همشهری داستان
-
شماره جدید مجله داستان همشهری منتشر شد
شماره ۱۴۰ مجله همشهری داستان با آثاری از نویسندگان و منتقدان ادبیات داستانی کشور به تازگی منتشر شده است.
-
کتابهایی که با سبک زندگی پیامبر نوشته شده است | تقدیر از برگزیدگان نهمین جشنواره خاتم
مراسم اختتامیه نهمین دوره جشنواره خاتم با حضور دستاندارکاران این جشنواره، شخصیتهای فرهنگی کشور، برگزیدگان این دوره از جشنواره و اهالی فرهنگ و ادب در سالن همایشهای مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد.
-
داستان جالب یک ضربالمثل | ماجرای «آش نخورده و دهان سوخته» چیست؟
هر یک از ضربالمثل شیرین و پندآموز فارسی، حکایت و داستانی دارد که شنیدن آن به جذابیت مثل می افزاید و ماندگاری آن در ذهن شنونده یا خواننده را دوچندان می کند. اما بشنوید داستان ضرب المثل« آش نخورده و دهان سوخته» را که جالب و شیرین است.
-
داستان جالب یک ضربالمثل | ماجرای " جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت بود " چیست؟
این ضربالمثل شیرین و پندآموز را احتمالاً شنیدهاید؟ این جمله برایتان آشنا نیست؟ هست. بارها همه ما این جمله و جملات مشابه را شنیدهایم که به شیرینی و پندآموز بودن ضربالمثلها اشاره دارد.
-
در حوزه ادبیات پایداری رمانهای موفقی به قلم نویسندگان مطرح ادبیات داستانی معاصر ایران نوشته شده است
۱۲ رمان جنگی که باید خواند| خواندن این رمانها را از دست ندهید
درباره حماسهآفرینیهای رزمندگان و ملت مسلمان ایران در دوران دفاع مقدس، روایتهای متعدد و بیشماری از سوی نویسندگان مختلف بیان شده که اغلب در قالب ادبی داستان مکتوب و برای آیندگان به یادگار مانده است. یکی از قالبهای ادبی و داستانی پرمخاطب در این سالها، «رمان» است .
-
موافقت شهرداری با درخواست والدین کودکان کمتوان ذهنی | کلاسهای مهارت زندگی برگزار شد
یکی از دغدغههای والدینی که کودکان کمتوان ذهنی دارند، آموزش مهارتهای زندگی به آنها است، خواستهای که والدین این فرزندان با مدیرانشان در منطقه ۶ در میان گذاشتهاند تا کلاسهایی برگزار کنند که کودکان در آن برای انجام کارهای روزمره به شکل مستقل، آموزش ببینند.
-
داستان کوتاه راحله پاشایگتابی با موضوع سقط جنین عمدی | می خواهی زنده بمانی...
آزمایش را میگیرد سمتم و خبر از آمدنت میدهد. سرم سوت میکشد. صدای هوکردن هواداران، فریادها، فلشهای دوربین و پشتبندش تیترهای خبری: «دختر المپیکی باردار شد» اینستا، تلگرام، فیسبوک یک آن دلم میخواهد بالا بیاورم.
-
روایت تامل برانگیز راضیه ترکان از رنج و درد زنانی که ناخواسته سقط جنین انجام دادهاند | چشم هایش
اگر بچهات صدات بزند، توی چشمهات نگاه کند، دستش را بهطرفت دراز کند و صدا بزند: مامان! مامان! بیا کمک! تو چهکار میکنی؟ حتما به طرفش میدوی، بغلش میکنی و میگویی: الهی قربونت برم چی شده؟
-
گفتوگو با وجیهه سامانی، نویسنده و دبیر جشنواره ادبی «میخواهم بمانم» | ۹۹۰ داستان با موضوع «نه به سقط عمدیجنین»
برخی موضوعات اجتماعی که به دلایل گوناگون در آستانه تبدیل شدن به بحرانهای اجتماعی هستند و در صورت وقوع میتوانند تبعات فرهنگی و اجتماعی ناگواری در پی داشته باشند، در مقاطعی از تاریخ در صدر توجهات فعالان فرهنگی و اجتماعی ازجمله صاحبان قلم قرار میگیرند.
-
داستان کوتاه خواندنی از فاطمه اکبری پویانی | زندگی بنبست ندارد
آیا آنها هم سن بارداریشان با میزان بارداری من هم اندازه بوده؟ لابد! پس چرا اینطوری لباس پوشیده بودند چرا اینطوری راه میرفتند اصلاً چرا همسرانشان همراهشان بودند خوش به حالشان! خانمی که صندلی پشت ما بود آنقدر برای شوهرش ادا و اطوار درآورد که دلم میخواست سرش داد بزنم!
-
داستان کوتاه مهشاد صدر عاملی باموضوع سقط عمدی جنین | بدون مرجوعی
امروز دقیقاً بیست و هشت روز است که نفس نمیکشم. صبحها بعد از بیدارشدن، نیما و نوید را راهی مدرسه میکنم. میز صبحانه را جمع میکنم. به گلدانهای خشک پشت پنجره نگاه میکنم و ککم نمیگزد. برای ناهار امروز باید چیزی درست کنم. گوشتهای خورشتی را از فریزر درمیآورم. رنگ خون یخزده به گوشت میزند زیر دلم.
-
معرفی کتاب | رمان «کورمار» نوشته سیدعلیرضا میرمالک به موضوع سقط جنین میپردازد
سقط جنین عمدی در جامعه هم از آن بحرانهای انسانی و جمعیتی است که اگر راهکاری اساسی برای آن اندیشیده نشود چه بسا ممکن است با تشدید روند آن، جامعه با بحرانهای جدید مواجه و متعاقب آن پیامدهای ناگواری برای اجتماع بهوجود بیاید.
-
روایتی از یک قرار دخترانه
داستان«قرار» را با صدای نویسنده بشنوید
داستان«قرار» نوشته ناهید رحیمی، روایتی دخترانه از یک قرار نوستالژیک بین دو دوست است که در دوران نوجوانی قراری برای حدود یک دهه بعد میگذارند اما بعد از گذشت این مدت دچار یک چالش جدی درباره تصمیم قبلی خود می شوند.
-
دختری که با کتابهای نصف و نیمه سطل زباله شاعر شد | شعری برای دست پر از پینه پدر
دختر شاعر است و نویسنده، حالا که در جامعه فرهنگی و ادبی به موفقیت دست یافته، پرده از رازی برداشته است که شاید هنوز برخی افراد از گفتن آن در زندگیشان ابا دارند. «نرگس کاظمیزاده» میگوید: «پدر من رفتگر بود. برای همین کتابهای نصفه و نیمهای را که پیدا میکرد برای من میآورد. اینطوری کتابخوان شدم.»