او یک سال بعد، مجموعه «دریا خواهر است» را منتشر کرد تا معلوم شود هرچند کمی دیر، اما آمده است بماند و حالا با انتشار 2کتاب همزمان دیگر، بر این اعلام تأکید کرده است؛ «شناگر» در حوزه نوجوان و «باید تو را پیدا کنم» یک مجموعه داستان دیگر. باید تو را پیدا کنم را نشر چشمه در 150صفحه به قیمت 3400تومان منتشر کرده است.
اگر بخواهیم «باید تو را پیدا کنم» را در یکی از 2گروه کتابهای روایتمحور و کتابهای موضوعمحور قرار دهیم، تقریبا با اطمینان میتوانیم گروه اول را انتخاب کنیم. در 13 داستان این مجموعه، بهسختی میتوان 2داستان با شیوه روایی مشابه یافت و نویسنده در هر یک، ساختار روایی متفاوتی را به کار گرفته است. اما این تلاش برای آزمون و اجرای شیوههای مختلف، نویسنده را از توجه به عناصر دیگر داستان نیز منحرف نکرده است؛ بهویژه زبان که در کارهای عبدی، شخصیت ویژهای دارد.
زبان جوان، لحن پیر
اگر به شناسنامه کتاب و عناصر دیگری که در داستانها قابل بررسیاند توجه نکنیم، بعید است از ویژگیهای زبانی این مجموعه دریابیم با نویسندهای 59 ساله روبهروییم. تقریبا در همه داستانها، عبدی زبانی سرزنده و پالوده دارد و در بیشتر آنها تلاش کرده متمایز و تکنیکی بنویسد. بازیهای زبانی او و تغییراتی که در ساختار معیار زبان ایجاد کرده است، گاه برای دگرگون کردن زاویه دید و نشان دادن زاویهای دیگر از ماجراست و گاه آنچنان برای داستان حیاتیاند که از اساس، ماهیتش را شکل میدهند؛ بهگونهای که با تغییر ساختار جملهها و شکل بهکارگیری کلمات، داستان بهکلی از بین میرود؛ «من بودهام جایی تو بودهای همان جا حتما شاید تو دیدهای من را میگویی من دیدهام تو را حتما میگویم. پس چه باک از آن روز همین حالا را میگویم که دراز میکشیم کنار هم و بالشی زیر سینههامان میگذاریم و به سطرهایی خیره میشویم که به یادمان میآورند؛ کلمههایی که به یادشان آوردهایم.» (داستان ایستگاه مبدأ)
اما هر چه نویسنده در استفاده از زبان، تکنیکمحور و جسارتآمیز رفتار میکند، لحن یکنواخت و خستهای دارد؛ لحنی که تقریبا در همه داستانها حضور دارد و به آنها کیفیتی نوستالژیک و افسرده میدهد. این لحن سبب شده است نویسنده در همه داستانها حضور داشته باشد؛ چه وقتی راوی به او شباهت دارد و چه هنگامی که ندارد؛ لحنی حسرتآلود و تلخ که با موضوع داستانها هم هماهنگ است. این نکته با توجه به کیفیت تکنیکی داستانهای مجموعه، معنای ویژهای مییابد؛ نویسنده برای توجه به زبان و نوشتن داستانهایی که پیشنهادهای تازهای در عرصه زبان داشته باشند، «تلاش» کرده است؛ چیزی که نشان میدهد کارکرد زبان در کارهای این مجموعه، بیش از آنکه «جوششی» و برآمده از ذات اثر باشد، «کوششی» است. با این حال نمیتوان این تلاش مؤثر و هنرمندانه را عنصری خارجی و زاید به حساب آورد؛ چرا که نویسنده توانسته است عرصههای نویی را تجربه کند و تجربه عرصههای نو، از برجستگیهای هر متنی است.
شیمیایی یا فیزیکی
توجه نویسندگان امروز ایران به شیوههای روایی مختلف و متفاوت، حتی از توجه به زبان نیز بیشتر است. تقریبا در همه مجموعه داستانهای جدی ایران، به سختی میتوان داستانی با ساختار روایی ساده و خطی یافت. دیگر از دوران داستان «شروع-اوج-پایان» حتی با زاویه دید اولشخص (که همه ادبیات داستانی ایران را تصاحب کرده است) به کلی فاصله گرفتهایم و نویسندگان، همه تلاش خود را برای خلق گونههای تازه روایت به کار میگیرند؛ عبدی از این نظر در گروه نویسندگان پیشرو قرار میگیرد، چرا که داستانهای او درواقع ترکیبی از تکنیکهای زبانی و تکنیکهای رواییاند. این ترکیب، معمولا چنان از کار درآمده که سخت میتوان دوباره جدایشان کرد و همین نشان میدهد که نویسنده در دام انجام یک ترکیب فیزیکی -که در داستانهای تکنیکی کوششی و ناامیدکننده صورت میگیرد- نیفتاده و این 2 ماده را با یک ترکیب شیمیایی، به خوبی با هم آمیخته است. این آمیزش، در هر یک از داستانهای مجموعه به شکل متفاوتی انجام گرفته و حاصل، شباهتی به دیگران ندارد. به عبارت دیگر، تنوع تکنیکی قابل توجهی در کتاب دیده میشود که کاملا به چشم میآید؛ همان نکتهای که داستان کوتاه امروز ایران را از نظر تکنیکهای روایی، به سطح مرتفعی رسانده و مخاطبش را به خوبی راضی میکند.
