مدرک رو کرد و دلایل محکمی نشان داد، جوان موفق محله ما، رفت سراغ ارثیه کلانی که گویا از پدربزرگش باقی مانده بود و او تنها وارث زنده آن ثروت بزرگ محسوب می‌شد.

سفر خوش‌صحبت به درازا کشید و حدود یک‌سال و اندی به طول انجامید. در این فاصله نبض حساس فرش‌فروشی از دستش خارج شده بود و از این بابت که با ارثیه پدری، می‌تواند کمبودها را جبران کند بی‌خیال بود. توی آن گیرودار ارثیه‌طلبی، اتفاقات دیگری هم در راه بود و کاشف به عمل آمد که پدربزرگ ثروتمندش، غیر از مادربزرگ او 2همسر دیگر هم داشته و کلی اهل و اولاد به هم زده است!

با یک حساب سرانگشتی خوش‌صحبت به این نتیجه رسید که با سهم ارثیه‌اش فقط می‌تواند 2تا قالی از زادبوم پدری بخرد. همین کار را کرد و به تهران بازگشت! خوش‌صحبت کارگاه‌ها را از دست داده و تنها یک مغازه کوچک برایش مانده است، اما عزمش را جزم کرده که دوباره در سایه کار شبانه‌روزی به روزگار پررونق پیشین برگردد. همه کسانی که این روزها برای احوالپرسی به مغازه فرش‌فروشی ‌خوش‌صحبت می‌روند، روی تابلویی که درست بالای‌سر او نصب شده با خط خوش نستعلیق این مصرع از شعر معروف سعدی شاعر بزرگ را می‌بینند و زیر لب زمزمه می‌کنند:
نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود

کد خبر 128622

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز