یلدا شبِ مهمان‌داری است، شبی که جز شیرینی، باید شیرینیِ میزبان هم باشد تا صبح شود.

در آداب مهمان و سفره و مؤانست چیزهای زیادی نوشته شده و داستان‌های زیادی از ندیمان باقی مانده اما قابوس‌نامه چیز دیگری است.

این کتاب را عنصرالمعالی به عنوان پندنامه‌ای برای پسرش گیلان‌شاه نوشته. ننوشته که بگذارند توی کتاب‌خانه یا از رویَش استنساخ شود، ننوشته دل کسی را به دست بیاورد، نوشته که پسرش بخواند و برای پسر درازکلامی نکرده، صاف و مستقیم گفته باید مهمان را عزیز کرد اما به اندازه. نوشته که مهمان حبیب است اما حُبِ مهمان نه به سفره و نان که به خلق و روی خوش است.

مردمانِ بیگانه را هر روز مهمان مکن که هر روز به‌سزا به حقِ مهمان نتوانی رسید. بنگر تا به یک ماه چند‌بار میزبانی خواهی کردن، آن‌که سه‌بار خواهی کردن یک‌بار کن و نَفَقاتی که در آن سه مهمانی خواهی کردن، در این یک مهمانی کن تا خوانِ تو از همه عیبی بَری بود و زبانِ عیب‌جویان بر تو بسته بود.

و چون میهمانان در خانه تو آیند هر کسی را پیشباز همی رو و تَقرُّبی همی‌کن اندر‌خور ایشان و تیمارِ هر کسی به‌سزا همی‌دار چنان که بوشکور بلخی گوید:
«کِرا دوست مهمان بود ورنه دوست
شب و روز تیمار مهمان بر اوست»

اگر وقتِ میوه بود پیش از نان خوردن، میوه‌های تر و خشک پیش ایشان نِه تا بخورند و یک زمان توقف کن آن‌گاه مردمان را به نان بر و تو منشین تا آن‌گاه که مهمانانت بگویند، چون یک‌بار بگویند: «بنشین و با ما مساعدت کن»، تو گوی: «شاید بنشینم؟ بگذاریت تا خدمت کنم.» و چون یک‌بار دیگر تکرار کنند، بنشین و با ایشان نان خور اما فرودِ همه‌کس نشین مگر مهمانی سخت بزرگ بود که نشستن ممکن نباشد.

و عذر مخواه از مهمان که عذر خواستن طبع بازاریان بود، هر ساعت مگوی که: «ای فلان، نان نیک بخور، هیچ نمی‌خوری، به جان تو که شرم نداری، من خود سزای تو چیزی نتوانستم کردن، انشاءالله بار دیگر عذر این بازخواهم»، که این نه سخنان محتشمان باشد، لفظِ کسی بُود که به سال‌ها مهمانی یک‌بار کند از جمله بازاریان؛ که از چنین گفتار مردم خود شرم‌زده گردد و نان نتواند خوردن و نیم سیر از نان برخیزد.


و ما را به گیلان رسمی است خوب، چون مهمانی را به خوان برند کوزه‌های آب و خوردنی درمیانِ خوان بنهند و مهمان خدای و پیوستگان او از آن‌جا بروند مگر یک کس از دور بیاید از بهر کاسه‌ نهادن را تا مهمانان چنان‌که خواهند نان بخورند، آن‌گه میزبان پیش آید و رسمِ عرب هم این است.

و چون مهمانان نان خورده باشند، بعد از دست شستن، گلاب و عطر فرمای و بندگان مهمانان را نیکو تعهدکن که نام و ننگ ایشان.

پس چون این همه که گفتم کرده باشی خود را بر مهمانان حقی مشناس، ایشان را بر خویشتن حق واجب دان.

پس از مردم منت پذیر و تازه‌روی باش و پیوسته تازه‌روی و خنده‌ناک باش اما بیهوده خنده‌ مباش که بیهوده خندیدن دوم دیوانگی است چنان‌که کم خندیدن دوم سیاست است و خویشتن‌داری است.

و چون مهمان بخواهد رفتن، یک‌بار و دوبار خواهش کن و تواضع نمای، مگذار که برود، بار سوم در وی میاویز، به تلطف به‌ راهش بکن تا برود و اگر چاکران تو خطایی کنند از ایشان درگذار و پیشِ مهمان، روی ترش مکن و با ایشان جنگ مکن که این نیک است و آن نه نیک است. اگر چیزی تو را ناپسندیده آید بار دیگر مَفَرمای کردن و این یک‌بار صبر کن و اگر مهمان تو هزار محال بگوید یا بکند از وی بردار و حرمت وی بزرگ دار.

* گزیدۀ قابوس‌نامه/ عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر/ به کوشش دکتر غلامحسین یوسفی/ انتشارات امیرکبیر/ 1362

همشهری داستان