البته در کنار داستانهایی نظیر ایستگاه مبدأ یا قطار اندیمشک که اصولا حاصل آمیزش زبان و تکنیکهای رواییاند، داستانهای سادهتری نظیر شناگر یا بهاریه نیز در کتاب وجود دارند که در آنها نویسنده به داستانهای «نرم» (داستانهایی نظیر آنچه مادربزرگها تعریف میکنند و در آنها خبری از ساختار متفاوت و زبان دشوار نیست) نزدیکتر شده و بیش از آنکه درگیر تکنیک و فرم باشد، ساده و مهربان، قصه میگوید. اتفاقاً از تعمق در این داستانها، عنصر مهم دیگری درباره مجموعه «باید تو را پیدا کنم» به دست میآید؛ نکتهای که ریشه در دنیای نویسنده دارد.
داستان منهای تکنیک
شناسایی این عنصر را میتوان با یک پرسش آغاز کرد: اگر زبان و تکنیکهای ویژه روایت و ساختار را از داستان حذف کنیم، چه چیزی باقی میماند؟ شکی نیست که این پرسش، از پایه نادرست است؛ داستان حاصل ترکیب کامل و غیرقابل بازگشت همه عناصرش است و ادامه این بحث، به جاهای خطرناکی میرسد؛ بحث قدیمی فرم و محتوا و... که البته هیچ وقت به جایی نرسیده و باز هم نمیرسد. اما این نکته تنها درباره داستانهایی که وابستگی تام و تمام به زبان و شکل روایت دارند، غیرقابل انکار است، درباره داستانهای دیگر، دستکم بهصورت مفروض، قابل بحث است.
در بسیاری از داستانهای بهشدت تکنیکی و نوآورانه امروز، همه داستان درواقع همان تکنیک و نوآوری است؛ چیزی شبیه بازی که گاهی از دلش، کشفها و خلقهای بدیعی به دست میآید و نویسنده، شکل ویژهای از اندیشیدن و دیدن را پیشنهاد میکند و البته گاهی نیز، به تردستی نزدیک میشود و پس از درک تکنیکهای گولزننده شعبدهباز (=نویسنده)، چیزی دست خواننده را نمیگیرد. عبدی در داستانهایی که وابستگی تام و تمام به زبان و شکل روایت دارند، با توجه به ماهیت اینگونه داستانها، اجازه اندیشیدن به پرسش یادشده را نمیدهد. حتی میتوان او را در این داستانها موفق دانست؛ چرا که توانسته است شکل ویژهای از اندیشیدن و دیدن را پیشنهاد کند؛ حتی اگر آنچه دربارهاش سخن میگوید، موضوعی تکراری یا قصهای غیرجذاب باشد. او توانسته است با به کار گرفتن شیوه روایتی متفاوت و زبانی در خدمت همین شیوه، موضوع را به شکل دیگری، دوباره طرح کند و خواننده را به دریافتی تازه و لذتبخش برساند. اما توجه به داستانهایی که این ویژگی را ندارند، نظیر مورچهها، باید تو را پیدا کنم، باغ کلاه قاضی و آبادانِ عکس، نتیجه دیگری در پی دارد. در این گروه داستانها میتوان این پرسش را با خیال راحتتری طرح کرد؛ اگر زبان و تکنیکهای ویژه روایت و ساختار را از داستان حذف کنیم، چه چیزی باقی میماند؟
پاسخ به این پرسش، تلاش برای درک دنیای ذهنی نویسنده است؛ جایی که ایدهها و طرحها و موضوعات نویسنده از آنجا میآیند و اختصاصیترین بخش کار هر نویسنده صاحب فکری است. نویسنده براساس شکل ویژه نگاهش به هستی، بخشهای ویژهای از خود یا پیرامونش را برای داستانکردن برمیگزیند. بنابراین اینکه چه پاسخی برای این پرسش وجود داشته باشد، دستکم از 2 منظر قابل توجه است؛ کشف و شناخت دنیای فکری و ذهنی نویسنده و نیز، میزان تبحرش برای تبدیل تکههایی که برمیگزیند، به طرحهای داستانی جذاب و خواندنی. به زبان سادهتری هم میتوان این 2 را بیان کرد: اگر زبان و تکنیک و ساختار و خلاصه همه چیز داستان را در نظر نگیریم، ایده و موضوعی که باقی میماند چیست و چه ویژگیهایی دارد؟ این درست همان جایی است که پاشنه آشیل داستاننویسان امروز ایران شده است. نویسندگان ایرانی هر چه در تکنیکهای زبانی و روایی قدرتمندند، در کشف ایدههای بکر و طرح سوژههای بافکر، ضعف نشان میدهند؛ نکتهای که عباس عبدی را نیز در این مجموعه، با وجود خلق فضاهای تازه و انسجام مشهودش در اندیشه و حس، نمیتوان از آن استثنا کرد.