عمورضا که جد اندر جد رمهدار بود و به قولی با همه اجزای طبیعت و مهوخورشید و فلک انس و الفت داشت، پیشبینیهایش بسیار دقیق بود. خوب به خاطر دارم، وقتی در تیرماه سال1364 رفته بودیم سراغش تا حال و احوال کنیم، میگفت که تابستان تمام نشده یک باران سخت در پیش داریم و بعدش هم زمستانی پربرف میآید که البته بهار و تابستان پرحاصلی دنبالش خواهد بود.
من در آن ایام، عین حرفهای عمورضا را در محیط کار خودم در تهران برای همکارانم بازگو میکردم و هنگامی که آن پیشبینیها درست از آب درمیآمد، از جمله باران شدید مردادماه 1364 که در مناطقی از استان تهران رودخانهها طغیان کردند و در همین شمیران و تجریش هم سیل آمد که حکایت مفصلی دارد، همکارانم به شوخی میگفتند، پیشبینی عمورضا درست مثل پیشگویی سرخپوستها در مورد آب و هوا درست از آب درمیآید.
قدرش را بدانید! اوایل دهه 80 که هنوز بچهها بزرگ نشده بودند و تابستانها میتوانستیم خانوادگی با باروبندیل به روستا برویم، مطابق معمول هرساله، به دیدن عمورضا هم میرفتیم. او هم با اتکا به منابع و دلایل خودش اوضاع و احوال اقلیم را برای ماههای آینده پیشبینی میکرد.
اما به هر دلیل بین ما و ایشان فاصلهای افتاد و در مدت7 تا 8سال نتوانستیم به ییلاق برویم و هر تابستان یا گرفتار کلاس کنکور دخترمان بودیم یا آزمون سراسری پسرمان. روزها و ماهها از پی هم سپری شدند تا رسیدیم به پاییز و زمستان امسال و خشکسالی و آلودگی هوای تهران و چند شهر پرجمعیت دیگر که خودتان بهتر میدانید.
اما هفته پیش - قبل از این تغییرات هوای تهران و زمانی که آلودگی هوا در اوج بود- دوستان و همکاران قدیمی پیشنهاد کردند که برای گشودن معمای خشکسالی و پیامدهایش، خبری هم از عمورضا در ییلاق زادگاه خودمان که در همین استان تهران است، بگیریم. من هم عزمم را جزم کردم و با مقداری سوغاتی سراغ خویش قدیمی خودمان رفتم. عمورضا، به قول قدیمیها نه گذاشت و نه برداشت و گفت، عموجان!
2، 3سالی میشه که آبو هوا آنقدر درهم شده و قواعد به هم خورده که من با همه تجربهها و اندوختههای نیاکانم هیچ ابری را نمیشناسم و نمیتوانم حتی وضع هوای روز بعد را پیشبینی کنم!
در آنجا دریافتم که مسئله دگرگونی آب و هوای جهانی که بدون شک حاصل زیادهروی ماست، کاملا جدی است. و ما را بگو که برای نسلهای آینده چه میراث پرضرری باقی میگذاریم!