در فرانسه مناسبت صدمین سالگرد تولد ژان پل سارتر تقریباً به رویدادی رسمی بدل شد که با انتشار ضمیمههای متعدد در روزنامهها همراه بود.
در آمریکا کشوری که انگلیسیها تمایل دارند مردمانش را به خاطر جهلشان ریشخند کنند، اغلب مردم دست کم چند خطی آثار تامس جفرسون و رالف امرسون را در مدرسه میآموزند، اما در این جا در بریتانیا دویستمین سالگرد تولد شاید بزرگترین فیلسوف ما جان استوارت میل دارد در بیاعتنایی میگذرد.
این وضع اسفبار است، زیرا میل هنوز معاصر ما به حساب میآید و به شیوهای راهنمای ماست که تنها در مورد معدودی از فیلسوفان صادق است. اگر مجموعه آثار او را پس از خواندن روزنامهها هر روز بخوانید، او را در مقام ستون نویس فوقالعاده درخشانی خواهد دید که درباره دیروز، امروز و فردا اظهارنظر میکند. او تقریباً درباره هر موضوعی سخن میگوید.
کتاب میل درباره بندگی زنان - اولین فراخوان بزرگ برای عدم تبعیض بر مبنای جنسیت هنوز میتواند راه حلی برای یکی از بدترین مشکلات در بسیاری از جوامع باشد. اقتصاددانان با توجه به نوشتههای او درباره بهترین شیوه توزیع دوباره ثروت برای فقیران به بحث میپردازند. آثار او در مجموع بیانگر یک مانیفست لیبرال تمام عیار است و بسیار بیشتر از مانیفست کمونیست یا روده درازیهای ملی گرایانه که در همان زمان نوشته شدهاند، دوام آورده است.
خلاصه کردن اندیشههای او تقریباً ناممکن است، اما هسته آنها را می توان در این دو مفهوم تلخیص کرد: سودگرایی و آزادی.
در دنیای قواعد اخلاقی، میل سودگرایی را به عنوان یک فلسفه جایگزین ارائه کرد فلسفهای به وضوح رادیکال و نیز آسان یاب.
او میگوید که تنها شیوه سنجش اخلاقی بودن یک عمل آن نیست که آن را به قواعد طبیعی ارجاع دهیم، بلکه باید بپرسیم آیا این عمل خوشبختی کلی انسانها را افزایش میدهد یا نه، میل م نویسد: اعمال به نسبتی که خوشبختی میآفرینند درستند و به میزانی که برخلاف خوشبختیاند، نادرست. ارتقای کلی شادکامی انسان و به حداقل رساندن رنج او تنها اساس اخلاق است این برداشت میل به طور ریشهای مساوات طلب است شادکامی همه افراد معادل هم است و مخالفت رادیکالی است با جهانی که در جهت شادکامی تعداد اندکی از ثروتمندان سامان یافته است.
اما او در این جا متوقف نمیشود. او بحثش را این گونه ادامه میدهد که بهترین راه برای به حداکثر رساندن شادکامی انسانی به حداکثر رساندن آزادی انسان است. ما باید به طبیعت انسانی آزادی کامل عطا کنیم تا خودش درجهات بیشمار و متعارض گسترش دهد. شکل واحدی از شادکامی برای ما وجود ندارد تا آن را کشف کنیم، تنها با اجازه دادن به تجربههای بیشمار در زندگی است که افراد شادکامی شخصی خودشان را خواهند یافت.
ما نباید جلوی عمل کردن یا سخن گفتن کسی مطابق میلش را بگیریم، مگر آن که بتوانیم نشان دهیم که ضرری فوری و قابل ملاحظه از این عمل یا سخن به دیگران وارد میشود. میل فلسفهای را عرضه میکند که بهترین وضعیت را برای جمع فراهم میکند فلسفهای که انسانیت کانون توجه آن است در همان حال که قلمرو فرد را نیز حفظ میکند.
اگر قرار میبود امروز بر اساس خطوط کلی فلسفه میل عمل کنیم، جهان بسیار متفاوت به نظر میرسید.
بگذارید ابتدا به اقتصاد نظری بیفکنیم. جامعه ما (و سیاره ما) در حال حاضر تقریباً به طور انحصاری براساس به حداکثر رساندن "تولید ناخالص ملی" (Gross National Product) سازماندهی میشود و به حرکت در میآید. این عامل عمده مانند ریسمانی پیونددهنده با همه چیز ارتباط پیدا میکند، اما اخیرا اقتصاددان سودگرای مشهور، ریچارد لایارد، - باتوجه به نظرات میل پرسش چالش برانگیزی را مطرح کرد: چه می شد اگر ما به جای تولید ناخالص ملی، "شادکامی ناخالص ملی" (Gross National Happiness) را به حداکثر میرساندیم؟
نقطه شروع بحث لایارد یک آمار ناخوشایند است: با این که میزان ثروت ملی در بریتانیا نسبت به دهه 1950 دو برابر شده است، شواهد نشان میدهد که مردمان بریتانیا احساس شادکامی بیشتری نمیکنند. شواهد نشان میدهد که هنگامی که فقر مطلق؛ گرسنگی و تشنگی و سرما برطرف شده باشد، رشد اقتصادی (از لحاظ احساس شادکامی) بازدهی کاهنده دارد. اگر شادکامی انسان مورد توجه شما باشد، مجبورید که مسئله نابرابری نسبی را هم مورد ملاحظه قرار دهید. انسانها موجوداتی منزلت جو هستند: شادکامی ما ناشی از دانستن این امر است که در میان همردیفانمان مورد احترام هستیم.
بنابراین در جایی که شکاف عمیقی از نابرابری وجود دارد جایی که ثروتمندان آن قدر در رتبه فرادستی قرار دارند که ما به طور گریزناپذیر احساس میکنیم منزلت پایینی داریم احساس بدبختی بیشتر نصیب ما میشود. ما کمتر میتوانیم به همسایگانمان اعتماد کنیم، احساس ناامنی بیشتری میکنیم و در مقایسه با ثروتمندان در رتبه پست تری قرار میگیریم. به این علت است که دو برابر شدن ثروت ملی ما را شادکام تر نکرده است.
میل نه تنها این مسئله را درک کرده بود، راه حل آن را هم در پیش مینهاد. او توزیع دوباره کردن مداوم ثروت را از ثروتمندان به فقرا، تجربه کردن تعاونیهای با اشتراک در سود و مالیات بر ارث هنگفت را پیشنهاد میکرد تا از ایجاد طبقهای از ثروتمندان ناسزاوار جلوگیری شود.
این نظرات بسیاری از افراد را که امروزه مدعی لیبرال بودن و سخن گفتن به نام میل هستند، متعجب خواهد کرد. این گروه افراد فکر میکنند که تنها راه افزایش آزادی و شادکامی، فلج کردن دولت و تحلیل بردن آن تا حد یک ناظر منفعل است. از نظر آنها هر کاهشی از مالیات پیشرفت در آزادی محسوب میشود، اما دیدگاه میل این نبود. او معتقد بود که آزادی واقعی از این قابلیت منشا میگیرد که فرد واقعا بتواند زندگی محترمانهای برای خود فراهم آورد.
او میدانست که توانایی شگفت انگیز بازارها برای تولید کردن ثروت ابزار اساسی برای دستیابی به شادکامی است و به درستی پیش بینی میکرد که سوسیالیسم انقلابی استبدادی مصیبت بار منجر میشود اما او همچنین آگاه بود که این بازارها را باید با یک دولت فعال سازگار کرد یا در غیر این صورت آنها به نوبه خود به انحای فراوان مانع شادکامی انسان خواهند شد.
منافع سودگرایانه توزیع دوباره ثروت و محدودیتهای این خط مشی به وسیله اقتصاددان برنده جایزه نوبل آمارتیا سن و همکارانش در دهه 1960 مورد بررسی قرار گرفت.
آنها از این فرض آغاز کردند که دادن یک پوند به یک فرد فقیر شادکامی بیشتری ایجاد میکند تا دادن یک پوند به یک فرد ثروتمند.
لایارد توضیح میدهد که چگونه پژوهش آنها از این نقطه بسط یافت: بنابراین ما باید از ثروتمندان به نفع فقرا مالیات بگیریم. اما همچنان که ما این کار را انجام میدهیم، محرکهایی را که هم در برابر ثروتمندان و هم در برابر فقرا وجود دارد از بین میبریم. بنابراین همچنان که نرخ مالیات را بالا میبریم، اندازه کلی "کیک" سقوط میکند.
بنابراین پیش از آن که به برابری کامل برسیم، باید بالا بردن مالیات را متوقف کنیم. نقطه مطلوب جایی است که بازدههای به دست آمده از توزیع دوباره ثروت درست در حد ضرر حاصل از کوچک شدن کیک شود.
این پرسشی تجربی است و این کاربرد جدی فلسفه میل سعی میکند که جواب آن را کشف کند و آن را به مرحله اجرا بگذارد. این فرض چشم انداز اقتصادی ما با قائل شدن ارزشهای متفاوت برای ما، اندوختههای افراد ثروتمند و افراد فقیر را دگرگون خواهد کرد، چرا که این اندوختهها مقادیر متفاوتی از شادکامی به بار میآورند.
اما تنها اقتصاد نیست که میل می تواند به آن شکلی جدید دهد؛ سیاست ما هم به او نیاز دارد. ما در زمانهای و در کشوری زندگی میکنیم که اساسیترین آزادیها - یعنی آزادی بیان - در معرض خطر قرار دارد.
میل میگفت که سرکوب کردن یک نظر نوع انسان را محروم میکند، زیرا اگر این نظر درست باشد، ما از فرصت جایگزین کردن خطا با حقیقت محروم میشویم و اگر نادرست باشد، چیزی به همان اندازه سودمند را از دست میدهیم، ادراک روشنتر و دریافتی زندهتر از حقیقت را که از تقابل آن با خطا ناشی میشود. نظرات کاذب، کارکردی ارزشمند دارند، زیرا کسی که تنها از موضع خودش در یک قضیه آگاهی دارد، از کل آن قضیه چیز چندانی نمیداند.
میل نشان داد که تعارض آرا در واقع اساس پیشرفت و تنها راه برای جلوگیری از متصلب شدن یک فرهنگ است.
البته میل خطاهای آشکاری هم داشت. لیبرالیسم او با نژادپرستی فرهنگ ویکتوریایی زمانش آلوده شده بود. او به عنوان کارمند "کمپانی هند شرقی" از تعدی و چپاول در هند که در مجموع به مرگ 29 میلیون هندی انجامید - به خاطر خیر خود آنها دفاع میکرد. نظریههای او درباره منطق نیز به نحو مشابهی بیاعتبار شدهاند.
اما اگر یک جان استوارت میل دویست ساله میتوانست امروز کشور زادگاهش را ببیند، پیش از همه میگفت: ثروتها را به نفع فقرا دوباره توزیع کنید. پیش از آن که به فکر کسب هرچه بیشتر ثروت باشید، بیشتر به شادکامی فکر کنید و از آزادی بیان در برابر همه از راه رسیدگان محافظت کنید. هنگامی که میل در بستر مرگ بود، نجوا کرد: "من کارم را انجام دادهام."
جان! تنها اگر، تنها اگر ما...
توصیه منابعی برای مطالعه بیشتر
تا به حال بهترین کتابها برای مطالعه درباره عقاید میل، آثار خودش هستند، نوشتههایی که نیچه به خاطر وضوح موهنشان به آنها میتاخت که مطمئنا علامت خوبی به حساب میآید. در رشته کتابهای کلاسیک جهان و آکسفورد مجموعهای ارزان قیمت و عالی از نوشتههای میل با نام "در باب آزادی و سایر جستارها" (On Liberty and Other Essays) منتشر شده است. خود زندگینامه او نیز کتابی درخشان است.
من شخصا کتابی را که به زودی انتشارات راتلج در مورد میل منتشر میکند با عنوان "چرا امروز میل را میخوانیم" (?Why Read Mill Today) نوشته جان اسکوروپسکی و نیز کتاب "درباره میل" (On Mill) نوشته سوزان لی را توصیه میکنم.
The Independent